غضهای مرطوب مرا باور کن ، این باران نیست که میبارد ، صدای خسته ی قلب من است که از چشمان آسمان بیرون میریزد . . .
ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بي رنگم
ببار باران
کمي آرام....که پاييز هم صدايم شد
که دلتنگي و تنهايي رفيق با وفايم شد
ببار باران
بزن بر شيشه قلبم....بکوب اين شيشه را بشکن
که درد کمتري دارد اگر با دست تو باشد
ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باريدم از يادش
ببار باران
درخت و برگ خوابيدن
اقاقي....ياس وحشي....کوچه ها روزهاست خشکيدن
ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ي سبز وفا را بي صدا خوردن
ولي باران ، تو با من بي وفايي
توهم تا خانه ي همسايه مي باري
و تا من
ميشوي يک ابر تو خالي
ببار باران
ببار باران.......که تنهايم
اگر کسی مرا خواست...بگویید رفته باران ها را تماشا کند..
و اگر اصرار کرد...
بگویید برای دیدن طوفان ها رفته است..
و اگر باز هم سماجت کرد..
بگویید..
رفته است که دیگر باز نگردد........
باران خیال تو آخر می کشد مرا …
ای کاش بر تن خـیسم چتر میشدی …
آسمان بارانیست ؛
همگی میگذرند ...
چتر دارند به دست ،
تا نبارد باران بر سر و صورتشان
اما ...
من تنها و رها
گام بر می دارم بی چتر
و به تــــــــو می اندیشم ...
وای باران...
باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟؟؟
آسمان سربی رنگ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ...
می پرد مرغ نگاهم تا دور...
وای باران...
باران!!!
پر مرغان نگاهم را شست...
من غرورم را مدیون بارانم هنوز
باران را سپاس که پنهان کرد اشک هایم را
باران را سپاس که آبرویم را خرید تا نفهمند آدم ها
که من از تنهایی نیست که قدم می زنم
من زیر باران رفتم تا که آسوده خاطر ببارم
بی آنکه بترسم از نگاه کسی....
به سلامتی باران که حفظ کرد غرورم را
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر
باز باران بی ترانه دانه دانه بر بام خانه
یادم آید روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان عاشقی سرخورده بودم
می دریدم قلب خود را
دور می گشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان
می شنیدم از دل خود این نوای کودکانه
پر بهانه زود برگردی به خانه
یادت آید هستی من آن دل تو جار می زد
این ترانه باز باران باز می گردم به خانه
تلنگر کوچکی است بــاران
وقتی فراموش میکنیم
آسمان کجاست ...
باران خیال تو آخر می کشد مرا …
ای کاش بر تن خـیسم چتر میشدی …
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند؛ نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم!؟
باران خیال تو آخر می کشد مرا …
ای کاش بر تن خـیسم چتر میشدی …
باز باران
بی ترانهگریه های بی بهانهمی خورد بر سقف قلبمباورت شاید نباشد
خسته است این قلب تنگم ...
باران خیال تو آخر می کشد مرا …
ای کاش بر تن خـیسم چتر میشدی …
وای ؛ باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست.
از دل من اما،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)