خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 16 به 30 از 34
    1. Top | #16
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      عضی وقت‌ها احساس می‌کنم که هیچ چیز معنی ندارد. در سیاره ای که میلیون‌ها سال است با شتاب به سوی فراموشی می‌رود، ما در میان غم زاده شده ایم؛ بزرگ می‌شویم، تلاش و تقلا می‌کنیم، می‌میریم، سبب رنج دیگران می‌شویم، گریه و مویه میکنیم، می‌میریم، دیگران هم می‌میرند، و موجودات دیگری به دنیا می‌آیند تا این کمدی بی معنی را از سر گیرند.

      تونل-ارنستو ساباتو

    2. Top | #17
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      پدرم الکلی بود و در سن چهل سالگی مرد. چند هفته قبل از مرگش، یک شب مرا به نزد خود خواند و تاریخچه‌ی زندگی خود را برای من حکایت کرد، یعنی تاریخچه‌ی شکستش را. ابتدا از مرگ پدرش، یعنی پدربزرگم با من شروع به صحبت کرد. پدرش به او چنین گفته بود: “من فقیر و ناکام می‌میرم، ولی همه‌ی امیدم به تو است، شاید تو بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، از او بگیری!” پدر من نیز وقتی حس کرد که اجلش فرا رسیده است به من گفت که حرفی به جز تکرار آنچه پدرش به او گفته بوده است، ندارد: “من نیز ای فرزند عزیزم، اینک فقیر و ناکام می‌میرم. امیدم به تو است و آرزومندم بتوانی آنچه را که زندگی به من نداده است، تو از او بگیری! “بنابراین آرزوها هم مثل بدهی‌ها از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. من اکنون سی و پنج سال دارم، و می‌بینم در همان نقطه‌ای هستم که پدر و پدربزرگم بودند. من نیز آدمی هستم شکست خورده و زنم پا به زا است. فقط همین حماقتم باقی هست که معتقد شوم، فرزندم خواهد توانست آنچه را که زندگی به من نداده است از او بگیرد. من می‌دانم که او نیز نخواهد توانست از این سرنوشت محتوم بگریزد، او نیز از گرسنگی خواهد مرد، یا از آن بدتر نوکر دولت خواهد شد!

      نان و شراب-اینیاتسیو سیلونه

    3. Top | #18
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      در زندگی با همه چیز برای نخستین بار برخورد می کنیم. مانند هنرپیشه ای که بدون تمرین وارد صحنه شود. اما اگر اولین تمرین زندگی، خود زندگی باشد، پس برای زندگی چه ارزشی می توان قائل شد؟
      یکبار حساب نیست، یکبار چون هیچ است. فقط یک بار زندگی کردن مانند زندگی نکردن است.

      بار هستی-میلان کوندرا

    4. Top | #19
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      من وقتی مردم دروغ می‌گویند دوست دارم! دروغ تنها مزیت انسان است بر سایر موجودات! با دروغ به‌راستی می‌رسی! من از آن جهت انسانم که دروغ می‌گویم. هرگز به حقیقتی نرسیدند بی‌آنکه چهارده بار یا شاید صد و چهارده بار دروغ بگویند و این در نوع خود قابل احترام است.

      راسکلنیکف در ضمن که پیش می‌رفت با خود اندیشید «در کجا، کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ می‌گوید یا می‌اندیشد که اگر مجبور می‌شد در بلندی یا بر فراز صخره‌ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به‌روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذرع فضا تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح می‌داد زنده بماند تا اینکه فورا بمیرد! فقط زیستن، زیستن و زیستن – هر طور که باشد، اما زنده‌ماندن و زیستن! عجب حقیقتی! خداوندا! چه حقیقتی! چه پست است انسان!» پس از لحظه‌ای افزود «اما آن کسی هم که او را به این سبب پست می‌خواند، خودش هم پست است.»

      اگر دیگران نفهم هستند و من یقین می‌دانم که نفهمند، پس چرا خودم نمی‌خواهم عاقلتر شوم. بعد، سونیا، دانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است… بعد نیز دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد، مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد و نمی‌ارزد که انسان سعی بیهوده کند! بله، همین طور است! این قانون آنهاست… قانون است، سونیا! همین طور است! و من اکنون می‌دانم سونیا، کسی که عقلا و روحا محکم و قوی باشد، آن کس بر آنها مسلط خواهد بود! کسی که جسارت زیاد داشته باشد، آن کس در نظر آنان حق خواهد داشت. آن کس که امور مهم را نادیده بگیرد، بر آن تف بیندازد، او قانونگذار آنان است. کسی که بیشتر از همه جرات کند، او بیش از هر کس دیگری حق دارد! تا به حال چنین بوده است و بعدها نیز چنین خواهد بود! باید کور بود که اینها را ندید.

      جنایت و مکافات-فیودار داستایفسکی

    5. Top | #20
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      img_20200726_224254_419.jpg

      Sometimes when you’re in a dark place, you think you’ve been buried,
      but you’ve actually been planted


      بعضی وقتا که تو تاریکی گیر افتادی، فکر میکنی که تو دفن شدی ولی درواقع تو کاشته شدی...

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      دوستان حتما با دادن رای و امتیاز از این پست غنی حمایت کنید

      پ.ن:از ارسال متن های زرد و بی محتوا+نوشته ها و برداشت های شخصی بپرهیزید ممنون

    7. Top | #22
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      شما خبر ندارید که در دوروبرتان انبوهی از مردم بدبخت هستند که زندگی کردن برایشان یعنی هر روز رنج بردن، یعنی بی‌دستمزد کافی و بی‌تضمین آینده و بی‌امکان امید، زیر کار خرد شدن! شما دست کم می‌دانید که زغال سنگ استخراج می‌شود و کارخانه‌ها به راه می‌افتد، ولی آیا گاهی به فکر این میلیونها انسان بوده‌اید که همه عمرشان در تاریکی معادن می‌گذرد؟ و میلیونها انسان دیگر که اعصابشان در هیاهوی ماشین‌آلات کارخانه‌ها فرسوده می‌شود؟ یا حتی آن مردم نیمه خوشبخت روستاها که کار روزانه‌شان خراشیدن زمین است و برحسب فصلهای سال، روزی ده یا دوازده یا چهارده ساعت جان می‌کنند تا حاصل رنجشان را به واسطه‌هایی بفروشند که از قبل آنها در تنعم زندگی می‌کنند؟ این است رنج انسانها! آیا اغراق می‌کنم؟ ابدا!

      خانواده تیبو-روژه مارتن دوگار

    8. Top | #23
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      وقتی داعش بخش وسیعی از سوریه و عراق را اشغال کرد، هزاران نفر از مردم را به قتل رساند و مکان‌های تاریخی را ویران، مجسمه‌ها را واژگون و به‌طور سیستماتیک، نمادهای رژیم‌های پیشین و نفوذ فرهنگی غرب را نابود کرد. اما وقتی جنگجویانش وارد بانک‌ها می‌شدند و گنجینه‌های پر از دلارهای امریکایی را پیدا می‌کردند که به چهره روسای جمهور امریکایی و شعارهایی به زبان انگلیسی در ستایش آرمان‌های مذهبی و سیاسی امریکایی منقش بودند، این نمادهای امپریالیسم امریکا را نمی‌سوزاندند. زیرا اسکناس دلار در همه تقسیمات مذهبی و سیاسی سراسر جهان مورد تکریم است. اگرچه ارزش ذاتی ندارد – شما نمی‌توانید یک اسکناس دلار را بخورید یا بیاشامید – اعتماد به دلار و به حکمت بانک مرکزی دولت فدرال آن‌قدر پابرجا و محکم است که حتی افراطیون اسلام‌گرا، خدایان مواد مخدر مکزیک و مستبدان کره شمالی هم در آن شریک‌اند.

      21درس برای قرن21-یووال نوح هراری

    9. Top | #24
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      می‌پرسید روح کجاست؟ هر موقع روح شما دردش بگیرد خواهید دانست که کجاست!

      دختر استالین-رزماری سالیوان

    10. Top | #25
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      برای من ماجرای مردی را نقل کرده اند که دوستش در زندان افتاده بود. و او شب بر کف اتاق میخوابید، تا از آسایشی لذت نبرد که رفیقش از آن محروم شده است. چه کسی آقای عزیز؟ چه کسی برای ما بر زمین خواهد خفت؟!

      سقوط-آلبر کامو

    11. Top | #26
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      شصت سال پیش همه چیز را میدانستم و اکنون هیچ چیز نمیدانم
      کتاب خواندن کشف پیش رونده مهیجی است تا ندام به نادانی خودت پی ببری
      ویل دورانت
      بودن یا نبودن
      مسئله اینست...

    12. Top | #27
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      ترجیح می دهی عشق بیشتر و رنج بیشتری داشته باشی یا عشق کمتر و رنجی کمتر؟ به نظرم در نهایت، این تنها سوال واقعی است.

      بیشتر ما تنها یک داستان برای گفتن داریم. منظورم این نیست که فقط یک اتفاق در زندگیمان می افتد. رویدادهای بیشماری وجود دارند که آن ها را به داستان های بیشماری تبدیل می کنیم. اما تنها یک داستان است که اهمیت دارد، تنها یک داستان که در آخر، ارزش تعریف کردن را دارد.

      شاید هیچ وقت نمی توان عشق را در یک تعریف جای داد؛ عشق را فقط می توان در یک داستان درک کرد.

      فقط یک داستان-جولین بارنز

    13. Top | #28
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      هیچ وقت اجازه نده ترس و غرور احمقانه کاری کند کسی را که برایت عزیز است از دست بدهی.

      سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش-هاروکی موراکامی

    14. Top | #29
      کاربر باسابقه

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      مردم می‌گفتند«سرنوشت». حالشان از این کلمه به هم می‌خورد، چون سرنوشت ملموس نیست. آن‌ها احتیاج به یک آدم داشتند؛ یک مجرم که تقصیرها را بیندازند گردن او، وگرنه همه‌ی تقصیرها می‌افتاد گردن خودشان. خیلی خودخواه بودند، خودشان هم می‌دانند، اما وقتی کسی را پیدا نکردند که مجازاتش کنند آن وقت تنها آسمان ماند که سرش داد بکشند، و بعد خشمشان عمیق‌تر از آن بود که بنی بشری تاب آن را داشته باشد. آن‌ها یک دشمن می‌خواستند. حالا یکی دارند اما نمی‌دانند باید کنار دخترشان بنشینند یا برخیزند و به شکار او بروند؛ زندگی دخترشان را نجات دهند یا مرگ این دشمن را به چشم ببینند. مگر فرقی هم می‌کند؟ تنفر خیلی ساده تر از عشق است.

      فردریک بکمن-شهر خرس

    15. Top | #30
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      شل کن قبل از اینکه من مجبورت کنم شل کنی!

      حسن روحانی

    صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن