خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 18
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات

      اولین بار کی عاشق شدی؟ (خاطرات عشق اولی ها)

      از قدیم گفتن:
      میگن هیچ عشقی تو دنیا مث عشق اولی نیست
      میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست


      حالا شمام بگین اولین بار کی عاشق شدین؟
      اگه دوست داشتین بگین عاشق کی شدین؟
      چی شد آخرش؟
      بهم رسیدین یا لاو استوری تون زودی تموم شد رفت؟

      خلاصه هر کی عشق اولی رو اینجا بنویسه، اصلا هم از عشقای بعدیتون نترسید! چون اونا هم مطمئنا اولین عشقشون به احتمال 88 درصد شما نبودین


      اینم نمونه کار:
      کامران (دبیر فیزیک) از خاطرات عشق اولی ش و زمانی که عاشق معلم چهارم دبستانش شده میگه خیلی هم خنده داره


      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    2. Top | #2
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      عاشق Jill شدم،تو همه سختی ها هوامو داشت (اهل دلا میشناسنش)
      .

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      مگه چند سالمونه که به عشقمونم رسیده باشیم؟
      عشقم که نه ولی تجربه اول بود تو ۱۶ سالگی چه میفهمیدم عشق چیه-_-

      پ.ن:عاشق نشید،کراش نزنید تا رستگار بشید
      ♡Be your Own HERO

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      اولین بار عاشق الن پیج شدم تو فیلم inception
      سه ماه بعد تو یه مصاحبه ای تو سازمان ملل اعلام کرد لزه

      ? What is the Most resilient Parasite? A Bacteria? A Virus? An Intestinal worm
      ;An idea
      ... Resilient, Highly contagious
      .Once an idea has taken hold of the brain it’s almost impossible to eradicate
      .An idea that is fully formed, fully understood,That sticks, right in there somewhere

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mysterious نمایش پست ها
      مگه چند سالمونه که به عشقمونم رسیده باشیم؟
      عشقم که نه ولی تجربه اول بود تو ۱۶ سالگی چه میفهمیدم عشق چیه-_-

      پ.ن:عاشق نشید،کراش نزنید تا رستگار بشید
      خب اینجا که همه 18 تا 22 نیستن طیفای سنی 23 تا 35 سالم داریم یه جوری نوشتم که همه بدون خجالت بگن چی شد
      ویس کامرانو گوش دادی؟ وقتی آدم میتونه چهارم دبستان عاشق بشه خب شاید 18 سالگیم بهم برسن
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mahdi_artur نمایش پست ها
      خب اینجا که همه 18 تا 22 نیستن طیفای سنی 23 تا 35 سالم داریم یه جوری نوشتم که همه بدون خجالت بگن چی شد
      ویس کامرانو گوش دادی؟ وقتی آدم میتونه چهارم دبستان عاشق بشه خب شاید 18 سالگیم بهم برسن
      آره خب منم دوستایی دارم که ۱۷ سالگی رل زدن ۱۹ ازدواج کردن
      یا حتی سنای کمتر،طوری که بچه ۲ ساله دارن
      ولی اینکه پارتنرت چجوری باشه خیلی خیلی مهمه،فقط قضیه ازدواج نیست چون بعدش مشکلات تازه دیده میشن
      خیلی چیزاعم عشق نیستن تجربه اول بهتره
      یجا میخوندم،یه نفر به شدت عاشق یه پسر هنرمند با روحیه لطیف میشه در نهایت جدا میشن و پسره مهاجرت میکنه
      چندین سال بعد مجدد تو همون شهر نمایشگاه نقاشی برگذار میکنه
      دختره با اینکه ازدواج کرده بود دل تو دلش نبود عشق اولشو ببینه
      ولی وقتی رفت دیدنش متوجه شد نه تنها پسر جذابی نیست بلکه خیلی زخمته و با تصورات چند ساله اش خیلی متفاوته
      وقتی برمیگرده واسه شوهرش داستانو تعریف میکنه.شوهرش میگه همون قضیه سگ زنجیر شده(اینم یه داستان جداست.ولی کنایه از گذشته اس)
      خلاصه زیاد درگیر عشق اول و اینا نشیم
      معیارای آدما فرق میکنه و عشق اولشون یه روز به چشم نمیان
      ♡Be your Own HERO

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      خاطره اولین عاشق شدن خودم
      اولین بار عاشق یه دختره شدم توی دارالقران ، وقتی 5 سالم بود
      دارالقرانی که توی محله ما بود در اصل یه خونه قدیمی بود که خیلی ساختمان بزرگی داشت و یه اتاقش به اندازه 30 تا بچه جا می گرفت
      من مهدکودک هیچ وقت نرفتم و فقط توی این دار القران 2 سال بودم
      روزای اولی که رفته بودم مامانامون میموندن پیش مون ولی واسه این که جدا باشیم واسه اونا یه خانوم پیر تری میومد حرف میزد که حوصله شونم سر نره و یکی از برنامه هاشون همیشه این بود که به مادرا تفسیر قران یاد بدن ولی بیشتر مجلس غیبت بود تا تفسیر قران و خانوما کنار هم حسابی پشت همسایه ها و ... غیبت می کردن و خلاصه جمعشون خیلی باحال نبود واسه من و هر وقت کار بازی و یکمم آموزش ما تموم میشد من بجای این که برم پیش مامانم میرفتم تو حیاط توی باغچه با چند نفر دیگه بازی می کردم تا کار غیبتشون تموم بشه و بیاد تا بریم، خیلی وقتام راه خونه رو خودم یاد گرفته بودم و بدون توجه به مامانم خودم برمیگشتم خونه تا اون برگرده، یه جورایی انگار من اونو برده بودم مهد کودک تا اون
      خلاصه چند ماهی گذشت تا یه دختر نه چندان تپل و خیلی آروم به کلاس ما اضافه شد
      وقتی اومد تو کلاس بچه ها تحویلش نگرفتن
      رفته بود یه گوشه واسه خودش نقاشی میکشید
      من دیدم تنهاس دلم سوخت رفتم پیشش نشستم ببینم چیکار میکنه ولی چیزی بهش نگفتم و همین طور نگا می کردم تا اونم یه نگا کرد هیچی نگفت
      خلاصه اون روز دیگه ما دوست شدیم
      توی دارالقران هر پسری میخواست بهش زور بگه با من طرف بود
      اونم خدایی خیلی هوامو داشت، حتی یه بار کتابمو یه نفر دزدیده بود ولی اون حواسش بود مچشو گرفت بهم گفت کی اینکارو کرده اون روز پسره با هر دو تا مون دشمن شد، میرفتیم بازی کنیم هیچ وقت نشد ما رو هول نده یا اذیتمون نکنه ولی چون پشت هم بودیم ازمون میترسید
      مامانامونم به واسطه ما با همدیگه دوست شدن و به این واسطه بیشترم میدیدیم همو
      وقتی برمیگشنیم از دارالقران بعضی وقتا مامانامونو مجبور میکردیم بریم پارک و خلاصه خیلی خوب بود اون موقع
      ولی بعد 1 سال که با هم بودیم دیگه همه چی تموم شد و من رفتم مدرسه و اونام رفتن از محله مون
      دیگه ام خبری ازش ندارم
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mysterious نمایش پست ها


      آره خب منم دوستایی دارم که ۱۷ سالگی رل زدن ۱۹ ازدواج کردن
      یا حتی سنای کمتر،طوری که بچه ۲ ساله دارن
      ولی اینکه پارتنرت چجوری باشه خیلی خیلی مهمه،فقط قضیه ازدواج نیست چون بعدش مشکلات تازه دیده میشن
      خیلی چیزاعم عشق نیستن تجربه اول بهتره
      یجا میخوندم،یه نفر به شدت عاشق یه پسر هنرمند با روحیه لطیف میشه در نهایت جدا میشن و پسره مهاجرت میکنه
      چندین سال بعد مجدد تو همون شهر نمایشگاه نقاشی برگذار میکنه
      دختره با اینکه ازدواج کرده بود دل تو دلش نبود عشق اولشو ببینه
      ولی وقتی رفت دیدنش متوجه شد نه تنها پسر جذابی نیست بلکه خیلی زخمته و با تصورات چند ساله اش خیلی متفاوته
      وقتی برمیگرده واسه شوهرش داستانو تعریف میکنه.شوهرش میگه همون قضیه سگ زنجیر شده(اینم یه داستان جداست.ولی کنایه از گذشته اس)
      خلاصه زیاد درگیر عشق اول و اینا نشیم
      معیارای آدما فرق میکنه و عشق اولشون یه روز به چشم نمیان
      به نظرم زیادی عشق اولو جدی گرفتین
      بابا عشق اول واقعا قشنگ ترین و بهترین دوران زندگیه،
      زمانیه که حقیقتا واسه 99 درصد بچه ها پیش اومده
      این بچه ها 1 درصدم کثیفی تو وجودشون نیست ، چه میدونن ریا چیه، چشم وهم چشمی چیه، خیانت چیه شکست عشقی چیه و ...
      عشق اول واقعا حاصل کنجکاویه اگه توی سنای کمتر رخ بده و کاملا طبیعیم هست و نباید مهم جلوه داده بشه (اگه مهم جلوه اش بدیم میشه قضیه رومینا...)
      بعد یه مدت همه اینا خاطره میشه
      خاطراتی که شاید بهترین خاطرات زندگی مون نباشن ولی قطعا جزو شیرین تریناشون هستن
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mahdi_artur نمایش پست ها
      به نظرم زیادی عشق اولو جدی گرفتین
      بابا عشق اول واقعا قشنگ ترین و بهترین دوران زندگیه،
      زمانیه که حقیقتا واسه 99 درصد بچه ها پیش اومده
      این بچه ها 1 درصدم کثیفی تو وجودشون نیست ، چه میدونن ریا چیه، چشم وهم چشمی چیه، خیانت چیه شکست عشقی چیه و ...
      عشق اول واقعا حاصل کنجکاویه اگه توی سنای کمتر رخ بده و کاملا طبیعیم هست و نباید مهم جلوه داده بشه (اگه مهم جلوه اش بدیم میشه قضیه رومینا...)
      بعد یه مدت همه اینا خاطره میشه
      خاطراتی که شاید بهترین خاطرات زندگی مون نباشن ولی قطعا جزو شیرین تریناشون هستن
      خواه ناخواه عشق جدیه
      شاید بزرگترین و سخت ترین چالش زندگی هر ادمی عشق اولش بوده باشه
      بشدت با اون قسمت کنجکاوی موافقم،تو بازه ۱۵ تا ۲۰ بیشتره بعد فروکش میکنه تا نفر درست بیاد
      ♡Be your Own HERO

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      لعنت بهت با این تاپیک
      اره منم عاشق شدم
      ولی خب دختره خودش اول شروع کرد خودش شمارم را برداشت ^_^

    11. Top | #11
      کاربر اخراجی

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      عشق اول میتونم بگم شیرین ترین و لذت بخش ترین احساسات خالص یک انسان میتونه باشه آدما زیاد عاشق میشن ولی فقط عشق اوله که بدون ترس دغل بازی و سیاسته به قول آلبر کامو آدما یه بار عاشق میشن بعد از اون دیگه ترس جاشو میگیره با احتیاط تر رفتار می کنند و عاقلانه تر میشن به نوعی که این موفقیت شون رو تو رابطه تضمین میکنه ولی لذت رو چی؟ آیا باز هم مثل سابق بدون ترس بدون پروا از عشق لذت می برند؟ خیر
      گفتم سیاست یه نگاه به اطرافتون بندازید موفق ترین آدما تو رابطه ها سیاستمدارترین هاشونن صادق که باشی با تمام وجودت که باشی عاشق که باشی...
      دوست داشتن هیچ ارزشی نداره وقتی بلدش نباشی
      همیشه برام سوال بوده آدم های ساده ای که سیاست سرشون نمیشه چرا اصلاً عاشق میشن بعضی هاشون حتی چند بار؟ دلشون رو میگیرن میزارن تو دل آتیش...
      شاید جوابش اینه باشه که میخوان فرار میکنند از خودشون شاید به خاطر اینکه عشق یعنی اینکه هرجا دیدی نوشته من خط بکشی بنویسی دلبر.... عشق آن شعله‌ست کو چون بر فروخت/هرچه جز معشوق باقی جمله سوخت
      در یک کلمه بگم عشق اول عشقه نه هرز پریدن های امروزی که می بینیم

      ببخشید طولانی نوشتم و بی ربط شاید چون دلم پره شاید جاش تو تاپیک احساساته ولی بزار اینجا باشه
      در مورد سوالت با افتخار میگم عاشق شدم و عاشق موندم حتی اگه دلبر نیست

    12. Top | #12
      کاربر نیمه فعال

      Daghon
      نمایش مشخصات
      ماشین پورشه همسایه

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      عشق اول من عمو پورنگ بود هر فیلم و موسیقی و برنامه ای که ازش پخش میشد رو میخریدم و نگاه میکردم :/بعدش که فهمیدم اسمش پورنگ نیست شکست عشقی خوردم :/ فکر میکردم آدم دروغ گوییه
      رفتم دیدم امیرمحمد متقیان واقعا اسمش امیر محمده پیش خودم گفتم وای چه آدم خوبی ....آقای متقیان هم چون خونشون پیش داروخانه داییم بود و خلاصه خیلی ازش میشنیدم گزینه مناسب تری برام شد تا کلاس6 ابتدایی خلاصه من عاشقش بودم

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط YasharUR نمایش پست ها
      اگه بنا رو از ابتدای تولد در نظر بگیریم خاطره اولن عشق من از یه مثلث شروع میشه.یعنی عشق اول من عشق اول یکی دیگه ام بود یعنی فکر کنم اولین بار تو اول دهه هشتاد معنی مثلث عشقی رو این رابطه وارد دایره لغات مملکت کرد
      پیش دبستانی مختلط یه دختر بود هنوز که هنوزه برام قفله که چرا با اون ظواهری که به 7-8 ساله ها میخورد کنار ما 5-6 ساله ها چیکار میکرد
      اقا مثلث عشقی یه رقابت کاملا جوانمردانه که هیچ کدوممون هم کنار نمیکشیدیم
      اینم دید اوضاع اینطوریه قشنگ شروع کرد به سو استفاده سلیطه خانوم .یعنی تو مهد ما رو به عنوان پت(pet ) استفاده کرد توپ رو مینداخت ما میرفتیم می آوردیم
      ما رو کارگر خودش کرده بود براش آب بیار مداد رنگیش رو تراش کن خلاصه هر چی که فکر میکنید .خوبه که اونموقع سنش کم بود یه چیزایی که الان بابه مد نبود وگرنه وضعیت اسفبار تر میشد
      گذشت یه مدت دیدم اقا این مارو نموده اینطوری هم بره جلو دست من یا دوستم مهدی بلک یکیمون میمونه تو پوست گردو
      با مهدی بلک هماهنگ کردم گفتم اقا این داره مارو مینماید بیا ول کنیم بابا اینهمه دختر تو مهـد .دیدم نه این دوستمون نه تنها عزت نفس حالیش نیست رفاقت و معرفت هم حالیش نیست
      رفت هر چی گفتم رو گذاشت دست خانوم .من که برد کردم به کل خارج شدم .مهدی بلک هم فکر کنم برد کرد .چون با حفظ سمت پت بودن و کارگری به عنوان راهداری و حمل و نقلم رسید.یعنی سوار مهدی میشد دستو حرکت میداد مهدی اینو چهاردستو پا با اینکه وزنش هم از مهدی بیشتر بود کل مهد رو میگردوند
      منم خب به عنوان تجربه اول ضربه رو خورده بودم یکمم با شخصیتتمون بازی کرده بود بعد یه مدت دپ بودن تصمیم گرفتم که این نیروی خارق العاده ای به نام عشق رو در راستای درست و برای کسی استفاده کنم که اونم برام ارزش قائله
      و دوسم داره و کمکم میکنه و تو سختی ها کنارمه
      اینکه شروع کردم عاشق مربی ها مهد شدم .یه عشق خالص و دو طرفه .
      طوری که موقع رفتن لپ رو کشیدن دوتاشون به مامانم گفتن خانوم فلانی ما پسرتون از همه بیشتر دوست داریم .از بس که اقا و دوستداشتنیه
      یه فیلم دارم از وقتی که خشایار (حمید لولایی) با هلیکوپتر اومد نشست تو محوطه بزرگ کنار مهد بعد میاد تو برنامه اجرا میکنه نه غــلامش اونموقع مد بود چنتا نه غلام میگه بعد میخواد شعر بخونیم .من که بلند میشم شعر بخونم
      علاوه بر این که یه حجم شدیدی از با نمک بودن و هوش و ای کیو میپاچه به دوربین یه لحظه دوربین بر میگرده رو صورت یکی از مربی های مهد که با افتخار بهم نگاه میکنه
      که هروقت بخوام مجدد بدونم عشق از نگاه باریدن یعنی چی فیلم رو پلی میکنم و اون نگاه مربی رو وقت شعر خوندن من و اون نگاه اخر من به خودش که ببینم سربلندش کردم یا نه رو مجدد میبینم

      ملت میرن سربازی مرد میشن.من رفتم مهد و پیش دبستانی اومد بیرون مرد بار اومد.با کوله باری از تجربه و معانی درست از مفهایم مختلف
      لیلا اگه این پیام رو میخونی با گراهایی که دادم میدونی کدوم مهده و من کیم .اونموقع من 5 سالم بود تو 20 سال.الان 22 سالمه تو 37 سال .نمیدونم کجایی ولی بدون هنوز دوست دارم و اگه ازدواج کردی که مطمعنا با اون حجم از خوشگلی و کمالات کردی برات آرزوی خوشبختی دارم
      توصیف قشنگی از یه عشق پاک بود
      بهترین لحظه تو زندگی هر آدمی زمانیه که کسی از ته دل بهت افتخار کنه و یا حداقل تو ذهنت این طور موضوع شکل بگیره که یکی بهت افتخار میکنه نه بخاطر چیزی که دوست داشته باشی فقط به خاطر چیزی که هستی فرقیم نمیکنه چند سالت باشه...
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    15. Top | #15
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط YasharUR نمایش پست ها


      جونم صدا
      .خودتی ؟ صدا هم علاوه بر تلنت با اموزش و تمرین بهتر میشه که اگه صدای خودت باشه(اگه میگم چون خیلی پیشرفت توشه) خوب بودی عالی شدی .چقدر گیتار زدنت بهتر شده

      ترکی یاد بگیر ترکی بخون فارسی از یه جای دیگه کشش اضافه کردن حس رو نداره : ))
      بیا فیت بدیم من ترکی بخونم تو فارسی میترکونه.صدای تو قشنگی کار میشه مال من قسمت فان ماجرا
      https://www.aparat.com/v/B5RI7/%D8%A...D8%B1%D8%A8%21....

      سعی کردم نگاه خودمم بپچونم تو قصه
      رمان و فیلم های درپیت و اینستاگرام و یسری محدودیت ها گند زده به رابطه ها و به مفهوم خیلی کلمه ها
      ملت هم نه کتاب درس درمون میخونن نه خودشون فکر میکنن تهش میشه یه حجم عظیمی از حماقت قبل و بعد و حین رابطه
      همین الان داری به چی فکر میکنی؟
      بازی رو میریزن بهم اونوقت خر بیا و باقالی بار کن تا بگردی و یکی رو پیدا کنی که قواعد بازی و کار رو بلد باشه .اووهع
      تمرین زیاد میخواد مث هر کاری، البته پر از ایرادیم ماها ، من اوج گیریم افتضاحه ولی پایین خوب میخونم گرم آهنگ که میشم یه صدای دخترونه و پایینم مخلوط میکنم که خوب در میاد، هر چی بیشتر رو یکی تمرکز میکنم بهتر میفهمم کجا خراب شده میرم درستش میکنم ولی تهش صدا یه محدودیتی داره، بر فرض که قر و فرشم بدیم تهش چی؟ تهش میتونم صدای ابی در بیارم؟ مسلما نه صدای من و بقیه کسایی که فک میکنن دم دارن (البته من که دم شم ندارم) هیچ کدوم صدا نیست، ما باید میوه فروش میشدیم تو ایران داد میزدیم تا ملت هندونه بخرن ازمون یا نهایت تو خارج داخل یکی از این بندای کوچیک واسه کافه ها میزدیم تا پول موادمون جور بشه خخخخ.

      هر جا مردمش یه تصورات غلطی دارن ، متاسفانه هر کی بیشتر میفهمه بیشترم تو این اجتماع سر خورده میشه ، نه تنها کشور خودمون، همه جا هم همین طوریه فقط اینجا غلظتش شدید تره
      اون قصه ازدواج اجباری اگه یکم محکم تر بشه خیلی خوب میشه، مطمئنم همه به خودشون میان، میفهمن قصه سربازی اجباری همه اش کلک بود و میشد جلوش وایساد، میفهمن هر چی که گذشته باب شده دلیل نمیشه الانم باب بشه، خیلی چیزا باید خراب بشه تا ما بیدار بشیم، یه سری افکار اگه ثابت بمونن خطرناک تر میشن، تا این که رشد کنن و مرزای کصافتو رد کنن مث همین قضیه ، تا ملت نفهمن سرشون یه عمری کلاه نرفته بود بیدار بشو نیستن، هی دعا می کنن همه چی برگرده به اون بدی که الان بد تر شده، ولی ...
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. نهایی خرداد، شهریور یا دی؟ کدوم رو پیشنهاد میدی؟
      توسط M.M.B در انجمن امتحانات سال یازدهم
      پاسخ: 9
      آخرين نوشته: 18 فروردین 1402, 08:08
    2. مشاوره پوردستمالچی؟
      توسط hramiri در انجمن پرسش و پاسخ دانش آموزی
      پاسخ: 61
      آخرين نوشته: 10 آذر 1399, 22:18
    3. مرخصی تحصیلی غیر حضوری یا حضوری؟
      توسط Farbood در انجمن دانشگاه پیام نور
      پاسخ: 10
      آخرين نوشته: 23 دی 1395, 02:21
    4. چطور ، بهتر زندگی کنیم؟ واقعا چطوری؟
      توسط saj8jad در انجمن مطالب انگیزشی کنکور
      پاسخ: 21
      آخرين نوشته: 22 آذر 1395, 01:50
    5. پاسخ: 12
      آخرين نوشته: 11 آبان 1395, 22:16



    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن