خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 16 به 30 از 41
    1. Top | #16
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      بنظرم برو یونی در کنارش واسه کنکورم بخون
      یه راه متفاوت از سالای پیش،شاید نتیجه داد
      ♡Be your Own HERO

    2. Top | #17
      کاربر اخراجی

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      ببین عزیزم هر سال میانگین 500هزار نفر واسه کنکور تجربی شرکت می کنن
      هر سال که قرار نیس این 500 هزار نفر رشته تاپ قبول شن
      به نظر من امسال هرچی قبول شدی برو
      عمر خودتو هدر نده
      زندگی که همش کنکور نیس
      مطمئن باش بعدا فرصت های بهتری برات جور میشه
      گاهی اوقات ما به یه چیزی پافشاری داریم درصورتی که به صلاحمون نیس
      ویرایش توسط jasmine1999 : 20 خرداد 1399 در ساعت 16:44

    3. Top | #18
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      سلام.

      من بارها و بارها خودم رو اینجا معرفی کردم.فکر کنم اکثرا بدونین شرایطمو. من بین دانشگاه آزاد بدون کنکور رفتن و دوباره پشت کنکور موندن مردد موندم. بچه ها گاهی میگم خب دانشگاه هم میرم برای کنکور هم آروم آروم میخونم چند سال بعد قبول میشم..بعدش میشینم برنامه ریزی و...بعدش دوباره میگم خسته ام نمیتونم و بیخیال. نمیدونم چه مرگم شده از زندگی چی میخوام. کاش به موقع درس میخوندم یا حداقل بعد از دو سال پشت موندن بیخیال میشدم. من عمرم رفته ۶ سال پشت کنکور بودم زورم میاد الان برم به رشته بدون کنکور..از ۱۲ هزار رتبه ام رسید به ۹۵ هزار..اطلاعات علمی صفر.! اصلا شکل درس خوندن یادم رفته. اعتیاد بدی به موبایل و تنبلی و صبح رو الکی شب کردن پیدا کردم..من حتی زورم میاد از در خونه برم بیرون.. اصلا کشش یادگیری ندارم حتی حوصله رانندگی یاد گرفتن ندارم..حوصله فیلم دیدن و کتاب خوندن ندارم فقط میخوام روز و شبا بگذرن الکی..سال پیش نرفتم بدون کنکور با بهانه های الکی..میخوام فعال باشم، هدف داشته باشم، ولی این چند سال انقدر گند خورده به زندگیم نمیدونم از کجا برای جبران شروع کنم. مغزم شده مثل یه سطل آشغال که پر از افکار و استرس های عجیبه. نیاز به چند جراحی حیاتی دارم که آینده مو مبهم کرده. نمیدونم چیکار کنم که مغزم ری استارت بشه. واقعاً میخوام درس بخونم ولی هیچی یادم نیست صفر صفرم مغزم آکبند شده نمیدونم از کجا شروع کنم..از طرفی من دمدمی مزاجم میترسم دانشگاه نرم شروع کنم بخونم برای کنکور وسطاش رها کنم و از همه جا مونده بشم..نمیدونم چه رشته بدون کنکوری بخونم که آینده دار باشه..من از هیچی مطمئن نیستم بچه ها پیشنهادتون چیه؟ چکار کنم؟
      به نظر من شما اول باید حال دلتو خوب کنی و خودت رو از شرایطی که مثل باتلاق میمونه دربیاری بیرون ببین نی نی شما باید قبول کنی شرایطی که الان هستی به خاطره غفلت هایی که قبلا انجام شده ولی ربطی نداره به جایی که قراره باشی اگه بتونی تنظیم کنی ، من حس میکنم یه حس فوق العاده بدی داری یه حس پوچی و مجازات خودت باید اینو کنار بذاری باید خودتو ببخشی و دوست داشته باشی و بگی از اینجا به بعد درستش میکنم باییید ورزش کنی خیلیی تاثیر داره این جمله رو نخون و رد شو انجامش بده اگه میتونی صبح ها توی پارک نزدیکی که داری یه کم پیاده روی کن فوق العاده حس خوبی میده برای هدف آیندت هم 2 راه داری یا از طریق کنکور یا نه . اگه از طریق کنکور که شماااا باید این 2 ماهو بخونی باید خودتو به خودت ثابت کنی ولی اگر دیگه از کنکور خسته شدی میتونی بری رشته های دیگه مثلا زبان های مختلف ، برنامه نویسی و .... برای رشته های مهندسی هم اگه بری نظرم اینه آخرش که حالا مثلا دانشگاه آزاد خوندی ایران نمونی و بخوای که اپلای کنی قطعا بورسیه نمیشی ولی شاید بتونی که با یه بودجه ای بری ...ولی هر رشته ای بخوای بری اونور هم باید اونجا کار کنی امیدوارم موفق باشی . خودتو ببخش ، و از محیط امنت بیا بیرون چون خیلی وقته اونجایی و میدونی که چه قدر متنفری ازش پس شروع کن.

    4. Top | #19
      کاربر اخراجی

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      سلام.

      من بارها و بارها خودم رو اینجا معرفی کردم.فکر کنم اکثرا بدونین شرایطمو. من بین دانشگاه آزاد بدون کنکور رفتن و دوباره پشت کنکور موندن مردد موندم. بچه ها گاهی میگم خب دانشگاه هم میرم برای کنکور هم آروم آروم میخونم چند سال بعد قبول میشم..بعدش میشینم برنامه ریزی و...بعدش دوباره میگم خسته ام نمیتونم و بیخیال. نمیدونم چه مرگم شده از زندگی چی میخوام. کاش به موقع درس میخوندم یا حداقل بعد از دو سال پشت موندن بیخیال میشدم. من عمرم رفته ۶ سال پشت کنکور بودم زورم میاد الان برم به رشته بدون کنکور..از ۱۲ هزار رتبه ام رسید به ۹۵ هزار..اطلاعات علمی صفر.! اصلا شکل درس خوندن یادم رفته. اعتیاد بدی به موبایل و تنبلی و صبح رو الکی شب کردن پیدا کردم..من حتی زورم میاد از در خونه برم بیرون.. اصلا کشش یادگیری ندارم حتی حوصله رانندگی یاد گرفتن ندارم..حوصله فیلم دیدن و کتاب خوندن ندارم فقط میخوام روز و شبا بگذرن الکی..سال پیش نرفتم بدون کنکور با بهانه های الکی..میخوام فعال باشم، هدف داشته باشم، ولی این چند سال انقدر گند خورده به زندگیم نمیدونم از کجا برای جبران شروع کنم. مغزم شده مثل یه سطل آشغال که پر از افکار و استرس های عجیبه. نیاز به چند جراحی حیاتی دارم که آینده مو مبهم کرده. نمیدونم چیکار کنم که مغزم ری استارت بشه. واقعاً میخوام درس بخونم ولی هیچی یادم نیست صفر صفرم مغزم آکبند شده نمیدونم از کجا شروع کنم..از طرفی من دمدمی مزاجم میترسم دانشگاه نرم شروع کنم بخونم برای کنکور وسطاش رها کنم و از همه جا مونده بشم..نمیدونم چه رشته بدون کنکوری بخونم که آینده دار باشه..من از هیچی مطمئن نیستم بچه ها پیشنهادتون چیه؟ چکار کنم؟
      هیچ انتظاری نیست که به جز این باشه نتیجه ی این پیله ی سمی ای که خانواده و اطرافیان برامون ساختند و دیر یا زود گردن کسانی رو میگیره که مثل شما یا ماها از زندگی کم نخواستند و نمیخواند . مشکل ما از جایی شروع شد که خانواده یه خط کش شکسته از دور و بری هاشون ساختند و دادند دستمون تا با اون خط کش ، خودمون رو همیشه و همه جا سانت کنیم . برای رسیدن به آینده ای که دقیقا هم همین الان داخلشیم ، اونقدر کمال گرا و ترسو بار اومدیم که نه فهمیدیم این آینده کی رسید و کی میرسه و دقیقا چی هست و فقط یه تایم رویایی ساختیم برای خودمون که از اون تایم ، شب بخوابیم و صبح پاشیم و همه چیزمون عوض شده باشه و درد اونجاست که این تایم نه هرگز میرسه و نه هیچ نشونه ای میشه ازش پیدا کرد چون رویایی بیش نیست . آدم یه روز چشم باز میکنه میبینه جایی ایستاده که نمیخواسته و دکمه ی کنترل زِد زندگیش هم که از بیست سالگیش از کار افتاده ، همچنان کار نمیکنه و نه راه برگشت داره و نه راه رفت . من دقیقا درک میکنم شما چی میگید . باید این خبر بد رو بدم که تا وقتی هستید و خودتون رو میشناسید هیچ راه فراری ازش ندارید اما این خبر خوب رو هم بدم که هر راهی که امروز یا فردا انتخاب کنید ، چند سال دیگه جوری بی‌حس‌تون میکنه و عادتون میده که مشکلات امروز حتی دیگه نیاز یا دغدغه تون نخواهد بود .
      من نمیدونم شرایطتون چیه ، ولی تنها راه حل رو یه مدت جدایی و تنفر از همه ی اطرافیان میدونم . از دوستان ، خانواده ، فامیل ، از هرکسی که اون اسمم رو میدونه جدا میشدم . این شاید باعث بشه تگتمام دغدغه م برای انتخاب مسیر ، فقط خودم بشم و خودم و خودم و بس ! اینجوری حتی اگر غلط انتخاب کنم ، باهاش حال میکنم و این همون زندگی واقعیه .
      اگر الان خارج از این خاک بودیم ، بهتون میگفتم یه کوله بردارید و دوسال بزنید به دل هیچهایک تا ری‌استارت بشید . اما اینجا برای حتی فکر کردن و تصمیم گرفتن ، باید توی همون فکر و خیال ، جوابگوی خودمون و دیگران باشیم .
      جدا که فرسایشی شدن زندگی خیلی درد بزرگیه ... ولی به هرحال یه روز میگذره .
      درضمن نه با نظر من و نه با نظر هیچکس دیگه ، هیچ راه حلی حتی به ذهنتون نمیرسه . یه مسیر رو انتخاب کنید و دو سال امتحانش کنید ، قول میدم موقعیت هایی پیش میاد که یا راه برگشت رو براتون آسون تر میکنه یا مسیر رو براتون شیرین تر میکنه .
      ویرایش توسط B3hism : 20 خرداد 1399 در ساعت 18:56

    5. Top | #20
      کاربر اخراجی

      Daghon
      نمایش مشخصات
      یه مسافرت طولانی به طبیعت با یه دوست برو بهتر میشی

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نشستی پایین کوه نه حسشو داری بری بالای کوه نه انگیزشو داری تلاش کنی قرار هست بقیه چه چیزی بگن که این مسیرو بری؟
      کس دیگه رو بفرست بجات کنکور بده راحت شو
      هر چند قبولی تو کنکور رسیدن به قله نیست ولی اکثر مردم این فکرو دارن و نمیشه عوضش کرد.

      خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد.
      نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

      درشتی و نرمی به هم در به است .......چو فاصد که جراح و مرهم نه است

      درشتی نگیرد خردمند پیش ..............نه سستی که ناقص کند قدر خویش

      نه مر خویشتن را فزونی نهد ..............نه یکباره تن در مذلت دهد

      شبانی با پدر گفت: ای خردمند ...........مرا تعلیم ده پیرانه یک پند

      بگفتا: نیکمردی کن نه چندان..............که گردد خیره گرگ تیز دندان

    7. Top | #22
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط B3hism نمایش پست ها
      هیچ انتظاری نیست که به جز این باشه نتیجه ی این پیله ی سمی ای که خانواده و اطرافیان برامون ساختند و دیر یا زود گردن کسانی رو میگیره که مثل شما یا ماها از زندگی کم نخواستند و نمیخواند . مشکل ما از جایی شروع شد که خانواده یه خط کش شکسته از دور و بری هاشون ساختند و دادند دستمون تا با اون خط کش ، خودمون رو همیشه و همه جا سانت کنیم . برای رسیدن به آینده ای که دقیقا هم همین الان داخلشیم ، اونقدر کمال گرا و ترسو بار اومدیم که نه فهمیدیم این آینده کی رسید و کی میرسه و دقیقا چی هست و فقط یه تایم رویایی ساختیم برای خودمون که از اون تایم ، شب بخوابیم و صبح پاشیم و همه چیزمون عوض شده باشه و درد اونجاست که این تایم نه هرگز میرسه و نه هیچ نشونه ای میشه ازش پیدا کرد چون رویایی بیش نیست . آدم یه روز چشم باز میکنه میبینه جایی ایستاده که نمیخواسته و دکمه ی کنترل زِد زندگیش هم که از بیست سالگیش از کار افتاده ، همچنان کار نمیکنه و نه راه برگشت داره و نه راه رفت . من دقیقا درک میکنم شما چی میگید . باید این خبر بد رو بدم که تا وقتی هستید و خودتون رو میشناسید هیچ راه فراری ازش ندارید اما این خبر خوب رو هم بدم که هر راهی که امروز یا فردا انتخاب کنید ، چند سال دیگه جوری بی‌حس‌تون میکنه و عادتون میده که مشکلات امروز حتی دیگه نیاز یا دغدغه تون نخواهد بود .
      من نمیدونم شرایطتون چیه ، ولی تنها راه حل رو یه مدت جدایی و تنفر از همه ی اطرافیان میدونم . از دوستان ، خانواده ، فامیل ، از هرکسی که اون اسمم رو میدونه جدا میشدم . این شاید باعث بشه تگتمام دغدغه م برای انتخاب مسیر ، فقط خودم بشم و خودم و خودم و بس ! اینجوری حتی اگر غلط انتخاب کنم ، باهاش حال میکنم و این همون زندگی واقعیه .
      اگر الان خارج از این خاک بودیم ، بهتون میگفتم یه کوله بردارید و دوسال بزنید به دل هیچهایک تا ری‌استارت بشید . اما اینجا برای حتی فکر کردن و تصمیم گرفتن ، باید توی همون فکر و خیال ، جوابگوی خودمون و دیگران باشیم .
      جدا که فرسایشی شدن زندگی خیلی درد بزرگیه ... ولی به هرحال یه روز میگذره .
      درضمن نه با نظر من و نه با نظر هیچکس دیگه ، هیچ راه حلی حتی به ذهنتون نمیرسه . یه مسیر رو انتخاب کنید و دو سال امتحانش کنید ، قول میدم موقعیت هایی پیش میاد که یا راه برگشت رو براتون آسون تر میکنه یا مسیر رو براتون شیرین تر میکنه .
      هر چی که این بشر میگه رو باید کتاب کنیم
      خیلی عالی و پخته و جامع
      حرفی نمیتونم روی این حرفا بزنم
      انشالله هر کس واقعا در توانش قدرت تغییر و شهامت رسیدن به جایگاهی که حقشه رو دید با تمام وجودش به سمت خواسته هاش حرکت کنه
      کسی هرگز نمیداند
      چه سازی می زند فردا
      چه میدانی تو از امروز،
      چه میدانم من ازفردا،
      همین یک لحظه رادریاب
      که فردا قصه اش فرداست.

    8. Top | #23
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      مشخصه مشکل از کجا هست.
      12 سال مباحث تئوری تو مخ بچه ها میکنن در صورتی که سالهاست این نحوه تدریس در دنیا تغییر کرده و به سمت آشنایی مباحث علمی از طریق دنیای واقعی و کاربردی در صنعت و .. رفته ولی یه 50 سالی طول میکشه تا مسئولین بفهمن علم در چه جهتی داره پیشرفت میکنه.
      تو مملکتی که دغدغه مسئولینش پیشرفت علمی و صنعتی کشور نیست و فقط به فکر دزدی و تربیت جوانان انقلابی برای گوشت دم توپ هستن به این زودی ها توقع نداشته باشین سیستم آموزشی درست بشه.
      خودتون برای خودتون باید کاری بکنین.
      از خانواده ای انتظار نداشته باشین که شبو روز با هزار تا مشکل سرو کله میزنن.
      درباره آیندتون تحقیق کنین . برین بازار کارو از نزدیک ببینین و علاقه و استعداد واقعیتونو پیدا کنین و همینطوری پشت سر بقیه حرکت نکنین.

      خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد.
      نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

      درشتی و نرمی به هم در به است .......چو فاصد که جراح و مرهم نه است

      درشتی نگیرد خردمند پیش ..............نه سستی که ناقص کند قدر خویش

      نه مر خویشتن را فزونی نهد ..............نه یکباره تن در مذلت دهد

      شبانی با پدر گفت: ای خردمند ...........مرا تعلیم ده پیرانه یک پند

      بگفتا: نیکمردی کن نه چندان..............که گردد خیره گرگ تیز دندان

    9. Top | #24
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      دوستان توضیح های قشنگی دادن من فقط یه نکته رو میخوام بگم این حرفم کلیه و برای همست
      مسعولیت کارایی که انجام میدین و بگردن بگیرین و تقصیر بقیه نندازین
      اینکه وضعیت الانتون اینه تقصیر شماست نه دیگران نه خانواده و نه دولت و نه کائنات مقصر عدم موفقیت شما نیست
      شاید پیش خودتون بگین خب مگه میشه ! ما چه بخوایم و چه نخوایم بقیه رو زندگیمون تاثیر دارن
      من میگم فقط با اینکاره که میشه از نو شروع کرد و یه استارت جدید برا اینده زد
      اشتباهاتی که کردیمو باید بپذیریم کاری به این نداشته باشیم که اگه ۲ سال پیش پدرم فلانکارو نمیکرد الان وضعیتم بهتر میشد
      گذشته گذشته ، در بهترین حالتش تجربه ای که ازش برامون میمونه مهمه
      اگه چند بار یه اشتباهو تکرار میکنیم ، باید بفهمیم که مشکل از خودمونه
      فکر کنم اگه ادم صد در صد مسعولیت پذیری باشیم خیلی از مشکلات حل میشه و خیلی تو زندگی پیشرفت میکنیم
      اشکال ما اینه همش تو زندگی دنبال یه توجیح یا یه بهانه ایم که تقصیرارو بندازیم گردنش و بگیم اااا تقصیر این بود
      تقصیر دولته
      تقصیر نظام اموزشیمونه
      تقصیر خانوادمونه
      خودمونو این وسط یادمون میره
      بیشتر کسی که تو همه چیز مقصره خودمونیم
      اینکار شاید مشکلی رو حل نکنه
      ولی کمک میکنه با چشم بازتر دنبال راه حل مشکلاتمون بگردیم

    10. Top | #25
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      ممنونم از همه تون، جواب ها خیلی کمک کننده بودن..بچه ها حتی اگه به حرف بعضیاتون عمل نکنم به خاطراینکه نمیشه باتوجه به شرایطم، بازم حرفاتون خیلی کمک کننده است. نمیتونم اینو به همه نسبت بدم ولی حداقل در مورد من، به نظرم جامعه و اطرافیان و محیط و عرف و باور خانواده ام نقش خیلی بزرگی تو این همه سال پشت کنکور موندنم داشتن. درسته، من باید درسم رو به موقع میخوندم و هیچ توجیهی قبول نیست،ولی آیا نمیتونستم با رتبه ام، رشته غیرپزشکی برم؟ صد البته که میتونستم ولی نرفتم. چرا؟ عه! تو؟ کارمند بشی؟! عه زشته نگو! دختر فلان عمو و دایی و کوفت و زهرمار معدلت بیست عه دکتر میشه! آینده تو و شوهرت لیسانسه بیچاره اید فقیرید فلانی دکتره پولداره. تنبل! بی عرضه! برو کارگر بشو اصلاً(با احترام تمام به کارمندان و لیسانسه ها و کارگرهای شریف و زحمتکش). اینها برخورد محیط با من بود، وقتی گفتم علاقه ام به روانشناسی عه. خانواده من حتی الانم منو مجبور میکنن حقوق بخونم که وکیل بشم. که حداقل این سالها به جایی برسه. حتی وقتی اعتراض میکنم میگن ما فقط نمیخواییم فقیر بشی دیگه چه آبرو و ادا و کلاسی؟ کلاس گذاشتی بمونه برامون؟ خوش به حال فلانی دخترش دکتره. احمق تو الان باید سال ۶ میبودی. دیروز فلان همکلاسیت رو دیدم سال ۶ دندانپزشکی بود گفت دخترت چیکار کرد بالاخره. فلانی رفت خارج پاشو برو. ۶ سال عمرمو هدر دادی موندی گوشه خونه. خونه نشین. بدبخت.

      اینا حرفایی که من هر روز و هر لحظه میشنوم. تمومی هم ندارن. حتی خواستگارهامم تیکه میندازن بهم(خواهراشون). الانم میگن برو وکیل شو اصلا ما که نمیگیم دیگه دکتر بشو زور نمیگیم دیگه

      بچه ها کاش تو کشور ما شغل ها برابر بودن کاش اینهمه نفرت و چشم و هم چشمی نبود..خیلی سخته برام تحمل نگاه سنگین اطرافیان و جواب پس دادن به هزار و یک نفر..حتی دکتر هم میرم میگن چی میخونی..همش بهم میگن بیچاره فلانی ده سال از کوچیکتره دو سال دیگه اونم قبول میشه بازم تو همینه وضعت.. من علاقه دارم به پزشکی، ولی من درس ها رو صفر صفرم، امیدم صفره، انگیزه از اینا بدتر..من نمیدونم از کجا شروع کنم، چجوری و به چه ترتیبی و چه شکلی درس بخونم، اینهمه مدت بازم ملت رو چجوری دهنشونو ببندم، روحیه و حال بدم رو چه کنم؟ حتی مطمئن نیستم بشه یا نه.
      To the hope of it all..

    11. Top | #26
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      کمترین استفاده رو از تاپیکهایی که میزنی خودت می بری چون هر چقدر هم باهات صحبت میکنن همیشه بر میگردی سر همون حرفهای تکراریت.
      بهترین کار اینه برگردی تاپیک هایی که تا الان زدیو یکبار مرور کنی.
      به قول خودت این چند سال همش نشستی فیلم نگاه کردیو وقت تلف کردی اینم خانوادت مقصر هست.
      تو همین انجمن نگاه کنی کلی از بچه ها پول کتاب خریدن ندارن یا کار میکنن و درس میخونن روزی 4 یا 5 ساعت میخوابن.
      با خودت صادق باش.
      اگه میخوای بخونی بخون اگر هم نمیخوای بخونی برو عملی کار یاد بگیر.
      این فکرهای کودکانه هم بریز دور فلانی اینطور میگه اون یکی اونطور میگه اینها فقط یکسری تفکراتی هستن که وقتی وارد زندگی بشی میفهمی چقدر تفکرات بچه گونه ای بوده.



      خشم بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطف بی وقت هیبت ببرد.
      نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.

      درشتی و نرمی به هم در به است .......چو فاصد که جراح و مرهم نه است

      درشتی نگیرد خردمند پیش ..............نه سستی که ناقص کند قدر خویش

      نه مر خویشتن را فزونی نهد ..............نه یکباره تن در مذلت دهد

      شبانی با پدر گفت: ای خردمند ...........مرا تعلیم ده پیرانه یک پند

      بگفتا: نیکمردی کن نه چندان..............که گردد خیره گرگ تیز دندان
      ویرایش توسط sina_u : 20 خرداد 1399 در ساعت 23:59

    12. Top | #27
      کاربر نیمه فعال

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      ببین به نظر من از این فکرا دربیا و با برنامه مستقیم برو سر عمل ترسو نباش یهویی استارتتو بزن و فقط به عمل کردن ادامه هر چند سخت و طاقت فرساست اولش
      خودتو گول نزن از همین روز اول خودتو برای تمام سختی هایی که باید بکشی برای رسیدن به هدفت رو قبول کن حرف مردم هیچوقت تموم نمیشه و تهش هر اتفاقی بیفته میگن دیدی گفتم اینجوری میشه؟کاریو که شروع میکنی بهش پایبند باش تغییر خود به خودی داخلت اتفاق میفته
      موفق باشی

    13. Top | #28
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      گفتنش راحته مگه میشه آروم گرفت وقتی همش وز وز هست در گوش آدم.
      To the hope of it all..

    14. Top | #29
      کاربر نیمه فعال

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      گفتنش راحته مگه میشه آروم گرفت وقتی همش وز وز هست در گوش آدم.
      سختیشه که باعث میشه ادم جا بزنه چیز خوب راحت بدست نمیاد منم پشت کنکوریم و هر روز میشنوم از این حرفا ولی حرف زدن که سکه نمیندازه مفته همه میزنن همینا روزی که موفق شی صداشون در نمیاد یکی از فامیلای ما سه سال برای کنکور خوند بقیه فامیلامون مسخرش میکردن و تیکه مینداختن بهش ولی امسال که قبول شد همشون جبهه شون رو عوض کردن و شروع کردن به تعریف و تمجید از اون طرف
      تغییر همیشه سخته باید هزینشو بدی بستگی داره چقدر مصری

    15. Top | #30
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      اینجا کسی جواب دردتو نمیدونه ،درکت میکنم منم مثل تو بودم و هستم(الآن کمتر) ،برو پیش مشاور(روان) یا روانشناس (خوب نه الکی پلکی)خیلی کمک میکنه .

      فقط میتونم بگم خدا صبرت بده با این وضعیتت.
      .
      ویرایش توسط Frigidsoul : 21 خرداد 1399 در ساعت 00:39

    صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن