خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3 از 9 نخستنخست ... 234 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 31 به 45 از 133
    1. Top | #31
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط amir80 نمایش پست ها
      ببینید اصلا مسئله اختیار در شاغل بودن یا در شاغل نبودن دختر نیست مسئله مسئله اجباره. چه بخواهید قبول کنید چه نخواهید الان درصد قابل توجهی از پسرا یکی از معیاراشون واسه ازدواج(نه دوستی) شاغل بودن دختر هستش . شما با شاغل بودن متناسب با شغلی که دارید از طیف بیشتری از کیس ها برای ازدواج برخوردار می شید مثلا شما اگر فرض مثال در رشته اقیانوس شناسی تحصیل کنید و استاد دانشگاه بشید طبیعتا پسری که معلمی می خونه شاید خواستگار شما نشه و پسری که هم رده شماست یا بالاتر بیاد خواستگاری . دوما الان با این وضع اقتصادی واقعا کار کردن فقط مرد جواب گو نیست حتما باید یه درامد دیگه ای در کنار درامد مرد باشه تا بشه به زندگی حداقلی متناسب با حقوق ) رسید . الان شما تصور کنید خونه در محله ای متوسط در تهران متری 17 ملیون هستش ! دیگه پسر واقعا چطور باید بتونه خونه بخره ! در نتیجه حتما باید دختر کار کنه.
      در رابطه با زندگی با عشق و عاشقانه بودن هم باید عرض کنم حداقل تمام زوج های که من دیدم بعد از مدتی دچار روزمرگی شدن واقعا نمی دونم چطور عشق از بین می ره ؟ولی مهم اینه که از بین می ره !
      در نتیجه حتما باید کار کرد چه مرد و چه زن.
      حالا این رو من به کررات دیدم در شخصیت هایی که کلا زندگیشون کار و درس هستش دو طیف آدم هستش یه سری از صبح تا شب کار می کنن تا به درامد برسن و از پس مخارج زندگی بر بیان اینا غالبا افسرگی دارن و شاخص قابل شناسایشون هم اینه توی تعطیلات خیلی خوشحال هستن .!
      و یه طیف هم هستن عاشق کارشون هستن و از صبح تا شب کار می کنن اما با این تفاوت که کار و درس و بحث رو بخشی از زندگی می دونند یعنی وقتی شخص خودش رو در جایگاه کاریش تصور می کنه حس لذت می کنه به نوعی نیاز های درونیش ارضا می شه این طیف خیلی کم هستش و اینا هم از یه چیز رنج می برن و اون کمال گرایی هستش .
      در هر حال همه دو طیف دچار روزمرگی می شن !
      اصلا باید پذیرفت روزمرگی بخشی از زندگی هستش و همه چیز تکراری می شه پس شما هم بپذیر که عشق و عاشقی از بین می ره و در آخر آنچه مهم است حفظ زندگی به چنگ و دندون هستش. والسلام.
      نباید اینطوری بگین اگه همه چی بدون اختیار ما روزمرگی و یکنواخت و تکراری میشد دیگه زندگی انقدرا لذت بخش نمی شد و زود همه مون موقع سختی مرگو ترجیح میدادیم منم قبلا مثل شما فکر میکردم ولی اینکار احساسات و لذت رو از ادم میگیره . این تیکه از زندگینامه خانم فاطمه مقیمی هستش لطفا به اون قسمت توجه کنین که میگه هیچ روز من مثل دیروز نیست
      62 سالشونه از خیلیی جوونا سرزنده تر و سرحال تر هستن و {رنگ ماشینش هم صورتی هست}
      گوشی تلفن را که می گذارد، می گویم:«در این سال ها هیچ وقت خسته شده اید؟»با بی تفاوتی می گوید:«نه، چرا باید خسته بشوم؟…» تماس تلفنی دیگری حرفش را قطع می کند.کنجکاو می شوم که بدانم روز کاری اش کِی شروع می شود:«روز کاری برای من معنی ندارد. من ۲۴ ساعت کاری را می توانم توصیف کنم.امروز یک ربع به سه صبح از خواب بیدار شدم، چون خیلی کار داشتم. اول که بیدار می شوم از کار خانه شروع می کنم.اگر شب وقت گذاشته و غذا پخته باشم که هیچ، وگرنه صبح زود آشپزی می کنم.»می پرسم که خودش غذا می پزد:«طبیعتا. من مادرم.، همسرم، و بعد بیرون کار می کنم. وقتی از خانه بیرون می آیمهم دفاتر کاری مختلفی دارم. شرکت من اینجا نیست. کار در اتاق بازرگانی مسئولیت اجتماعی ام است.من عضو هیئت نمایندگان و عضو هیئت رئیسه هستم. بنابراین مجبورم بخش زیادی از وقتم را اینجا بگذرانم.علاوه بر این، کمیسیون ها هم هست.صبح یک گروه فنلاندی آمده بودند که با آنها قرار داشتم.کار اداری روزانه هست. امروز ساعت سه همایش فساد اداری استه همه هماهنگی ها و مدیریتش را خودم انجام داده ام. هیچ روز من مثل روز قبل نیست.پنج شنبه ها هم در دانشگاه آزاد کارآفرینی و مقررات تجاری و صادرات و واردات تدریس می کنم.»دفتر یادداشتش را که ریز کارهای روزانه اش در آن نوشته شده، جلویم باز می کند و ورق می زند«معمولا شب ها یک و دو می خوابم و پنج صبح بیدار می شوم.»با این همه مشغله چطور از عهده مادری برآمده است؟ می گوید:«خُوب زندگی روال خودش را دارد. اگر این طور باشد، آدم نه باید ازدواج کند، نه بچه دار شود، نه تحصیل کند.من رشته ام مهندسی عمران بود ولی در چند سال اخیر کارشناسی مدیریت بازرگانی خواندم.دو تا کارشناسی ارشد گرفتم؛ یک ام بی ای و یک بازرگانی. برای دکترا دی بی ام گرفتم.همین طور دارم ادامه می دهم و هیچ کدام مانعی برای زندگی عادی ام نیست.»وقتی از مشکلات مادران جوان می گویم، بلافاصله جواب می دهد:«برنامه ریزی، عزیزم! اگر در کارتان برنامه ریزی داشته باشید،قطعا می توانید همه کار بکنید. من اعتقاد ندارم که باید روی یک کار تمرکز کنم و آن را تا آخر پیش ببرم و بعد بروممرحله بعدی. مگر شما وقتی نفس می کشید، غذا نمی خورید، وقتی غذا می خورید، چشمتان کار نمی کند؟من عادت کرده ام چند کاره باشم. همین الان که با شما حرف می زدم، چیزی می نوشتم،موبایلم را جواب می دادم و به کارهایم می رسیدم.هیچ وقت نمی نشینم جلویتان و نیم ساعت فقط با شما حرف بزنم.وقتی کارهایم را با هم انجام می دهم شاید بتوانم سه برابر فرد عادی کار کنم.خیلی از این چیزها با تمرین به وجود می آید.»
      و در آخر بگم شاید بعضیا بگن یا حتی مشاورا بگن این چیزا چیه بهش فکر میکنین نزدیکه کنکوره ولی هرچند من اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و نخواهم کرد ولی مروارید عزیزم خیلی سعی کردم خودمو جات بزارم و بی منطق حرف نزنم طرز تفکرای ما میتونه به انگیزه شدت ببخشه یا کاهشش بده و اصلا زمان هم نمی شناسه چه 9 ماه قبل کنکور چه سه ماه .فقط اینو میگم از نمونه های خیلی خوب میتونی ایده بگیری و حتی از اونا بهتر باشی اگه بخوایی مثل اونا باشی به مقام اونا هم نمی رسی باید خیلییی بهتر فکر کنی که یا به جایگاه اونا برسی و یا خیلی بهتر و فکر هم نکن همه بچه پولدارن خیلیا خودساخته هستن . ولی رویاتو ول نکن هرچیزی جای خودش ،زندگی خانوادگی نمی تونه جای اینو بگیره و بالعکس . بعد از 6 ماه به مهمونی رفتم همان حرفا توی خانما طبق معمول مثلا میگن من میخواستم نویسنده شم من میخواستم کارمند بانک شم من میخواستم رستوران خودمو داشته باشم ولیییی نشد یا شرایط نبود یا همه چی شانسه و هرکی یه سرنوشت و... میگم بیا از وبلاگ واست همه چیو اماده میکنم از اونجا شروع کن به نوشتن واسه نویسندگی و یا بابا بیا از مغازه اجاره ای شروع کن به غذا اماده و.... ولی چون انقدرررر از اون رویاشون زمان گذشته که دیگه درحد رویا مونده و شروع براشون مثل کوه کندن میمونه با یکی دو یا سه بچه. و وقتی بچه هاشون درس نمی خونن باهاشون حرف میزنن میگن اخه میخوایی مثل من شی واسه هر تومنی دست دراز کنی پیش شوهر و اونا میگن اصلا این انگیزه پایدار باید باشه برای بچه هاشون که همیشه با دیدن وضع مادراشون درس بخونن... ولی خدایی اگه من جاشون بودم اگه انقد میخواستم دستم تو جیب خودم باشه 50 سالم هم بود میرفتم واسه کار علایق هم یکی نیس مطمئن باش ما حداقل تو 5 زمینه استعداد داریم ( اینو علم میگه)و شروع میکردم حتی از سطح صفر. دیگه اکثرشون هیچکی اونارو به رویاشون نمی رسونه مگر واقعا اینکه بازم بخوان و یا بچه شون کاری واسشون بکنه ولی 90% بعدش میگن همون پوله خوبه و راحته که بچه شون میریزه حسابش دیگه حوصله به دنبال رفتن رویاشون رو ندارن و اینطوری با استعداد ها و رویاشون و ایده هایی که داشتن ولی عملی نشدن فقط با خودشون حمل میکردن برای همیشه از این دنیا میرن . رویاتو فراموش نکن علایقت فقط یکی نیست لطفا این سلسله معیوبو ادامه نده بعدش خدای نکرده تو هم به لیست اونایی که حسرت جزوی از زندگیشونه اضافه شی. تو جهان سومی ها بیشتراقایون کار میکنن و خانما فقط خونه داری ولی من تا اونجای که بدونم تو خارج از کشور اصلا اینطور نیس هردو شاغلن کمتر پیدا میشه مثل ایران. البته داره ایران هم تغییر میکنه ولی اینبار بخاطر فشار اقتصادی نه اینکه خانما بیشتر بیان اجتماع و فرهنگا و سنت ها به روز شه فقط جبر اقتصادی تو بیشتر خانواده ها. الانم برو درستو بخون و به بهترینا فکر کن ولی ایده و برنامه ریزیو واسه زندگی بزار بعد کنکور و به خودت بگو اون موقع درباره ش کامل تصمیم میگیرم. ببخشید طولانی شد .
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را
      ویرایش توسط be_quick : 06 خرداد 1399 در ساعت 13:30

    2. Top | #32
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mina_77 نمایش پست ها
      امیدوارم به ایده آل ذهنیت برسی
      اما بلد بودن دو نوع غذای ساده ضعیف بودن کسی رو نمی رسونه
      برعکس
      جبهه مقابل این تفکر ضعف آدمارو نشون میده
      درضمن استخدام کردن افراد برای شخصی ترین و ساده ترین کارهای روزانمون رو بهش ایده آل ذهنی نمیگن
      گاهی اوقات یه شرایطی تو زندگی بوجود میاد که مجبور میشی خودت کاراتو کنی
      میگی نه
      از همین دوستت که یه نفر میومد ماساژ و کارای شخصیشون رو انجام میداد بپرس
      ادمی که استخدام کردن دست کم خونه ی ده نفر دیگه هم میره کار میکنه دیگه
      تو دوران کرونا آدمی که خونه ی ۱۰ نفر دیگه میره برای کار رو میارن خونشون؟
      شما تو دوران کرونا و یا شرایطی از این قبیل برای عادی ترین کارای روزانتون چه پیشنهادی دارید ؟
      به استقلال ذهنی و مالیتون میگید براتون انجام بدن ؟
      خیلی تاسف داره که حرف‌هایی مثل من دست به سیاه و سفید نمیزنم ، من تو عمرم آشپزی نکردم و ....بشه مایه ی افتخار و ژست یه آدم
      بهتون اطمینان میدم اون شخصی که به استقلال ذهنی و مالی رسیده هیچوقت برای انجام دادن عادی ترین کارای زندگیش محتاج دیگران نمیشه
      از برج ۷ سالن زیبایی کار کردم
      البته که خانومی با طرز فکر شما هیچ ارزشی برای همچین مشاغلی قائل نیست و قراره یه نفر رو در این حیطه استخدام کنه بعدها
      اما برات میگم
      برج ۷ دقیقا یک ماه از عملم گذشته بود و چیزی نزدیک به ۱۰-۱۵ کیلو وزن کم کرده بودم
      وزن‌ زیر ۴۰ کیلو‌ رو تجربه کردم
      اما با این همه نمیتونستم دیگه خونه و کتابخونه رو تحمل کنم ، کنکور اولم برای سال ۹۵ بود
      خودت حساب کن چقدر خونه نشینی کشیده بودم
      هم کار کردم هم درس خوندم هم همه ی ارادمو گذاشتم وسط تا وزنی که از دست داده بودم رو جبران کنم
      شاید درس زیاد نتونستم بخونم شاید خییییلی روزام کرنومتر ۲ ساعت و ۲ ساعت و ربع رو نشون داد
      ولی اگر سر کار نمیرفتم همونم نمیخوندم من واقعا از روزمرگی دیوونه شده بودم
      میرفتم سرکار میومدم خونه آشپزی میکردم همزمان یه لغتی چیزی دستم بود میخوندم
      خیلی سعی کردم سه تاشو با هم هندل کنم
      خیلی به خودم فشار اوردم
      تو از اون آدمایی هستی که از فمنیست و جایگاه زن و این حرفها فقط یه چیزی شنیده ولی نمیدونه کِی و کجا بکار ببره
      ضعیف زنی نیست که آشپزی میکنه اینو بفهم
      حتی اگر اون تنها و تنها هنرش باشه
      ضعیف آدمیه که استعداد و هنر بقیه رو به مسخره میگیره
      ضعیف آدمیه که میخاد کاری رو فدای کار دیگش کنه و به هندل کردنشون با هم اعتقادی نداره

      تو این تایمی که شما وقت گذاشتید و پست منو نقد کردید اس ام اس واریزی بانک برام اومده
      حالا کی قویه کی ضعیف ؟
      شما هر جا نشستی موفقیت خانواده دوستتو تعریف کن
      منم از دستاوردای خودم میگم


      رای منفی ابدا ندادم و نخواهم داد
      نظر همه محترمه برام
      پرخاشگری در شان من نبوده و نیست!

      عزیزدلم راستش من بعد از خوندن پیامت برگشتم و متن خودم رو یک دور دیگه از اول تا آخر خوندم ... دیروقت و در اوج خوابالودگی نوشتمش و فکر کردم شاید جایی حرفی زدم که الان یادم نیست...
      ولی هرچی گشتم ندیدم جایی نوشته باشم بلد بودن دو نوع غذای ساده ضعیف بودن کسی رو می رسونه .. اتفاقا برعکس !! من گفتم که بلد نبودن دو نوع غذای ساده ضعیف بودن کسی رو میرسونه...
      حرف من این بود ، که ما خانم ها ، و یا اصلا هرانسانی با هر جنسیت و گرایش جنسی ای ... بسیاار نامحدود تر از اون چیزی هستیم که تصور می کنیم ...پس چرا سقف دغدغه هامون باید انقدر کوتاه باشه ؟
      ...
      در مورد اون قسمت کرونا و ماساژ ... والا این روایت مال چیزی حدود 2 سال پیشه و من الان حقیقتا در جریان نیستم که وضعیت ماساژ مامان این دوستمون چطوریه توی این اوضاع .. ولی چیزی که ازش مطمئن هستم اینه که طبعا همچین خدماتی یک خدمات لاکچری و غیر ضروری محسوب میشه و نبودش خللی توی روند زندگی ایجاد نمیکنه...
      ضمن اینکه ، از نظر من تمیز کردن خونه ، پختن غذا و شستن و رسیدگی به لباس ها و مرتب کردن فضای خونه شخصی تر از اپیلاسیون و بند انداختن صورت نیست
      من ابدا قصد بی احترامی ندارم به شما و شغلتون و یا اصلا هیچ شغل دیگه ... صرفا با این مثال خواستم دیدگاه خودت رو طور دیگه ای بازگو کنم تا ببینی که تا چه حد بی رحمانست...
      اون شخص محترمی که توی بیمارستان وظیفه ی پاک کردن زمین از استفراغ بیمارها ، عوض کردن ملافه های بیمارهای بی اختیار و سایر کارهای اینچنینی رو به عهده داره هم در حال انجام شخصی ترین کارهای اون افراده آیا بیماری که به استقلال مالی و ذهنی رسیده باید بلند شه خودش زمین رو پاک کنه ؟ آیا ما اگه به استقلال ذهنی و مالی برسیم نباید بریم آرایشگاه ؟ آیا اصلا اون فردی که تصمیم میگیره برای به فرض مثال اپیلاسیون ، بره آرایشگاه ... به این معنیه که خودش از پس این کار بر نمیاد ؟ ..البته که برمیاد؛ صرفا انتخاب میکنه که با پرداخت هزینه ، تایم کمتری رو صرف این کار بکنه و با سپردنش به یک فردی که مهارت بیشتری داره ، کیفیت بالاتری دریافت بکنه... ضمن اینکه فرصت شغل ودرآمد زایی ایجاد می کنه برای شخص دیگه ای .. چی بهتر از این ؟
      والا من هم دست به سیاه زدم هم دست به سفید ظرف شستم ، آشپزی کردم ، جارو زدم ، زمین رو دستمال کشیدم ، حمام شستم.... هر وقت اگه کاری لازم بوده ، انجام دادم و این درحالیه که من توی منزل پدرم هم هفته ای یکبار خانمی میان که وظیفه انجام این کار ها رو دارن ... شاید به همین خاطر گفتم ایده آل ذهنی من همچین شرایطیه و درسته که از عبارت " ایده آل ذهنی " استفاده کردم ولی راستش منظور من بیشتر "پیشفرض ذهنی " بود و فکر می کنم پیشفرض ذهنی عبارت درست تری میتونه باشه... چون این چیزیه که در تمام دوران زندگیم دیدم و توی خونه ی ما و اکثر آشناها و اطرافیانمون هم اتفاق داره میوفته بنابراین به نظرم آنچنان لوکس و یا غیرقابل دسترسی ، خارج از عرف و یا حتی ایده آل نبوده هیچ وقت...
      وجود همچین شخصی هم به این معنی نیست که قراره آشپزی بلد نباشم !! : )) اتفاقا من در ستایش آشپزی گفتم که یک هنره و جلوه از فرهنگ و تاریخ یک ملته و من خودم شخصا بسیار بسیار لذت میبرم از انجامش و خیلی دوست دارم که در آینده در کنار شغلم این هنر رو به صورت حرفه ای یادبگیرم .. حتی زمانی بود که شِف حرفه ای بودن یکی از گزینه های من بود برای آینده ی شغلیم ! : ) ولی حالا به فرض محال هم من اگه یادنگیرم این هنر رو و همسرم هم در آینده بلد نباشه و به فرض محال تر دورانی مثل دوران کرونا دوباره اتفاق بیوفته و این وظیفه به گردن من و همسرم بیوفته ، باز هم پیشفرض ذهنی من اینه که منابع گسترده آموزش آشپزی و پلت فرم های اجتماعی و سایت ها و رسپی ها اونقدر روز به روز در حال گسترش و متوع شدن هستند که تلاش من و همسرم برای استفاده از این منابع و تبدیل تئوری به عملی میتونه حتی کلی خاطره ساز و هیجان انگیز باشه ... حرفم اینه که حتی همچین شرایطی هم به نظر من شبیه به بحران نیست ... و من و همسر آینده م از پس گرسنه نبودن بر میایم ! ..
      ..
      من نه فمنیستم و نه هیچ " ایست" دیگه ای .. به قول یه بزرگی : یک فمنیست راستین ، فمنیسم را انتخاب نمی کند ... برای او ، خود پرسش بی اهمیت است.
      ضمن اینکه به نظرم هر عبارت ایسم داری با کمی مبالغه و غرض ورزی همراهه..
      ...
      مینا جان ، تمااام صحبت های من توی پست قبلیم ، حول محور این موضوع بود که عقیده دارم یک زن از پس هندل کردن هردو برمیاد... ومن نه استعداد و نه هنر هیچ شخصی رو زیر سوال نبردم.... تمااام تلاش من و یکساعت و خورده ای که وقت صرف نوشتن اون متن کردم درستایش فعالیت و گسترش مهارت های فردی و ابعاد مختلف اجتماعی بوده ولی ظاهرا در انتقال پیام آنچنان موفق نبودم .. و یا شاید هم امتیاز منفی که به نظرتون دادم باعث شد نتونید بدون جبهه گیری نظر من رو بخونید ..
      من فکر می کنم که من و شما هردو روی کلیات مسئله باهم توافق نظر داریم : ) با اینحال من همچنان با نظر شما ( و نه شخص شما ) در پست قبلیتون مبنی بر اینکه زن بودن با کار کردن دو مقوله جدا از همه مخالفم ... مسخره نیست به نظرت که هیچ وقت احتمالا هیچکس مرد بودن رو با کار کردن دو مقوله جدا از هم نمیدونه ؟ : )
      من 18 سالمه ..امسال دوازدهم بودم و سال اول کنکورمه... با این حال بعضی اوقات فکر می کنم اگه پشت کنکور موندم ، احتمالا به صورت دورکاری برای یک شرکت و یا سایتی کار ترجمه مقالات انگلیسی انجام میدم و از این راه هزینه های کنکورمو میدم ..در حالی که میدونم پدرم نه تنها از پس تمام هزینه های کنکورم برمیاد ، بلکه احتمالا سفت و سخت با این تصمیم من مخالفت می کنه و ازم میخواد تمام تمرکزم رو روی درسم بزارم و ایشون هم بدون هیچ منتی هزینه های من رو کاور می کنن ... ولی من میدونم که لذت خرج کردن پولی که خودت در آوردی چقدر شیرینه : ) لذت اس ام اس واریزی بانک...
      حالا شما اینو در ابعاد بالاتر تصور کن... توی زندگی مشترک ، وقتی که حتی در بهترین و خوشبینانه ترین حالت ، همسرت از پس تمام هزینه هات بربیاد و بهت بگه لازم نیست که کارکنی و من بدون منت هزینه های تورو تقبل می کنم ، باز هم هیچ جوره نمیشه انکار کرد که اینکه خودت در آمد داشته باشی دنیای دیگه ایه.....
      عزیزم پست من ، در نقد پست شما نبود من فقط نظرم رو نسبت به صحبت های استارتر گفتم و اگه فکر کردی که درحال نقد و یا کوبندن نظرت هستم و حس بدی بهت دست داد ازت عذرخواهی می کنم ...
      من هیچ اشکالی توی مخالفت با نظر دیگران و یا استفاده از گزینه امتیاز منفی دادن نمیبینم ... ترجیح میدم امتیاز منفی بدم ، و یا صراحتا با چیزی که میدونم اشتباهه مخالفت کنم ، اما شخص مقابل رو " تو " خطاب نکنم و یا از عبارت هایی شبیه : " بفهم " ، " اس ام اس واریزی بانک اومد برام همین الان ... حالا کی قویه ؟ " ...
      من خالصانه و از صمیم قلبم برای شما و برای خودم.. و برای همه ی بچه هایی که به هرنحوی دارن تلاش می کنن که چند قدم فراتر بردارن آرزوی موفقیت می کنم...
      و امیدوارم هم من ، هم شما در آینده ای نزدیک بتونیم از دستاوردهامون با افتخار صحبت کنیم

      _________
      پ.ن : یا خدا چقدر طولانی شد : ))) وقتی میگم لوگ این نکنید ، به روایت تصویر .
      دیگه شرمنده دوستان من دستم به کم نمیره : )))
      ویرایش توسط the.lusifer : 06 خرداد 1399 در ساعت 14:34

    3. Top | #33
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Morvarid80 نمایش پست ها
      سلاممم. میخوام کمی دردودل کنم... نمیدونم از کجا بگم‌ ... من مدتهاست دارم به این فکر میکنم که آیا دوست دارم یک زن شاغل تحصیلکرده باشم؟ اوایل حرف دلمو انکار میکردم ولی الآن دارم میفهمم که نه! دوست ندارم... من هر چی دور و وَرمو نگاه میکنم حتی یک زن موفق و شاغلِ #شاد نمیبینم... همشون مجموعه کاملی از خستگی ، دل‌مردگی شوق و شور زندگی نداشتن، و دیده نشدن و محبوب و معشوقه نبودن هستن... در مقایسه با اونا کلی زن کم سواد(مثلا دیپلمه، یا فوقش یه لیسانس ساده دانشگاه آزادی دارن و خونه‌دارَن) و انقدر شاد،سرزنده، و تو زندگی زناشوییشون مثل یه ملکه میمونن... اینجاهاست که می‌پرسم آیا من اینو میخوام؟ من خستگی ها، همسر کاملی نبودن ها، مادر خوبی نبودنو میخوام؟ به چه قیمتی؟! تا سال پیش اگه میدیدم کسی میگه کار و درس مال مرده و زن نباید زیاد خودشو با این چیزا خسته کنه و طرواتشو از دست بده، جبهه میگرفتم و میگفتم چه آدم جنسیت زده و اُمُّلی! ولی حالا خودم همچین عقایدی دارم....واسه همین الآن پزشکی برای من هدف نیست فقط یه آرزوی شیرینه که حاضر نیستم برای قبولیش تلاش خاصی کنم...‌‌ کسی هست که بتونه منو قانع کنه؟
      همسر خوبی نبودن ها؟ مادر کاملی نبودن ها؟ یه ضرب المثی هست . که میفرماید : برای یه سامورایی همه جا ژاپنه . ولی جدا از شوخی فک نکنم اگه هردوتون پزشک باشین مشکلی پیش بیاد . درسته مثل بقیه خوانواده ها نمیتونین وقت زیادی بزارین واسه بچه ولی طبعن اینجوری هم نیس که قید بچه رو بزنین . مثل یه سامورایی

    4. Top | #34
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط حاضر.فقط.قبول نمایش پست ها


      نباید اینطوری بگین اگه همه چی بدون اختیار ما روزمرگی و یکنواخت و تکراری میشد دیگه زندگی انقدرا لذت بخش نمی شد و زود همه مون موقع سختی مرگو ترجیح میدادیم منم قبلا مثل شما فکر میکردم ولی اینکار احساسات و لذت رو از ادم میگیره . این تیکه از زندگینامه خانم فاطمه مقیمی هستش لطفا به اون قسمت توجه کنین که میگه هیچ روز من مثل دیروز نیست
      62 سالشونه از خیلیی جوونا سرزنده تر و سرحال تر هستن و {رنگ ماشینش هم صورتی هست}
      گوشی تلفن را که می گذارد، می گویم:«در این سال ها هیچ وقت خسته شده اید؟»با بی تفاوتی می گوید:«نه، چرا باید خسته بشوم؟…» تماس تلفنی دیگری حرفش را قطع می کند.کنجکاو می شوم که بدانم روز کاری اش کِی شروع می شود:«روز کاری برای من معنی ندارد. من ۲۴ ساعت کاری را می توانم توصیف کنم.امروز یک ربع به سه صبح از خواب بیدار شدم، چون خیلی کار داشتم. اول که بیدار می شوم از کار خانه شروع می کنم.اگر شب وقت گذاشته و غذا پخته باشم که هیچ، وگرنه صبح زود آشپزی می کنم.»می پرسم که خودش غذا می پزد:«طبیعتا. من مادرم.، همسرم، و بعد بیرون کار می کنم. وقتی از خانه بیرون می آیمهم دفاتر کاری مختلفی دارم. شرکت من اینجا نیست. کار در اتاق بازرگانی مسئولیت اجتماعی ام است.من عضو هیئت نمایندگان و عضو هیئت رئیسه هستم. بنابراین مجبورم بخش زیادی از وقتم را اینجا بگذرانم.علاوه بر این، کمیسیون ها هم هست.صبح یک گروه فنلاندی آمده بودند که با آنها قرار داشتم.کار اداری روزانه هست. امروز ساعت سه همایش فساد اداری استه همه هماهنگی ها و مدیریتش را خودم انجام داده ام. هیچ روز من مثل روز قبل نیست.پنج شنبه ها هم در دانشگاه آزاد کارآفرینی و مقررات تجاری و صادرات و واردات تدریس می کنم.»دفتر یادداشتش را که ریز کارهای روزانه اش در آن نوشته شده، جلویم باز می کند و ورق می زند«معمولا شب ها یک و دو می خوابم و پنج صبح بیدار می شوم.»با این همه مشغله چطور از عهده مادری برآمده است؟ می گوید:«خُوب زندگی روال خودش را دارد. اگر این طور باشد، آدم نه باید ازدواج کند، نه بچه دار شود، نه تحصیل کند.من رشته ام مهندسی عمران بود ولی در چند سال اخیر کارشناسی مدیریت بازرگانی خواندم.دو تا کارشناسی ارشد گرفتم؛ یک ام بی ای و یک بازرگانی. برای دکترا دی بی ام گرفتم.همین طور دارم ادامه می دهم و هیچ کدام مانعی برای زندگی عادی ام نیست.»وقتی از مشکلات مادران جوان می گویم، بلافاصله جواب می دهد:«برنامه ریزی، عزیزم! اگر در کارتان برنامه ریزی داشته باشید،قطعا می توانید همه کار بکنید. من اعتقاد ندارم که باید روی یک کار تمرکز کنم و آن را تا آخر پیش ببرم و بعد بروممرحله بعدی. مگر شما وقتی نفس می کشید، غذا نمی خورید، وقتی غذا می خورید، چشمتان کار نمی کند؟من عادت کرده ام چند کاره باشم. همین الان که با شما حرف می زدم، چیزی می نوشتم،موبایلم را جواب می دادم و به کارهایم می رسیدم.هیچ وقت نمی نشینم جلویتان و نیم ساعت فقط با شما حرف بزنم.وقتی کارهایم را با هم انجام می دهم شاید بتوانم سه برابر فرد عادی کار کنم.خیلی از این چیزها با تمرین به وجود می آید.»
      و در آخر بگم شاید بعضیا بگن یا حتی مشاورا بگن این چیزا چیه بهش فکر میکنین نزدیکه کنکوره ولی هرچند من اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و نخواهم کرد ولی مروارید عزیزم خیلی سعی کردم خودمو جات بزارم و بی منطق حرف نزنم طرز تفکرای ما میتونه به انگیزه شدت ببخشه یا کاهشش بده و اصلا زمان هم نمی شناسه چه 9 ماه قبل کنکور چه سه ماه .فقط اینو میگم از نمونه های خیلی خوب میتونی ایده بگیری و حتی از اونا بهتر باشی اگه بخوایی مثل اونا باشی به مقام اونا هم نمی رسی باید خیلییی بهتر فکر کنی که یا به جایگاه اونا برسی و یا خیلی بهتر و فکر هم نکن همه بچه پولدارن خیلیا خودساخته هستن . ولی رویاتو ول نکن هرچیزی جای خودش ،زندگی خانوادگی نمی تونه جای اینو بگیره و بالعکس . بعد از 6 ماه به مهمونی رفتم همان حرفا توی خانما طبق معمول مثلا میگن من میخواستم نویسنده شم من میخواستم کارمند بانک شم من میخواستم رستوران خودمو داشته باشم ولیییی نشد یا شرایط نبود یا همه چی شانسه و هرکی یه سرنوشت و... میگم بیا از وبلاگ واست همه چیو اماده میکنم از اونجا شروع کن به نوشتن واسه نویسندگی و یا بابا بیا از مغازه اجاره ای شروع کن به غذا اماده و.... ولی چون انقدرررر از اون رویاشون زمان گذشته که دیگه درحد رویا مونده و شروع براشون مثل کوه کندن میمونه با یکی دو یا سه بچه. و وقتی بچه هاشون درس نمی خونن باهاشون حرف میزنن میگن اخه میخوایی مثل من شی واسه هر تومنی دست دراز کنی پیش شوهر و اونا میگن اصلا این انگیزه پایدار باید باشه برای بچه هاشون که همیشه با دیدن وضع مادراشون درس بخونن... ولی خدایی اگه من جاشون بودم اگه انقد میخواستم دستم تو جیب خودم باشه 50 سالم هم بود میرفتم واسه کار علایق هم یکی نیس مطمئن باش ما حداقل تو 5 زمینه استعداد داریم ( اینو علم میگه)و شروع میکردم حتی از سطح صفر. دیگه اکثرشون هیچکی اونارو به رویاشون نمی رسونه مگر واقعا اینکه بازم بخوان و یا بچه شون کاری واسشون بکنه ولی 90% بعدش میگن همون پوله خوبه و راحته که بچه شون میریزه حسابش دیگه حوصله به دنبال رفتن رویاشون رو ندارن و اینطوری با استعداد ها و رویاشون و ایده هایی که داشتن ولی عملی نشدن فقط با خودشون حمل میکردن برای همیشه از این دنیا میرن . رویاتو فراموش نکن علایقت فقط یکی نیست لطفا این سلسله معیوبو ادامه نده بعدش خدای نکرده تو هم به لیست اونایی که حسرت جزوی از زندگیشونه اضافه شی. تو جهان سومی ها بیشتراقایون کار میکنن و خانما فقط خونه داری ولی من تا اونجای که بدونم تو خارج از کشور اصلا اینطور نیس هردو شاغلن کمتر پیدا میشه مثل ایران. البته داره ایران هم تغییر میکنه ولی اینبار بخاطر فشار اقتصادی نه اینکه خانما بیشتر بیان اجتماع و فرهنگا و سنت ها به روز شه فقط جبر اقتصادی تو بیشتر خانواده ها. الانم برو درستو بخون و به بهترینا فکر کن ولی ایده و برنامه ریزیو واسه زندگی بزار بعد کنکور و به خودت بگو اون موقع درباره ش کامل تصمیم میگیرم. ببخشید طولانی شد .
      https://hw1.cdn.asset.aparat.com/apa...27433-360p.mp4 مرتبط با متنم خیلی کوتاهه حتما نگاش کنین
      ما نبینیم کسی را که نبیند ما را
      مرده دانیم کسی را که نبیند ما را

    5. Top | #35
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط the.lusifer نمایش پست ها
      من آخرین باری که لوگ این کرده بودم توی این سایت رو حقیقتا یادم نمیاد .. نه که سر نمی زنم ، سر میزنم .. ماهی یکبار شاید.. ولی وارد نمیشم. چون اگه وارد بشم ، مشارکت توی بحث و گفت و گو ها خیلی آسون میشه .. و وقتی مشارکت توی بحث و گفت و گو ها آسون باشه ، همیشه یه چیزی هست که تورو وادار کنه که برگردی و واکنش بقیه به صحبت هات در فلان تاپیک رو پیگیری کنی ..‌مخالفینت رو متقاعد کنی که نه ! حرف من درسته ..‌و لایک ها و امتیازات مثبتت رو بشماری و ذوق کنی.. و در نتیجه تشویق بشی‌برای مشارکت بیشتر در سایر تایپک ها .
      اما از این یکی نتونستم ساده بگذرم.. اونم در حالی که ساعت و ۳ و ۳۷ دقیقه صبحه .. و من صبح زود باید بیدار باشم برای رسیدگی به برنامه ای که ۲ روز ازش عقبم....
      نمیتونم توصیف کنم که چقددر من رو ناراحت کرد خوندن این تاپیک و پست هاش... یک غمی که راستش هیچ وقت دیگه و هیچ جای دیگه تابه حال تجربه نکردم....
      مروارید جان عزیزم ، مادر من یک زن دیپلمه است ... اهل یک خانواده سنتی بودن و پدرشون بهشون اجازه ی شرکت در کنکور رو نداد.. مادرم بعد از حدود ۲۵ سال هنوز هم همچنان از مدرش به عنوانی مانعی در مسیر تحصیل و پیشرفتش یاد میکنه... اما من میدونم که این فقط یک بهونست... چون پدرم بعد از ازدواج ، به مادرم گفتن که اجازه ی تحصیل تا هر مقطعی که تمایل دارن رو دارن... ولی مادر من انتخاب کرد کرد درس نخونه...
      پدرم در مقابل ، دکترای مدیریت بازرگانی دارن ، رتبه تک رقمی آزمون دکترا بودن ، رتبه دو رقمی آزمون کارشناسی ارشد و در آزمون کارشناسی (کنکور سراسری ) با این که فقط ۳ ماه مطالعه کرده بودن رتبشون حدود ۵۰۰ شد در گروه انسانی... در حال حاضر یک سِمَت مدیرتی بالا توی شرکت پالایش نفت دارن...
      نمیدونم میتونی تصور کنی بزرگ شدن توی خونه ای با همچین ترازوی نامتوازنی چه شکلی میتونه باشه یا نه... من در تمام سالهای عمرم ، حتی در اوج کودکی ، مدام مادرم رو با پدرم مقایسه میکردم...
      حتی در ساده ترین مسائل روزمره ، مثل طرز تفکر و یا رویکردی که هرکدوم برای مواجهه با یک مسئله ی ساده انتخاب می کردند ، شیوه ی صحبت ، ادبیات و حتی تُن صدا.
      تا حدی که عبارات و واژه های زیبا ، مصداق ها و مثال ها و ضرب المثل هارو توی کلام پدرم می دیدم و می دیدم که چطور با چاشنی کردن نتایج آخرین تحقیقات ، به صحبت هاش اعتبار می بخشید.. و در مقابل ادبیات مادرم به نظرم بسیار معمولی ، ابتدایی و حتی گاهی سخیف جلوه می کرد .. و به جای نتایج آخرین تحقیقات ، حرف ها و تجربیات اقدس و شریفه و ملیحه و.. چاشنی صحبت های مادرم بود...
      مروارید جان ، در دنیایی که با این سرعت به سمت پیشرفت در حال دویدنه .. در دنیایی که میلیون ها نفر در تلاشند که رخت کهنه ی تفکرات جنسیت زده رو از روی افکار ملت ها بردارند ... و از دولت ها میخوان که شرایط تحصیلات رو برای دختران فراهم بکنند ..‌ و زنان رو تشویق می کنند و میگند که ریاضی و فیزیک و نجوم مختص مردان نیست .. و مردان رو تشویق میکنند که در تربیت فرزندها بیشتر مشارکت کنند و فریاد می زنن که آشپزی ، جلوه از فرهنگ ، هنر و تاریخ یک ملته .. چیزی فراتر از وسیله ایه برای سیر شدن و بلد بودنش وظیفه ی یک زن نیست ...
      .در دنیایی که داره به این سمت و سو میره مروارید جان ، بدون که روزی فرزندتو پاشو توی مدرسه میزاره ، داستانهای زیادی قراره درباره ی مادران شاغل ، زحمت کش و موفق رو از زبان دوستاش بشنوه... مادرلنی که مدام در سفر کاری هستن ، و یا بعد از به اتمام رسدندن یک پروژه ی سنگین و نفس گیر به خودشون استراحت دادن و به تعطیلات رفتن ...مادرانی که قدرتمندن ، مادرانی که در سازمان ها و شرکت های بزرگ در جایگاه تصمیم گیرنده قرار دارند و تاثیر گذارند ، خواه روی سلامتی سایر افراد جامعه (پزشک ، دندانپزشک ، داروساز ، پرستار ، فیزیوتراپ و ...)، روی تحصیلشون(معلم ، استاد دانشگاه ،نویسنده و....) ، روی سبک زندگیشون (مهندسی ، فیزیک ، ریاضیات و....) و روی هزاران هزار ابعاد پیدا و پنهان دیگه...
      و بدون که فرزندت قراره مقایسه ات کنه....
      این بحث ، جای صحبت زیاد داره ... و متاسفانه این فضا هیچطوره نمیتونه ضعف و فساد سیستم آموزشی و حتی فرهنگی مارو جبران کنه...
      من واقعا متاسفم که هنوز افرادی هستند که زن بودن رو در بلد بودن دو نوع غذای ساده تعریف می کنند و لنقدر این موجود درنظرشون ضعیف و محدوده که از پس دونوع غدای ساده ، در کنار تحصیلات و شغل نمیتونه بربیاد....
      من یک دوستی داشتم دوران دبیرستان ، که پدر و مادرش هردو پزشک بودن..‌هردو هم پزشک عمومی .. یه روز که از قبل من رو دعوت کرده بود برایناهار به خونشون ، بعد از مدرسه سوار ماشین راننده ی خوصوصیشون ( بله .. یه آقایی بودن که علاوه بر کارکردن در تاکسیرانی دراستخدام این خانواده هم بودن .. وظیفه ی بردن و آوردن دوست من به مدرسه به عهده ایشون بود و همچنین هروقت این خانواده جایی میخواستن برن ، و یا دخترشون رو جایی میخواست بفرستن تماس میگرفتن با این آقا و ایشون چند دقیقه بعد دم در خونه می بود..) شدیم و رفتیم خونشون...
      اون رورصبح مادر دوستم سرکار بود و به جاش پدرش برامون ناهار درست کرده بود.... شما ببین تفاوت طرز تفکر و رویکرد یک مرد تحصیلکرده رو ...
      یادمه حتی شب قبل دوستم به من پیام داده بودو گفت که بابام گفت ازت بپرسم فلان غذارو بیشتر دوست داری یا بهمان غذارو....
      بعد ناهار اومدم تعارف بزنم گفتم به دوستم بیا باهم ظرفارو بشوریم ... گفت ما ظرف نمیشوریم ! صبح که بیدار میشیم در ماشین ظرف شویی رو باز میکنیم و تا شب هرچی ظرف کثیف کردیم میزاریم تو ماشین ، شب قبل خواب درشو میبندیم و روشنش میکنیم .. بعد که بیدار میشیم ظرفای تمیزو درمیاریم و دوباره همین روتین...
      به جرات میتونم بگم که ۹۰ درصد آقایون ایرانی احتمالا هیچ وقت همچین روتینی رو تائید نخواهند کرد ؛ با اینکه کاملا منطقی و منصفانه و عقلانیه .. اما یا استریوتایپ های زن خوب خانه دار متفاوته....
      با اینحال ، میزان مشارکت و همدلی که سایر افراد این خانواده به واسطه مشغله های زن خونه به خرج میدادن ستودنی بود....
      همین دوستم یکبار تعریف کرد که یک خانمی آخر هرهفته میان خونشون و مادرشون رو ماساژ میدن
      من شخصا هیچ وقت نگران بلد بودن دو نوع غذای ساده (!) نظافت و سایر کارهای اینچنینی در آینده برام دغدغه نبوده ... چون ایده آل ذهنیم همیشه این بوده که به درجه ای از استقلال ذهنی و مالی خواهم رسید ، که یک نفر رو برای انجام این امورات در خونه م استخدام خواهم کرد.
      من به تصمیمت انتخابت برای روش زندگیت در آینده احترام میزارم.. اما بد نیست گاهی به این موضوع فکر بکنی که ، اگر اولویتت تشکیل زندگی مشترک هستش .. و قصد ادانه تحصیل نداری ، با همسر آینده ت قراره کجا و در چه فضایی آشنا بشی ؟ اگه محیط آکادمیک بستر مناسبی برای پیدا کردن افرادی که برای علم ارزش قائلند و به دنبال پیشرفت هستند و پشتکار دارن، نیست ، پس کجا مناسبه ؟ میدونی که با هرچه وابسته تر بودن به خانوادت ، اختیارات اون هارو هم برای تصمیم گیری برای همسر آیندت رو هم افزایش میدی ؟...
      بچه ها کتاب بخونید... کتاب بخونید... خواهش میکنم کتاب بخونید... فیلم ببینید ... سینمای غرب رو تماشا کنید ، مستند ببینید ، معاشرت کنید، درس بخونید حتی اگه ایده آلتون تشکیل زندگی مشترک و فرزندآوریه ... زبان بخونید.. سفر کنید...
      این چندتا پیچ اینستاگرام رو در آخر میخوام معرفی کنم... با اینکه میدونم خلاف قوانین اینجاست .. ولی واقعا دلم نمیاد معرفی نکنم :
      anoushaa_
      Behnazbargozide
      Tara.bkht
      tamilap
      Farahmand_alipour
      Shabnamhsn
      این پیج ها باز هستند برای تماشای اغلب محتواشون لازم نیست که اکانت اینستاگرام داشته باشید ..‌ولی اگه اکانت داری ، پیج آخر رو هایلایت inspriation ش رو نگاه کن حتما عزیزم..
      برات آرزوی موفقیت میکنم ... و بدون که خیلی نامحدود تر از اونچیزی هستی که تصور میکنی ...
      خیلی ممنونم از جوابت با حرفات قدرت میگیرم اون خانم دکتر مامان دوستت واقعا یه ملکه به تمام معناست برای خودش راستی:
      درسته زن و مرد نباید خیلی اختلاف سطح داشته باشن،ولی تو مردا یه کنش غریزی هست نمیگم درسته یا غلط اما همیشه دوست دارن برتر از شریک زندگیشون باشن. این خانواده که برابری کامل داشتن شاید مرد به قدر کافی راضی نباشه. اگه آدم حسابی نباشه میره با دخترای سطح پایین تر و قرتی تر به همسرش خیانت میکنه
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    6. Top | #36
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط .khosro. نمایش پست ها
      چون شما فقط از بیرون قضیه رو نگاه میکنی، درسته که اون لحظه میبینی زنای خونه دار شاد و خرم دور هم نشستن دارن غیبت میکنن ولی همونا تو زندگیشون واسه صد تومن دستشون درازه پیش شوهرشون، حالا خدا نکنه اون شوهره آدم نامرد و... باشه دیگه خیلی راحت اذیت میکنه و حتی صیغه و زن مجدد گرفتن و...از لحاظ شرعی و قانونی هم مشکلی نداره این کارش

      مورد دیگه اینکه معمولا خواستگارایی که واسه زن شاغل میاد خوش فکر تو و باسوادترن چون حداقل با این قضیه کنار اومدن که زنشون بیرون خونه کار میکنه، صد البته که در مثل مناقشه نیست و ممکنه همیشه اینطور نباشه

      دیگه حال ندارم بنویسم ، صلاح مملکت خویش خسروان دانند
      همینشم که نوشتی خیلی ممنونم ازت
      آره زنای خونه دار زیادی هستن که تنبلن و از وقت بیشتری که در اختیارشونه برای کارای پوچ استفاده میکنن، ولی یه عده از این زمان برای ارتقای فرهنگشون و مهارتای خونه داری و همسر داری استفاده میکنن که خب اینا برای خودشون و شوهرشون در حد یه نلکه ارزشمندن‌...
      ولی مردایی که زن شاغل میخوان همیشه روشن فکر نیستن اتفاقا بعضیا آدمای داغونین که تو همون اول آشنایی میپرسن رسمی یا قراردادی؟ حقوقت چنده؟ بیمه؟ مزایا؟ خب اینا گدان... اینا به تواناییای خودشون برای ساختن زندگی و تامین مالی زن اعتماد ندارن یا شاید اصلا نمیخوان تو کلیشه ها بگنجن و خودشونو برای آرامش یکی دیگه فدا کنن.ولی از اون طرف بعضیا هم انقدر جنتلمن و قدرتمندن که اجازه کار و پیشرفت میدن به همسرشون و به سمت موفقیتای بیشتر هلش میدن
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    7. Top | #37
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط anis79 نمایش پست ها
      منم گاها فکر میکردم چه کاریه درس خوندن و‌ کار کردن وقتی میشه ازدواج کرد و با پول یکی دیگه زندگی کرد
      ازدواج ها کم شده ازدواج های موفق خیلی کمتر
      کار کردن استقلال مالی به داشتن روحیه خوب کمک میکنه
      کار خونه هیچ وقت تموم نمیشه هر چقدر بشوری بسابی بپزی هنوز کار هست و فوق العاده فرسایشی
      اینجور هم نیس هر زن شاغلی بچهاش کمبود داشته باشن
      من مادر نداشتم بزرگ شدم درس خوندم اشپزی کردم لباسای بقیه رو اتو کردم پتو شستم خونه رو مرتب کردم تمیز کردم و..... کلی کار خونه انجام دادم از سن خیلی پایین خسته کنندس کار خونه واقعا خسته کنندس در کنارش حتما باید ی فعالیت دیگه هم باشه نمیگم حتما شغل ی فعالیت نقاشی باشگاه رفتن یا هرچی
      اولش هم گفتم ازدواج کم شده تا کی میشه از خانواده پول گرفت چه داشته باشن چه نداشته باشن از ی جایی ب بعد خود ادم روش نمیشه
      ازدواج هم پیش بیاد فک کن بخای بری موهاتو رنگ کنی باید ازش پول بگیری بابت صد تومن خرج کردنت هم سوال بپرسه ازت (ببخشید این قدر خودمونی گفتم )
      تحصیلات اگاهی با سواد بودن انتخاب های عالی برای زندگی هستن اگر شرایطشو داری از امکاناتت استفاده کن و تحصیل کن حتی اگه یک خانوم خانه دار شدی یک خانوم با سواد باشی یک مادر با سواد
      ممنونم ازت‌... خدا قوت... فکر کنم الآن خیلی کدبانو و تو کارای عملی با مهارتی
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    8. Top | #38
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Maryam.mz نمایش پست ها
      اشتغال برای خیلی از خانم ها یک حامی بزرگه ، شاید این رو شما متوجه نشید چون همه ی اطرافیان تون خلاف ش رو بهتون ثابت کردن
      و این که خانم هایی که شما میبینید همه الان حداکثر 40 سال شون هست ، شاید کم سن و سال تر متاهل خانه دار هم دیده باشید اما خب هنوز خوب جا نیفتادن
      علاوه بر این ، شما طرفدار استقلال مالی نیستی گویا ، شما فرض کن میری خرید از یک مانتو خوشت میاد و پولی ک همسرت هر ماه بهت میده هم تمام شده ، ایا اینطوره ک باید صبر کنی تا همسرت شارژت کنه ؟ خیلی چیز ها به دل یک زن خانه دار می مونه ، و این که ما آدم ها نیومدیم که کار های ساده بکنیم ، کسی که بتونه برنامه ریزی کنه و همه ی کار ها ش رو از روی برنامه پیش ببره و زمان رو تو دستش بگیره هم به همسر ش می رسه هم به بچه هاش هم به کار و زندگی ش
      من کلی پزشک موفق می شناسم ک هم زندگی زن و شوهری شون عالیه هم تو کارشون موفق هستن
      خودتون باید ببینید از زندگی چی می خواید ...
      اما اگر الان آرزو ش رو دارید و ازش دست می کشید بدونید که روزی حسرت ش رو می خورید
      چیزی که همه از دیشب تا حالا دارن میگن اینه که زنای خونه دار دستشون جلوی شوهرشون درازه . ولی اگه زن و مردی واقعا عاشق هم باشن،مرده با عشق و میل قلبی پولاشو خرج خانومش میکنه و زنه از اینکه از همسرش پول و کادو میگیره نه تنها ناراحت نیست بلکه به خاطر داشتن این تکیه گاه محکم خیلیم خوشحاله و هم زن هم اون مرد هردو از این نوع تعامل لذت میبرن
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    9. Top | #39
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Ali jk نمایش پست ها
      ربطي نداره.. ذاتا خانومي ك داره تلاش ميكنه و باهوشه ميدونه ك نيازي ب مرد نداره.. واسه همينم زناي موفق مجردن
      اينكه شاد باشي يا نه يا اينكه موفق باشي يا نه همش ب خودت بستگي داره
      خب از نظر من زندگی با جنس مخالف خیلی زیباتره! شاید شما نتونین زیباییشو حس کنین اما من میکنم‌ واسه همین میخوام هر دو تا مورد رو (مرد و موفقیت) در کنار هم داشته باشم
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    10. Top | #40
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mina_77 نمایش پست ها
      امیدوارم به ایده آل ذهنیت برسی
      اما بلد بودن دو نوع غذای ساده ضعیف بودن کسی رو نمی رسونه
      برعکس
      جبهه مقابل این تفکر ضعف آدمارو نشون میده
      درضمن استخدام کردن افراد برای شخصی ترین و ساده ترین کارهای روزانمون رو بهش ایده آل ذهنی نمیگن
      گاهی اوقات یه شرایطی تو زندگی بوجود میاد که مجبور میشی خودت کاراتو کنی
      میگی نه
      از همین دوستت که یه نفر میومد ماساژ و کارای شخصیشون رو انجام میداد بپرس
      ادمی که استخدام کردن دست کم خونه ی ده نفر دیگه هم میره کار میکنه دیگه
      تو دوران کرونا آدمی که خونه ی ۱۰ نفر دیگه میره برای کار رو میارن خونشون؟
      شما تو دوران کرونا و یا شرایطی از این قبیل برای عادی ترین کارای روزانتون چه پیشنهادی دارید ؟
      به استقلال ذهنی و مالیتون میگید براتون انجام بدن ؟
      خیلی تاسف داره که حرف‌هایی مثل من دست به سیاه و سفید نمیزنم ، من تو عمرم آشپزی نکردم و ....بشه مایه ی افتخار و ژست یه آدم
      بهتون اطمینان میدم اون شخصی که به استقلال ذهنی و مالی رسیده هیچوقت برای انجام دادن عادی ترین کارای زندگیش محتاج دیگران نمیشه
      از برج ۷ سالن زیبایی کار کردم
      البته که خانومی با طرز فکر شما هیچ ارزشی برای همچین مشاغلی قائل نیست و قراره یه نفر رو در این حیطه استخدام کنه بعدها
      اما برات میگم
      برج ۷ دقیقا یک ماه از عملم گذشته بود و چیزی نزدیک به ۱۰-۱۵ کیلو وزن کم کرده بودم
      وزن‌ زیر ۴۰ کیلو‌ رو تجربه کردم
      اما با این همه نمیتونستم دیگه خونه و کتابخونه رو تحمل کنم ، کنکور اولم برای سال ۹۵ بود
      خودت حساب کن چقدر خونه نشینی کشیده بودم
      هم کار کردم هم درس خوندم هم همه ی ارادمو گذاشتم وسط تا وزنی که از دست داده بودم رو جبران کنم
      شاید درس زیاد نتونستم بخونم شاید خییییلی روزام کرنومتر ۲ ساعت و ۲ ساعت و ربع رو نشون داد
      ولی اگر سر کار نمیرفتم همونم نمیخوندم من واقعا از روزمرگی دیوونه شده بودم
      میرفتم سرکار میومدم خونه آشپزی میکردم همزمان یه لغتی چیزی دستم بود میخوندم
      خیلی سعی کردم سه تاشو با هم هندل کنم
      خیلی به خودم فشار اوردم
      تو از اون آدمایی هستی که از فمنیست و جایگاه زن و این حرفها فقط یه چیزی شنیده ولی نمیدونه کِی و کجا بکار ببره
      ضعیف زنی نیست که آشپزی میکنه اینو بفهم
      حتی اگر اون تنها و تنها هنرش باشه
      ضعیف آدمیه که استعداد و هنر بقیه رو به مسخره میگیره
      ضعیف آدمیه که میخاد کاری رو فدای کار دیگش کنه و به هندل کردنشون با هم اعتقادی نداره

      تو این تایمی که شما وقت گذاشتید و پست منو نقد کردید اس ام اس واریزی بانک برام اومده
      حالا کی قویه کی ضعیف ؟
      شما هر جا نشستی موفقیت خانواده دوستتو تعریف کن
      منم از دستاوردای خودم میگم


      رای منفی ابدا ندادم و نخواهم داد
      نظر همه محترمه برام
      پرخاشگری در شان من نبوده و نیست!
      دمت گرم... اگه میتونی همین آرایشگری رو ادامه بده. به گفته روانشناسا این حرفه روحیه آفرودیتی (شادی ، شور ج*نسی، زیبایی شناسی،لوندی)یک زن رو پرورش میده
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    11. Top | #41
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط amir80 نمایش پست ها
      ببینید اصلا مسئله اختیار در شاغل بودن یا در شاغل نبودن دختر نیست مسئله مسئله اجباره. چه بخواهید قبول کنید چه نخواهید الان درصد قابل توجهی از پسرا یکی از معیاراشون واسه ازدواج(نه دوستی) شاغل بودن دختر هستش . شما با شاغل بودن متناسب با شغلی که دارید از طیف بیشتری از کیس ها برای ازدواج برخوردار می شید مثلا شما اگر فرض مثال در رشته اقیانوس شناسی تحصیل کنید و استاد دانشگاه بشید طبیعتا پسری که معلمی می خونه شاید خواستگار شما نشه و پسری که هم رده شماست یا بالاتر بیاد خواستگاری . دوما الان با این وضع اقتصادی واقعا کار کردن فقط مرد جواب گو نیست حتما باید یه درامد دیگه ای در کنار درامد مرد باشه تا بشه به زندگی حداقلی متناسب با حقوق ) رسید . الان شما تصور کنید خونه در محله ای متوسط در تهران متری 17 ملیون هستش ! دیگه پسر واقعا چطور باید بتونه خونه بخره ! در نتیجه حتما باید دختر کار کنه.
      در رابطه با زندگی با عشق و عاشقانه بودن هم باید عرض کنم حداقل تمام زوج های که من دیدم بعد از مدتی دچار روزمرگی شدن واقعا نمی دونم چطور عشق از بین می ره ؟ولی مهم اینه که از بین می ره !
      در نتیجه حتما باید کار کرد چه مرد و چه زن.
      حالا این رو من به کررات دیدم در شخصیت هایی که کلا زندگیشون کار و درس هستش دو طیف آدم هستش یه سری از صبح تا شب کار می کنن تا به درامد برسن و از پس مخارج زندگی بر بیان اینا غالبا افسرگی دارن و شاخص قابل شناسایشون هم اینه توی تعطیلات خیلی خوشحال هستن .!
      و یه طیف هم هستن عاشق کارشون هستن و از صبح تا شب کار می کنن اما با این تفاوت که کار و درس و بحث رو بخشی از زندگی می دونند یعنی وقتی شخص خودش رو در جایگاه کاریش تصور می کنه حس لذت می کنه به نوعی نیاز های درونیش ارضا می شه این طیف خیلی کم هستش و اینا هم از یه چیز رنج می برن و اون کمال گرایی هستش .
      در هر حال همه دو طیف دچار روزمرگی می شن !
      اصلا باید پذیرفت روزمرگی بخشی از زندگی هستش و همه چیز تکراری می شه پس شما هم بپذیر که عشق و عاشقی از بین می ره و در آخر آنچه مهم است حفظ زندگی به چنگ و دندون هستش. والسلام.
      کاش من جز دسته دوم بودم!
      حرفتون درسته چون ما آدما و روابطمون مثل سودوکو میمونیم وقتی من عدد۹ بشم بقیه عددای هم ردیف منم مجبورن که عوض بشم
      روزمرگی.... اینو کجای دلم بزارم واقعا؟
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    12. Top | #42
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Morvarid80 نمایش پست ها
      خیلی ممنونم از جوابت با حرفات قدرت میگیرم اون خانم دکتر مامان دوستت واقعا یه ملکه به تمام معناست برای خودش راستی:
      درسته زن و مرد نباید خیلی اختلاف سطح داشته باشن،ولی تو مردا یه کنش غریزی هست نمیگم درسته یا غلط اما همیشه دوست دارن برتر از شریک زندگیشون باشن. این خانواده که برابری کامل داشتن شاید مرد به قدر کافی راضی نباشه. اگه آدم حسابی نباشه میره با دخترای سطح پایین تر و قرتی تر به همسرش خیانت میکنه

      دیگه واقعا نمیدونم چی بگم......
      دلم به حال پسرا سوخت یه لحظه...

    13. Top | #43
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط حاضر.فقط.قبول نمایش پست ها


      نباید اینطوری بگین اگه همه چی بدون اختیار ما روزمرگی و یکنواخت و تکراری میشد دیگه زندگی انقدرا لذت بخش نمی شد و زود همه مون موقع سختی مرگو ترجیح میدادیم منم قبلا مثل شما فکر میکردم ولی اینکار احساسات و لذت رو از ادم میگیره . این تیکه از زندگینامه خانم فاطمه مقیمی هستش لطفا به اون قسمت توجه کنین که میگه هیچ روز من مثل دیروز نیست
      62 سالشونه از خیلیی جوونا سرزنده تر و سرحال تر هستن و {رنگ ماشینش هم صورتی هست}
      گوشی تلفن را که می گذارد، می گویم:«در این سال ها هیچ وقت خسته شده اید؟»با بی تفاوتی می گوید:«نه، چرا باید خسته بشوم؟…» تماس تلفنی دیگری حرفش را قطع می کند.کنجکاو می شوم که بدانم روز کاری اش کِی شروع می شود:«روز کاری برای من معنی ندارد. من ۲۴ ساعت کاری را می توانم توصیف کنم.امروز یک ربع به سه صبح از خواب بیدار شدم، چون خیلی کار داشتم. اول که بیدار می شوم از کار خانه شروع می کنم.اگر شب وقت گذاشته و غذا پخته باشم که هیچ، وگرنه صبح زود آشپزی می کنم.»می پرسم که خودش غذا می پزد:«طبیعتا. من مادرم.، همسرم، و بعد بیرون کار می کنم. وقتی از خانه بیرون می آیمهم دفاتر کاری مختلفی دارم. شرکت من اینجا نیست. کار در اتاق بازرگانی مسئولیت اجتماعی ام است.من عضو هیئت نمایندگان و عضو هیئت رئیسه هستم. بنابراین مجبورم بخش زیادی از وقتم را اینجا بگذرانم.علاوه بر این، کمیسیون ها هم هست.صبح یک گروه فنلاندی آمده بودند که با آنها قرار داشتم.کار اداری روزانه هست. امروز ساعت سه همایش فساد اداری استه همه هماهنگی ها و مدیریتش را خودم انجام داده ام. هیچ روز من مثل روز قبل نیست.پنج شنبه ها هم در دانشگاه آزاد کارآفرینی و مقررات تجاری و صادرات و واردات تدریس می کنم.»دفتر یادداشتش را که ریز کارهای روزانه اش در آن نوشته شده، جلویم باز می کند و ورق می زند«معمولا شب ها یک و دو می خوابم و پنج صبح بیدار می شوم.»با این همه مشغله چطور از عهده مادری برآمده است؟ می گوید:«خُوب زندگی روال خودش را دارد. اگر این طور باشد، آدم نه باید ازدواج کند، نه بچه دار شود، نه تحصیل کند.من رشته ام مهندسی عمران بود ولی در چند سال اخیر کارشناسی مدیریت بازرگانی خواندم.دو تا کارشناسی ارشد گرفتم؛ یک ام بی ای و یک بازرگانی. برای دکترا دی بی ام گرفتم.همین طور دارم ادامه می دهم و هیچ کدام مانعی برای زندگی عادی ام نیست.»وقتی از مشکلات مادران جوان می گویم، بلافاصله جواب می دهد:«برنامه ریزی، عزیزم! اگر در کارتان برنامه ریزی داشته باشید،قطعا می توانید همه کار بکنید. من اعتقاد ندارم که باید روی یک کار تمرکز کنم و آن را تا آخر پیش ببرم و بعد بروممرحله بعدی. مگر شما وقتی نفس می کشید، غذا نمی خورید، وقتی غذا می خورید، چشمتان کار نمی کند؟من عادت کرده ام چند کاره باشم. همین الان که با شما حرف می زدم، چیزی می نوشتم،موبایلم را جواب می دادم و به کارهایم می رسیدم.هیچ وقت نمی نشینم جلویتان و نیم ساعت فقط با شما حرف بزنم.وقتی کارهایم را با هم انجام می دهم شاید بتوانم سه برابر فرد عادی کار کنم.خیلی از این چیزها با تمرین به وجود می آید.»
      و در آخر بگم شاید بعضیا بگن یا حتی مشاورا بگن این چیزا چیه بهش فکر میکنین نزدیکه کنکوره ولی هرچند من اصلا به ازدواج فکر نمی کنم و نخواهم کرد ولی مروارید عزیزم خیلی سعی کردم خودمو جات بزارم و بی منطق حرف نزنم طرز تفکرای ما میتونه به انگیزه شدت ببخشه یا کاهشش بده و اصلا زمان هم نمی شناسه چه 9 ماه قبل کنکور چه سه ماه .فقط اینو میگم از نمونه های خیلی خوب میتونی ایده بگیری و حتی از اونا بهتر باشی اگه بخوایی مثل اونا باشی به مقام اونا هم نمی رسی باید خیلییی بهتر فکر کنی که یا به جایگاه اونا برسی و یا خیلی بهتر و فکر هم نکن همه بچه پولدارن خیلیا خودساخته هستن . ولی رویاتو ول نکن هرچیزی جای خودش ،زندگی خانوادگی نمی تونه جای اینو بگیره و بالعکس . بعد از 6 ماه به مهمونی رفتم همان حرفا توی خانما طبق معمول مثلا میگن من میخواستم نویسنده شم من میخواستم کارمند بانک شم من میخواستم رستوران خودمو داشته باشم ولیییی نشد یا شرایط نبود یا همه چی شانسه و هرکی یه سرنوشت و... میگم بیا از وبلاگ واست همه چیو اماده میکنم از اونجا شروع کن به نوشتن واسه نویسندگی و یا بابا بیا از مغازه اجاره ای شروع کن به غذا اماده و.... ولی چون انقدرررر از اون رویاشون زمان گذشته که دیگه درحد رویا مونده و شروع براشون مثل کوه کندن میمونه با یکی دو یا سه بچه. و وقتی بچه هاشون درس نمی خونن باهاشون حرف میزنن میگن اخه میخوایی مثل من شی واسه هر تومنی دست دراز کنی پیش شوهر و اونا میگن اصلا این انگیزه پایدار باید باشه برای بچه هاشون که همیشه با دیدن وضع مادراشون درس بخونن... ولی خدایی اگه من جاشون بودم اگه انقد میخواستم دستم تو جیب خودم باشه 50 سالم هم بود میرفتم واسه کار علایق هم یکی نیس مطمئن باش ما حداقل تو 5 زمینه استعداد داریم ( اینو علم میگه)و شروع میکردم حتی از سطح صفر. دیگه اکثرشون هیچکی اونارو به رویاشون نمی رسونه مگر واقعا اینکه بازم بخوان و یا بچه شون کاری واسشون بکنه ولی 90% بعدش میگن همون پوله خوبه و راحته که بچه شون میریزه حسابش دیگه حوصله به دنبال رفتن رویاشون رو ندارن و اینطوری با استعداد ها و رویاشون و ایده هایی که داشتن ولی عملی نشدن فقط با خودشون حمل میکردن برای همیشه از این دنیا میرن . رویاتو فراموش نکن علایقت فقط یکی نیست لطفا این سلسله معیوبو ادامه نده بعدش خدای نکرده تو هم به لیست اونایی که حسرت جزوی از زندگیشونه اضافه شی. تو جهان سومی ها بیشتراقایون کار میکنن و خانما فقط خونه داری ولی من تا اونجای که بدونم تو خارج از کشور اصلا اینطور نیس هردو شاغلن کمتر پیدا میشه مثل ایران. البته داره ایران هم تغییر میکنه ولی اینبار بخاطر فشار اقتصادی نه اینکه خانما بیشتر بیان اجتماع و فرهنگا و سنت ها به روز شه فقط جبر اقتصادی تو بیشتر خانواده ها. الانم برو درستو بخون و به بهترینا فکر کن ولی ایده و برنامه ریزیو واسه زندگی بزار بعد کنکور و به خودت بگو اون موقع درباره ش کامل تصمیم میگیرم. ببخشید طولانی شد .
      مثل همیشه جواب عالی کامل و دلسوزانه... من خوش‌شانس ترین آدم دنیا شدم بعد از اون تاپیک ثابت قدمان... به خاطر تو مریم ستی
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    14. Top | #44
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط the.lusifer نمایش پست ها
      عزیزدلم راستش من بعد از خوندن پیامت برگشتم و متن خودم رو یک دور دیگه از اول تا آخر خوندم ... دیروقت و در اوج خوابالودگی نوشتمش و فکر کردم شاید جایی حرفی زدم که الان یادم نیست...
      ولی هرچی گشتم ندیدم جایی نوشته باشم بلد بودن دو نوع غذای ساده ضعیف بودن کسی رو می رسونه .. اتفاقا برعکس !! من گفتم که بلد نبودن دو نوع غذای ساده ضعیف بودن کسی رو میرسونه...
      حرف من این بود ، که ما خانم ها ، و یا اصلا هرانسانی با هر جنسیت و گرایش جنسی ای ... بسیاار نامحدود تر از اون چیزی هستیم که تصور می کنیم ...پس چرا سقف دغدغه هامون باید انقدر کوتاه باشه ؟
      ...
      در مورد اون قسمت کرونا و ماساژ ... والا این روایت مال چیزی حدود 2 سال پیشه و من الان حقیقتا در جریان نیستم که وضعیت ماساژ مامان این دوستمون چطوریه توی این اوضاع .. ولی چیزی که ازش مطمئن هستم اینه که طبعا همچین خدماتی یک خدمات لاکچری و غیر ضروری محسوب میشه و نبودش خللی توی روند زندگی ایجاد نمیکنه...
      ضمن اینکه ، از نظر من تمیز کردن خونه ، پختن غذا و شستن و رسیدگی به لباس ها و مرتب کردن فضای خونه شخصی تر از اپیلاسیون و بند انداختن صورت نیست
      من ابدا قصد بی احترامی ندارم به شما و شغلتون و یا اصلا هیچ شغل دیگه ... صرفا با این مثال خواستم دیدگاه خودت رو طور دیگه ای بازگو کنم تا ببینی که تا چه حد بی رحمانست...
      اون شخص محترمی که توی بیمارستان وظیفه ی پاک کردن زمین از استفراغ بیمارها ، عوض کردن ملافه های بیمارهای بی اختیار و سایر کارهای اینچنینی رو به عهده داره هم در حال انجام شخصی ترین کارهای اون افراده آیا بیماری که به استقلال مالی و ذهنی رسیده باید بلند شه خودش زمین رو پاک کنه ؟ آیا ما اگه به استقلال ذهنی و مالی برسیم نباید بریم آرایشگاه ؟ آیا اصلا اون فردی که تصمیم میگیره برای به فرض مثال اپیلاسیون ، بره آرایشگاه ... به این معنیه که خودش از پس این کار بر نمیاد ؟ ..البته که برمیاد؛ صرفا انتخاب میکنه که با پرداخت هزینه ، تایم کمتری رو صرف این کار بکنه و با سپردنش به یک فردی که مهارت بیشتری داره ، کیفیت بالاتری دریافت بکنه... ضمن اینکه فرصت شغل ودرآمد زایی ایجاد می کنه برای شخص دیگه ای .. چی بهتر از این ؟
      والا من هم دست به سیاه زدم هم دست به سفید ظرف شستم ، آشپزی کردم ، جارو زدم ، زمین رو دستمال کشیدم ، حمام شستم.... هر وقت اگه کاری لازم بوده ، انجام دادم و این درحالیه که من توی منزل پدرم هم هفته ای یکبار خانمی میان که وظیفه انجام این کار ها رو دارن ... شاید به همین خاطر گفتم ایده آل ذهنی من همچین شرایطیه و درسته که از عبارت " ایده آل ذهنی " استفاده کردم ولی راستش منظور من بیشتر "پیشفرض ذهنی " بود و فکر می کنم پیشفرض ذهنی عبارت درست تری میتونه باشه... چون این چیزیه که در تمام دوران زندگیم دیدم و توی خونه ی ما و اکثر آشناها و اطرافیانمون هم اتفاق داره میوفته بنابراین به نظرم آنچنان لوکس و یا غیرقابل دسترسی ، خارج از عرف و یا حتی ایده آل نبوده هیچ وقت...
      وجود همچین شخصی هم به این معنی نیست که قراره آشپزی بلد نباشم !! : )) اتفاقا من در ستایش آشپزی گفتم که یک هنره و جلوه از فرهنگ و تاریخ یک ملته و من خودم شخصا بسیار بسیار لذت میبرم از انجامش و خیلی دوست دارم که در آینده در کنار شغلم این هنر رو به صورت حرفه ای یادبگیرم .. حتی زمانی بود که شِف حرفه ای بودن یکی از گزینه های من بود برای آینده ی شغلیم ! : ) ولی حالا به فرض محال هم من اگه یادنگیرم این هنر رو و همسرم هم در آینده بلد نباشه و به فرض محال تر دورانی مثل دوران کرونا دوباره اتفاق بیوفته و این وظیفه به گردن من و همسرم بیوفته ، باز هم پیشفرض ذهنی من اینه که منابع گسترده آموزش آشپزی و پلت فرم های اجتماعی و سایت ها و رسپی ها اونقدر روز به روز در حال گسترش و متوع شدن هستند که تلاش من و همسرم برای استفاده از این منابع و تبدیل تئوری به عملی میتونه حتی کلی خاطره ساز و هیجان انگیز باشه ... حرفم اینه که حتی همچین شرایطی هم به نظر من شبیه به بحران نیست ... و من و همسر آینده م از پس گرسنه نبودن بر میایم ! ..
      ..
      من نه فمنیستم و نه هیچ " ایست" دیگه ای .. به قول یه بزرگی : یک فمنیست راستین ، فمنیسم را انتخاب نمی کند ... برای او ، خود پرسش بی اهمیت است.
      ضمن اینکه به نظرم هر عبارت ایسم داری با کمی مبالغه و غرض ورزی همراهه..
      ...
      مینا جان ، تمااام صحبت های من توی پست قبلیم ، حول محور این موضوع بود که عقیده دارم یک زن از پس هندل کردن هردو برمیاد... ومن نه استعداد و نه هنر هیچ شخصی رو زیر سوال نبردم.... تمااام تلاش من و یکساعت و خورده ای که وقت صرف نوشتن اون متن کردم درستایش فعالیت و گسترش مهارت های فردی و ابعاد مختلف اجتماعی بوده ولی ظاهرا در انتقال پیام آنچنان موفق نبودم .. و یا شاید هم امتیاز منفی که به نظرتون دادم باعث شد نتونید بدون جبهه گیری نظر من رو بخونید ..
      من فکر می کنم که من و شما هردو روی کلیات مسئله باهم توافق نظر داریم : ) با اینحال من همچنان با نظر شما ( و نه شخص شما ) در پست قبلیتون مبنی بر اینکه زن بودن با کار کردن دو مقوله جدا از همه مخالفم ... مسخره نیست به نظرت که هیچ وقت احتمالا هیچکس مرد بودن رو با کار کردن دو مقوله جدا از هم نمیدونه ؟ : )
      من 18 سالمه ..امسال دوازدهم بودم و سال اول کنکورمه... با این حال بعضی اوقات فکر می کنم اگه پشت کنکور موندم ، احتمالا به صورت دورکاری برای یک شرکت و یا سایتی کار ترجمه مقالات انگلیسی انجام میدم و از این راه هزینه های کنکورمو میدم ..در حالی که میدونم پدرم نه تنها از پس تمام هزینه های کنکورم برمیاد ، بلکه احتمالا سفت و سخت با این تصمیم من مخالفت می کنه و ازم میخواد تمام تمرکزم رو روی درسم بزارم و ایشون هم بدون هیچ منتی هزینه های من رو کاور می کنن ... ولی من میدونم که لذت خرج کردن پولی که خودت در آوردی چقدر شیرینه : ) لذت اس ام اس واریزی بانک...
      حالا شما اینو در ابعاد بالاتر تصور کن... توی زندگی مشترک ، وقتی که حتی در بهترین و خوشبینانه ترین حالت ، همسرت از پس تمام هزینه هات بربیاد و بهت بگه لازم نیست که کارکنی و من بدون منت هزینه های تورو تقبل می کنم ، باز هم هیچ جوره نمیشه انکار کرد که اینکه خودت در آمد داشته باشی دنیای دیگه ایه.....
      عزیزم پست من ، در نقد پست شما نبود من فقط نظرم رو نسبت به صحبت های استارتر گفتم و اگه فکر کردی که درحال نقد و یا کوبندن نظرت هستم و حس بدی بهت دست داد ازت عذرخواهی می کنم ...
      من هیچ اشکالی توی مخالفت با نظر دیگران و یا استفاده از گزینه امتیاز منفی دادن نمیبینم ... ترجیح میدم امتیاز منفی بدم ، و یا صراحتا با چیزی که میدونم اشتباهه مخالفت کنم ، اما شخص مقابل رو " تو " خطاب نکنم و یا از عبارت هایی شبیه : " بفهم " ، " اس ام اس واریزی بانک اومد برام همین الان ... حالا کی قویه ؟ " ...
      من خالصانه و از صمیم قلبم برای شما و برای خودم.. و برای همه ی بچه هایی که به هرنحوی دارن تلاش می کنن که چند قدم فراتر بردارن آرزوی موفقیت می کنم...
      و امیدوارم هم من ، هم شما در آینده ای نزدیک بتونیم از دستاوردهامون با افتخار صحبت کنیم

      _________
      پ.ن : یا خدا چقدر طولانی شد : ))) وقتی میگم لوگ این نکنید ، به روایت تصویر .
      دیگه شرمنده دوستان من دستم به کم نمیره : )))
      عزیزم به نظرم مامان خودتم کم ملکه نیست چون یه روز در هفته اون خانومی که گفتی میادش. دم پدرت گرم که تلاش میکنه و رفاه اورده واسه همسرش
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    15. Top | #45
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Mobin. نمایش پست ها
      همسر خوبی نبودن ها؟ مادر کاملی نبودن ها؟ یه ضرب المثی هست . که میفرماید : برای یه سامورایی همه جا ژاپنه . ولی جدا از شوخی فک نکنم اگه هردوتون پزشک باشین مشکلی پیش بیاد . درسته مثل بقیه خوانواده ها نمیتونین وقت زیادی بزارین واسه بچه ولی طبعن اینجوری هم نیس که قید بچه رو بزنین . مثل یه سامورایی
      ربط ضرب‌المثلتو نفهمیدم
      اصلا اصل حرفتم نفهمیدم
      مامانمووو میخوام
      ماورای باورهای ما، ماورای بودن ها و نبودن های ما آنجا دشتی‌ست..فراتر از همه ی تصورات راست و چپ تو را آنجا خواهم دید.

    صفحه 3 از 9 نخستنخست ... 234 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن