خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4
    1. Top | #1
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات

      بی خوابی های سازمان سنجش

      بدون اینکه روز مشخصی اعلام شود، نفرات برتر کنکور معرفی میشود.
      ساعاتی بعد، اطلاعیه ای اعلام نتایج را بعد از ظهر فردا اعلام میکند. اما شباهنگام به طرزی غافلگیرانه سایت برای مشاهده نتایج باز میشود.

      تلفن خانه دیروقت زنگ میخورد. زیر لب ناسزا میگویم. کی الان زنگ میزند.
      هدفن روی گوشم است. تظاهر میکنم که نمیشنوم. اعضای خانه گوشی را برمیدارند. بیرون از اتاق سر و صدا می آید. "چه خبره". جوری میگویم که فقط خودم بشنوم.
      از باریکه در، آمدن کسی را متوجه میشوم. در باز میشود. "برو اینترنت، سایت سازمان سنجش باز شده"

      با بی میلی دست به کار میشوم. سایت باز نمیشود. باز هم مودم بابت نویز شدید خط که آن زنگ خوردن تلفن کذایی مسببش بود، قطع شده است.
      حالا همه یکی یکی به اتاق می آیند. ازشان میخوام که کمی بنشینند و منتظر بمانند. به حرف زدن های بلندشان ادامه میدهند.
      هدفن گرانقیمتی که برای نشنیدن سر و صداهایشان خریده بودم، بیفایده جلوه میکرد.

      نتایج را میبینم. افتضاح است، ناخودآگاه لبخند میزنم، نمیدانم، هیچ انتظار چنین نتیجه ای را نداشتم و جز لبخند، فیس خاصی آماده نکردم بودم.
      اما خواهرم دیگر اختیاری برای حرف زدن ندارد. برایشان توضیح میدهم. میگویم که نتیجه اش خوب نیست و زیاد اهمیت ندهند. ا
      و از فرط بی شوهری، سه ماه آخر را برای کنکور سراسری در رشته جدیدی تلاش کرده ولی هنوز تدریسش را دارد.

      دختر اگر شوهر نکند. مجبور است هِی درس بخواند تا بتواند در این جامعه کذایی که مردهایش میخواهند زنشان در آشپز خانه باشد، منبع درآمدی داشته باشد. آن وقت یک عده جوان بیکار می نالند که این جمعیت محصلان جنس مخالف، فرصت های شغلی ما مرد ها از بین میبرند.
      باز دم این دختر ها گرم که از من و امثال من بهتر و بیشتر تلاش میکنند. شاید هیچوقت نفهمند. شاید هیچوقت خواهری نداشتند. عده ای در این دنیا محکوم اند به درس خواندن، محکوم اند به ازدواج، محکوم اند که همیشه کسانی مراقبشان باشند. چون هیچ راه دیگری پیش رویشان قرار داده نشده.

      مادرم توی اتاق، در تاریکی مطلق با خواهرم پیس پیس میکند.
      مرا صدا میکنند. پدرم با چشمان باز سرش را روی بالش میگذارد. "برو پایین درو قفل کن"

      -"قفله"
      " درجه کولر هم یکم ببر بالاتر، برق اتاقو خاموش کن، برو بگیر بخواب."

      ولی میدانم که امشب هیچکس خواب ندارد.
      ویرایش توسط Hassanbak : 29 آذر 1398 در ساعت 15:38

    2. Top | #2
      کاربر برتر
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      چقد درد داشت
      :*)

      خیلی سخته خیلی
      میفهمم
      وقتی خودتو میداری جای اعضاش درد داره .....
      هوف
      25 : 32 : 13 : 00

    3. Top | #3
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      زیبا و پر از درد...

      اما واقعا الان وقت این تاپیکا نیس
      الان باید به اونایی که نخوندن کم خوندن خوندن راضی نیستن میخوان بخونن دارن تصمیم میگیرن بخونن یا نخونن تصمیم گرفتن ولی نظرشون عوض شده و.... انگیزه خوندن و تلاش داد


      روز بعد کنکور پستای مشابه این خیلی میچسبن

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      چه دردناک : (

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن