من امسال میشه چهارمین کنکورم . موندم که دارو قبول بشم . درسته پشت کنکوری بودن سخته اما من احساس میکنم اگه ادم بره یه دانشگاه یا رشته ای که دوست نداره سختیش خیلی بیشتره.امضای خدا پای ارزوهاتون .
نمیدونم از کجا شروع کنم و حتی چه بگم . نه نسخه ای دارم برای پیچیدن نه حرفی برای گفتن . دردی که شما داخلش هستی، حقیقیه، و من باید سعی کنم با چندتا کلمه و از پشت مانیتور، بهتر کنم حالت رو . دستم کوتاهه، سهم من همین کلمات و حرف هاست، نمیخوام حرف های فلسفی مآبانه بزنم و بگم وای که چقدر زندگی زیباست، نه، بعضی وقت ها افتضاح میشه . اما میدونی عزیز من، تهِ تهِ تهش، یه خوب داریم و یه بد . همه به این مرز نیاز پیدا میکنیم توی زندگیمون، که بچینیمش، که بگیم خب، فدای سرت . حالا بسازش دوباره، حرکت کن به سمت خوب، حتی اگه قلبت شکسته، حتی اگه درد داری، حتی اگه داری آزار میبینی . چون ما، هستیم که بجنگیم، هرچقدر هم واژه ی جنگیدن کلیشه ای جلوه بده، ما، هستیم که بجنگیم . من سهمم همین حرف هاست، سهم اصلی رو تو داری . کی میخواد کمکت کنه؟ هیچکس . خودتی و خودت . آدم ها خیلی وقت ها بیشعور میشن، شرایط سخت میشه، و خب، دلم میخواد دوباره که بگم که ما هستیم تا دووم بیاریم . جانمون رو بگیریم به دندونمون و خودمون رو بِکِشیم، برای کی؟ برای خودمون . همینه زندگی، حتی اگه خود من کاملا درکش نکرده باشم، حتی اگه نفهمم که چه سختی هایی کشیدی، که چقدر ناراحتی . یه نفر هست اون بالا، که میبینه، میشنوه، مهربونه، رَفیق اون کسیه که رَفیقی نداره . مگه خدا مرده که میترسی و منفعلی؟ نترس، نباش، چون اگه یه نفر هم قرار باشه نجات بده خودت رو، خودتی . به خدا که خودتی . وقتی خوب و بد تعریف میکنیم، همه چیز همونقدر که پیچیده به نظر میرسه ساده ست، خوب یعنی خوب باشی . کنکور هرچی که هست، هر چی که بشه، قرار نیست ارزش های انسانی تو رو مشخص کنه . اینکه میتونی چه آدم خوبی باشی، چقدر مهربونی کنی به بقیه، چقدر در عین توانایی به دیگران ضربه نزنی، چقدر آدم چند بُعدی ای میتونی باشی، اینکه چقدر آدم هستیه که بهت ارزش میده، حالا تا صبح هر تستی که بهت میدنُ درست بزن، مهمه؟ نه، توی این قضیه مهم نیست . اگه سه سال پیش ازم میپرسیدن این حرفا رو، قطعا نمیگفتمشون . اما الآن میگم، چون توی قلب و ذهنم رسیدم به خوبِ قضیه . همه میرسن، همه میدونن، فقط حرکت کردنشه که سخته، که باید آسون بشه با فکر کردن بهش . عزیزِ دلم، میدونم که حتی اگه بدم باشه حالت، میدونی که مقصد چیه . ته قلبت، میدونی که چی درسته . پس انجامش بده . از روح پرطراوت حرف میزنی برای من؟ از سوزوندن برگ برنده حرف میزنی آخه؟ چند سالته مگه؟ بد نکن حالتو . خودت بد نکن حالتو . چیزی که داخلشی، زندگیته و باید درستش کنی چون مجبوری، نه لجنزار و نه چیز دیگه ای که توش گیر کرده باشی . اولشرط وفاداری، بهاء دادن به خودته . بهاء بده به خودت، فکر میکنی چی درسته؟ میخوای دوباره بخونی؟ بخون، میخوای نخونی نخون، اما هرکاری که میکنی، بیرون بیا از این حال و هوا چون مریضت میکنه . چون بیست سال بعد موظفی که به خودت جواب بدی . مطمئنم که باید جواب بدی . داری اذیتم میکنی، چون حس میکنم انگار با دونفر طرفم . اون منِ قشنگ درونت رو نمیبینی . همونی که به کمکت نیاز داره .
لیاقت بهترین چیزها رو داری، چون یه نفر اون بالا آفریدتت . وقت گذاشته برات، نگرانته . بی معرفتیه اگه قدمی بر نداری . بی معرفت نباش با خودت . منی که انقدر خدا خدا میکنم خیلی آدم خوبی ام مثلا؟ نه، خیلی وقت ها یه بازنده ایم که وقت باخت هاش یاد خدا میفته . یاد کار درست . ولی اون، مهربونتر میشه همیشه . از امام علی گفتی، فکر میکنم امام علی هستش که میگه، از چیزی نترس، چون وقتی که بترسی هیچوقت جلو نمیری .
کاش هرموقع که حالت بهتر شد، هرموقع که خوب بودی با خودت، بیای اینجا و بگی بهمون، چون اینجوری حال بهتری خواهیم داشت همه . خداپشت و پناهت باشه عزیز من، : ) خدا هست و میبینه . پاشو، پاشو که کلی داری .
سلامت و موفق باشی همیشه : *** 3>
ویرایش توسط Apaq : 23 آذر 1398 در ساعت 22:21
منم مثل خودت از سال 95تا 97 کنکور دادم موفق نشدم 98هم محروم بودم
ولی یه چیزی میدونم یه جمله ایی ک بهش ایمان دارم اونایی ک تو کنکور موفق نمیشن یا شکست میخورن قطعا درس نخوندن وگرنه محاله ادم بخونه نشه مگر خیلی کند ذهن باشه ک این افرادم کمن...
ما دوباره سبز میشویم
چقد حرفاتون خوب بود و چقدر میفهمم تک تک کلماتتون رو
ولی بذارید یه چیزی بگم
ببینید یه وقتایی ادم دوست داره موفق شه
یه وقتایی نیاز داره موفق شه دقیقا مث نفس کشیدن
حالتی ک شما الان توش هستید دومیه...شما باید موفق شید تا دیگه تا اخر عمرتون این افسردگی رو جلو نبرید
چرا یه استارت تازه نمیزنید ؟ یه برنامه قوی میتونه باعث پیشرفتتون شه و با اون پیشرفت کم کم روحیتون برمیگرده و مطمئنم میتونید موفق شید
و خدایی که در این نزدیکی
میزند لبخندی
به تمام گره هایی که تصور دارم
همگی کور شدند...!
سلام عزیزم ... چرا خودتو از این عذاب خلاص نمیکنی . لیاقت تو از زندگی بیشتر از ایناست . باور کن دوست عزیز تو لایق تموم لبخند ها و خوشی های دنیایی . یا برو رشته ی دیگه و یا کار دیگه و سعی کن با عشق یاد بگیری
یا هم اگه هیچ جوره نمیتونی علاقتو فراموش کنی و به غیر اون نمیتونی به چیز دیگه ای فکر کنی یا علی بگو و دوباره شروع کن . همه چیزو از نو بساز . همه ی اون آرزوها و رویاهای رنگارنگی که داشتی رو بشین دوباره از نو معنا کن ... بهشون فکر کن همون هدف هایی که قبلا ها وقتی به فکرت میفتاد میخواستی از فرط شوق و هیجان اشک بریزی ... اشک شوق ... به زندگیت یه تکون بده آدمای سمی رو از یاد ببر . گذشته رو فراموش کن چون هیچ چیزی جز عذاب برات نداشته و به فکر روزهای باقی موندت باش و با کار هایی که دوست نداری انجام بدی یا رشته ای که دوست نداری بخونی هدرشون نده ... این زندگیه توعه نذار هیچ کس باعث ناراحتیت بشه . 5 سال پشت موندی ؟ فدای سرتتتتتت عقل داشتی تصمیم گرفتی و اینکارو انجام دادی پس هیچکس نمیتونه سرزنشت کنه و ناراحتت کنه پس سعی کن تو زندگیت هر کاری میکنی شاد باشی هیچ چی ارزش ناراحتی نداره ولی برای ما انسان ها سخته اینو درک کردن .
البته هیچ کدوم ما نمیتونیم درباره وضعیت همدیگه نظر بدیم یا اینکه درک کنیم همدیگرو چون هیچوقت هیچ کس جای یکی دیگه نبوده و تماما این زندگی خودته و تصمیم گیرنده خودتی .
ویرایش توسط asma80 : 24 آذر 1398 در ساعت 17:34
اگر این خوشایندت نیست، پس هجرت کن ازین حال!
تا موقعی که آدمی مسولیت زندگیش رو( هرآنچه اتفاق افتاده است) را قبول نکند، هیچ اتفاق مثبتی نخواهد افتاد. من اگر زمینوزمان را مقصر ببینم( و مقصر هم باشند) در بهبود وضع من نوعی ذره ای تاثیر نخواهد داشت...شاید من نوعی در خیلی چیزهایی که اتفاق افتاد اختیاری نداشته باشم، ولی در بازخوردم نسبت به مساعل میتوانم... اگر فکر میکنید خیلی احوالتان خراب است میتوانم به شما این نوید را بدهم که به زودی ازین وضع رها میشوی! چرا که وقتی اوضاع دیگر قابل تحمل نبود، گشایش حاصل میشود، مثل سپیده صبح بعد از تاریکی مطلق شب. حال که با جان و پوست و استخوان فهمیدی که عمرت درحال گذر است و پند بگیرید قبل ازینکه پند شوید، رها کن این حالهای خراب را، و برو به سمت رهایی و به سمت درست..برو و ببین رسالتت در این دنیا چیست؟ انقدر در چیزی که میدانی برایت حاصلی ندارد نمان، اگر حاضری تنبلیت را اصلاح کنی برو و بجنگ، ولی یادت باشد هرچیز خوبی را در عالم بخواهی باید بهایش را بپردازی، هیچ چیز بی قمیت و رنج بدست نمی آید! همه ما استعداد داریم! ولی همه ما رغبت نداریم بهای رسیدن به گنج را بپردازیم...دوست خوب، حسرت نخور همین که فهمیده ای اشکال کارت را، همین خیلی خوب است یعنی عمرت هدر نرفته، چون بینشت رشد کرده و آدم قویتری شدی! پس باید آسوده تر جلو بروی! هستند کسانی که سال پنجم به خواسته شان رسیدند، ولی اونها جای پرداختن به چیزهایی که دردی از آنها دوا نمیکرد پرداختند به اصل کار...اگر فکر میکنی کنکور راه زندگیت نیست، برو استعدادها و علایقت را شکوفا کن و از هرگونه مقایسه خودت با دیگران بپرهیز، و به خودت سرکوفت و..نزن، تو مسول آرزوهای خودت هستی نه دیگران..بدان عمر آدم همین ثانیه هایست که ما خودمان به خودمان زهرش میکنیم...اگر باور کنیم زندگی کوتاهست، حتی کوتاهتر از یک فیلم سینمایی، روش زندگیمان را عوض میکردیم...ما همیشه 18 ساله و 20 ساله نیستیم...اینها ظواهر کار است، شما درون خودت را راضی کن، کارت درست باشد دکتر نباشی هم مساله ای نیست اساسا همه آدمهای دنیا که نمیتوانند دکتر باشند..فکر نکنم شما علاقه ای به پزشکی داشته باشی،اگر داشتی اینطور نیود، برو و آنچیزی رو پیدا کن که حاضری برایش زجر بکشی، همان چیزی که گوشی و مجازی و زمان و خواب و خوراک را از یادت می برد، برو آنرا پیدا کن و برایش تلاش کن، مطمعن باش هم خودت راضی میشوی هم اطرافیانت به تو افتخار خواهند کرد...کاش همه دریابیم گفتار مولا علی رو که پند گیرید قبل از آنکه مایه عبرت شوید! و همچنین میفرمایند: عبرتها چه بسیارند و عبرت گیرنده ها چه اندک! کاش جزو اندک ها نباشیم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)