خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 26
    1. Top | #1
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات

      این دردِ بی پایان من..”دانشگاه”

      سلام انجمنی های عزیز..منو که حتما میشناسید گفتم یک مدت میرم و برمیگردم نتیجه رو بگم که چی شد..خب، نشد. تا الان که تصمیمی برای دوباره کنکور دادن ندارم..راستش رو بخواین خیلی سخته برام. از نظر روحی کم آوردم و خیلی فاصله بین من و درس و دنیای خارج از خونه افتاده. توان رو در رو شدن با دنیای واقعی رو ندارم و همیشه با تلویزیون و نت خودم رو سرگرم میکنم. همه ی تلاشم رو میکنم که یادم بره باید دانشگاه برم. باید پامو از این خونه بذارم بیرون. وقتی یهو یادم میاد 23 سالمه و تنهایی از در خونه نمیتونم برم بیرون، وحشت میکنم که من چجوری قراره یک ماه دیگه برم دانشگاه؟ من حتی نمیدونم چجوری ثبت نام میکنن دانشگاه. اصلا حرف زدن و ارتباط با مردم رو بلد نیستم. به خدا وحشت کردم یهو تو دلم خالی میشه. مثل جهنم میمونه برام. عمیقاً غمگین و افسرده ام که از قافله ی دوستام عقب افتادم. دلم برای دوران دبیرستانم و شهرمون تنگ شده. الان چندین ساله اومدیم یک شهر دیگه. به خدا وقتی فیلم میبینم گاهی یک نشونه کافیه که منو یاد دوران شیرین مدرسه بندازه و غم همه وجودمو میگیره. انقدر حسرت زمان از دست رفته رو میخورم..روزای دبیرستان که میتونستم درس بخونم..یا حداقل کاش اصلاً پشت نمیموندم میرفتم دامپزشکی..احساس عذاب وجدان و طرد شدگی عجیبی دارم..بغض بزرگی دارم که عین خوره افتاده به جونم. چیکار کنم بچه ها؟ رفتم روانشناس فقط گوش کرد هیچ فایده ای نکرد..ببخشید که تو این بخش گذاشتم نمیدونستم حرفم مالِ کدوم بخش حساب میشه.
      To the hope of it all..

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      سلام
      اولش سخت و ترسناکه ولی وقتی چندروزی تنها برید و بیایید و با ادما حرفا بزنید میشه عادت !

    3. Top | #3
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      سلام انجمنی های عزیز..منو که حتما میشناسید گفتم یک مدت میرم و برمیگردم نتیجه رو بگم که چی شد..خب، نشد. تا الان که تصمیمی برای دوباره کنکور دادن ندارم..راستش رو بخواین خیلی سخته برام. از نظر روحی کم آوردم و خیلی فاصله بین من و درس و دنیای خارج از خونه افتاده. توان رو در رو شدن با دنیای واقعی رو ندارم و همیشه با تلویزیون و نت خودم رو سرگرم میکنم. همه ی تلاشم رو میکنم که یادم بره باید دانشگاه برم. باید پامو از این خونه بذارم بیرون. وقتی یهو یادم میاد 23 سالمه و تنهایی از در خونه نمیتونم برم بیرون، وحشت میکنم که من چجوری قراره یک ماه دیگه برم دانشگاه؟ من حتی نمیدونم چجوری ثبت نام میکنن دانشگاه. اصلا حرف زدن و ارتباط با مردم رو بلد نیستم. به خدا وحشت کردم یهو تو دلم خالی میشه. مثل جهنم میمونه برام. عمیقاً غمگین و افسرده ام که از قافله ی دوستام عقب افتادم. دلم برای دوران دبیرستانم و شهرمون تنگ شده. الان چندین ساله اومدیم یک شهر دیگه. به خدا وقتی فیلم میبینم گاهی یک نشونه کافیه که منو یاد دوران شیرین مدرسه بندازه و غم همه وجودمو میگیره. انقدر حسرت زمان از دست رفته رو میخورم..روزای دبیرستان که میتونستم درس بخونم..یا حداقل کاش اصلاً پشت نمیموندم میرفتم دامپزشکی..احساس عذاب وجدان و طرد شدگی عجیبی دارم..بغض بزرگی دارم که عین خوره افتاده به جونم. چیکار کنم بچه ها؟ رفتم روانشناس فقط گوش کرد هیچ فایده ای نکرد..ببخشید که تو این بخش گذاشتم نمیدونستم حرفم مالِ کدوم بخش حساب میشه.
      نمیدونم درست میگم یا نه
      سعی کن بری دانشگاه آزاد، پیام نور یا...
      حداقل یه مدرک بگیری برا آزمون استخدامی چیزی
      کمِ کمش اینه که تو یه مکان علمی_فرهنگی سرگرم میشی!

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      از بهمن قراره بری دانشگاه؟ چ رشته ای؟ کدوم دانشگاه؟
      چرا خودتو محدود ب دانشگاه میکنی؟ دانشگاتو برو ، صرفا برا بودن تو جامعه . ولی یه هنر یا یه کار دیگه رو هم برا خودت جور کن
      مث طراحی لباس ، آرایشگری ، موسیقی ، یا حتی آشپزی در عرصه ی بزرگتر مثلا درست کردن ژله و دسر برا فروش . اینجوری هم باز با آدمای بیشتری رو به رو میشی و ترست از جمع ریخته میشه .
      باور کن راس میگم ، من خودم با اینکه از بهمن ماه قراره برم دانشگاه اما برنامه ریزی کردم که حتما کلاس موسیقی و آموزشای آشپزی رو غافل نشم ازشون.
      خُــــــ ~ بآ طُ بودَنْ زِ هَمــه‍ دَست کِشیـدَن دآرَدْ ~ دا

    5. Top | #5
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      منم مثل خودت بودم.
      وقتی بری دانشگاه،خوب میشی نگران نباش.

    6. Top | #6
      کاربر برتر
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      سلام انجمنی های عزیز..منو که حتما میشناسید گفتم یک مدت میرم و برمیگردم نتیجه رو بگم که چی شد..خب، نشد. تا الان که تصمیمی برای دوباره کنکور دادن ندارم..راستش رو بخواین خیلی سخته برام. از نظر روحی کم آوردم و خیلی فاصله بین من و درس و دنیای خارج از خونه افتاده. توان رو در رو شدن با دنیای واقعی رو ندارم و همیشه با تلویزیون و نت خودم رو سرگرم میکنم. همه ی تلاشم رو میکنم که یادم بره باید دانشگاه برم. باید پامو از این خونه بذارم بیرون. وقتی یهو یادم میاد 23 سالمه و تنهایی از در خونه نمیتونم برم بیرون، وحشت میکنم که من چجوری قراره یک ماه دیگه برم دانشگاه؟ من حتی نمیدونم چجوری ثبت نام میکنن دانشگاه. اصلا حرف زدن و ارتباط با مردم رو بلد نیستم. به خدا وحشت کردم یهو تو دلم خالی میشه. مثل جهنم میمونه برام. عمیقاً غمگین و افسرده ام که از قافله ی دوستام عقب افتادم. دلم برای دوران دبیرستانم و شهرمون تنگ شده. الان چندین ساله اومدیم یک شهر دیگه. به خدا وقتی فیلم میبینم گاهی یک نشونه کافیه که منو یاد دوران شیرین مدرسه بندازه و غم همه وجودمو میگیره. انقدر حسرت زمان از دست رفته رو میخورم..روزای دبیرستان که میتونستم درس بخونم..یا حداقل کاش اصلاً پشت نمیموندم میرفتم دامپزشکی..احساس عذاب وجدان و طرد شدگی عجیبی دارم..بغض بزرگی دارم که عین خوره افتاده به جونم. چیکار کنم بچه ها؟ رفتم روانشناس فقط گوش کرد هیچ فایده ای نکرد..ببخشید که تو این بخش گذاشتم نمیدونستم حرفم مالِ کدوم بخش حساب میشه.
      سلام،خوب هستید؟
      کنکور متاسفانه فرسایشی شده خیلی از جوان ها را دیدم که پشت کنکور چه قدر لطمه دیدند و زمان با ارزش را در این دوره که جوان هستند از دست می دهند،اگر سر سوزنی علاقه داری برو همون رشته را بخون،مهم رشته نیست مهم ما هستیم که چه طرز تفکری در مورد رشته داریم...
      در مورد جدایی از استراحت و ترس از ورود به اجتماع جدید هم دردیم!!!
      ولی به آن به چشم فرصتی نگاه کن برای فتح قله های دیگری در زندگی،بهتر است در این فرصت خودمان را قوی کنیم با سختی ها کنار بیاییم چون در آینده باید خانواده تشکیل داد...
      زندگی بدون این چیزها. معنی نداره واقعاً...
      از الان به فکر زندگی الانت باش نه زمانی که رفته و فقط یه خاطره ازش مونده ولی همان طور که مشخص است شما از رشته تون رضایت ندارید ولی این را بدونید ما قرار نیست در مدینه فاضله ای زندگی کنیم که همیشه تصورش را داشتیم،خوب فکر کن و کاری نکن که فردا به تصمیم امروزت به چشم حسرت نگاه کنی....

    7. Top | #7
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      ممنونم از حرفاتون بچه ها.

      من دیگه نمیدونم درمان این غم من چیه. چه مرگمه نمیدونم.
      To the hope of it all..

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط NiNi نمایش پست ها
      سلام انجمنی های عزیز..منو که حتما میشناسید گفتم یک مدت میرم و برمیگردم نتیجه رو بگم که چی شد..خب، نشد. تا الان که تصمیمی برای دوباره کنکور دادن ندارم..راستش رو بخواین خیلی سخته برام. از نظر روحی کم آوردم و خیلی فاصله بین من و درس و دنیای خارج از خونه افتاده. توان رو در رو شدن با دنیای واقعی رو ندارم و همیشه با تلویزیون و نت خودم رو سرگرم میکنم. همه ی تلاشم رو میکنم که یادم بره باید دانشگاه برم. باید پامو از این خونه بذارم بیرون. وقتی یهو یادم میاد 23 سالمه و تنهایی از در خونه نمیتونم برم بیرون، وحشت میکنم که من چجوری قراره یک ماه دیگه برم دانشگاه؟ من حتی نمیدونم چجوری ثبت نام میکنن دانشگاه. اصلا حرف زدن و ارتباط با مردم رو بلد نیستم. به خدا وحشت کردم یهو تو دلم خالی میشه. مثل جهنم میمونه برام. عمیقاً غمگین و افسرده ام که از قافله ی دوستام عقب افتادم. دلم برای دوران دبیرستانم و شهرمون تنگ شده. الان چندین ساله اومدیم یک شهر دیگه. به خدا وقتی فیلم میبینم گاهی یک نشونه کافیه که منو یاد دوران شیرین مدرسه بندازه و غم همه وجودمو میگیره. انقدر حسرت زمان از دست رفته رو میخورم..روزای دبیرستان که میتونستم درس بخونم..یا حداقل کاش اصلاً پشت نمیموندم میرفتم دامپزشکی..احساس عذاب وجدان و طرد شدگی عجیبی دارم..بغض بزرگی دارم که عین خوره افتاده به جونم. چیکار کنم بچه ها؟ رفتم روانشناس فقط گوش کرد هیچ فایده ای نکرد..ببخشید که تو این بخش گذاشتم نمیدونستم حرفم مالِ کدوم بخش حساب میشه.
      سلام به نظرم شما حتی اگه بخوای بعدا هم دوباره واسه کنکور بخونی باید بری دانشگاه
      نیاز به یه تغییر اساسی توی حس و حالت داری
      منم شبی ک میخواستم برم دانشگاه همین حسو داشتم
      و تا صبح نخوابیدم
      اما بعد از چند هفته انقد واست عادی میشه
      دقیقا مثل مدرسه
      و کلا خوبه
      خوش میگذره
      حداقل یه ترم برو حتما

    9. Top | #9
      کاربر حرفه ای

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط mohi.goli نمایش پست ها
      سلام به نظرم شما حتی اگه بخوای بعدا هم دوباره واسه کنکور بخونی باید بری دانشگاه
      نیاز به یه تغییر اساسی توی حس و حالت داری
      منم شبی ک میخواستم برم دانشگاه همین حسو داشتم
      و تا صبح نخوابیدم
      اما بعد از چند هفته انقد واست عادی میشه
      دقیقا مثل مدرسه
      و کلا خوبه
      خوش میگذره
      حداقل یه ترم برو حتما
      به جای دانشگاه باشگاه بره بهتره چون اعتماد به نفسشو میبره بالا. من نمیفهمم اصن از چیه دانشگاه بعضیا میترسن دو تا دختریا دو تا پسره دیگه باور کنین از شانس گند من هر جا بیریخت هس کلاس من میوفته اونجا
      پدر بزرگم همیشه میگه دور و بریاتو ادم حساب نکن علت پیشرفتش تو زندگی همین یه جملس. خیلی حرف توشه.

    10. Top | #10
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      ترسناکه ولی از دور
      بری نزدیکش میبینی اونقدرام ترسناک نیست
      منم مثل خودت بودم
      خونه نشین و ترسو
      الانم زیاد بیرون نمیرم اما حداقلش ترسم ریخته
      LEFT
      4/19/2021

    11. Top | #11
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط ReQral نمایش پست ها
      ترسناکه ولی از دور
      بری نزدیکش میبینی اونقدرام ترسناک نیست
      منم مثل خودت بودم
      خونه نشین و ترسو
      الانم زیاد بیرون نمیرم اما حداقلش ترسم ریخته
      خوبه حداقل یکی درکم میکنه.
      To the hope of it all..

    12. Top | #12
      کاربر انجمن

      Halam-Bade
      نمایش مشخصات
      خوشبحالت ...دانشگاه رفتن برای من شده آرزو...بعضی وقتا فکر میکنم هیچوقت قسمت نمیشه برم دانشگاه
      اگه شب بیدار میمونید و درس میخونید
      اگه كار میكنید
      اگه از خانوادتون حمایت میكنید
      اگه تلاش میكنید درست رفتار كنید
      اگه تلاش میكنید مشكلی رو حل كنید
      واگه...
      و كسی تا حالا ازتون تشكر نكرده
      من ازتون تشكر میكنم كه دنیا رو به جای بهتری تبدیل میكنید

    13. Top | #13
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      :/ :/ :/
      خدایی درس خوندن اینقدر سخته ؟ :/
      بشینین درس بخونین، وقت که دارین نه مسئولیتی دارین نه کسی هست که وقتتون رو بگیره نه سر کار میرین ؛ تایمتون از صبح تا شب آزاده ؛ بشینین بخونین دیگه :/ این حرفا چیه ؟ به این فکر کردین که اگه درست و حسابی خونده بودین و این حاشیه ها رو وارد زندگیتون نمیکردین الان به همه ی خواسته هاتون میرسیدین ؟

      یه نفر دلش سیب بالای درخت رو میخواد ، هی میشینه زیر درخت ناراحتی میکشه غصه میخوره که چراااا دستم به سیب نمیرسه ، یکی دیگه میره یه نردبون میاره دو سوته سیبو میکنه میخوره ؛ پاشید به خودتون بیاین ۷ ماه مونده ، ۷ ماهه میشه رتبه برتر شد فقط به شرط اینکه درست و حسابی قدر تک تک ثانیه هاشو بدونین

    14. Top | #14
      کاربر انجمن

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      شاید باورت نشه اما منم مثل خودتم :/
      درسته پسرم اما منم نمیتونم به خوبی با محیط بیرون ارتباط برقرار کنم همش خونم
      کاملا درکت میکنم
      اما بالاخره باید از یه جایی شروع بشه دیگه

    15. Top | #15
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط hamed70t نمایش پست ها
      :/ :/ :/
      خدایی درس خوندن اینقدر سخته ؟ :/
      بشینین درس بخونین، وقت که دارین نه مسئولیتی دارین نه کسی هست که وقتتون رو بگیره نه سر کار میرین ؛ تایمتون از صبح تا شب آزاده ؛ بشینین بخونین دیگه :/ این حرفا چیه ؟ به این فکر کردین که اگه درست و حسابی خونده بودین و این حاشیه ها رو وارد زندگیتون نمیکردین الان به همه ی خواسته هاتون میرسیدین ؟

      یه نفر دلش سیب بالای درخت رو میخواد ، هی میشینه زیر درخت ناراحتی میکشه غصه میخوره که چراااا دستم به سیب نمیرسه ، یکی دیگه میره یه نردبون میاره دو سوته سیبو میکنه میخوره ؛ پاشید به خودتون بیاین ۷ ماه مونده ، ۷ ماهه میشه رتبه برتر شد فقط به شرط اینکه درست و حسابی قدر تک تک ثانیه هاشو بدونین
      بله عزیز من سخته...
      طرف میگه ۲۳ سالشه‌...دوست نداره دیگه بمونه پشت کنکور!
      کار درستی هم میکنه! هنوز فوق‌العاده جوونه و فرصت زندگی داره ...بخواد بمونه پشت کنکور بازم باید فرسوده بشه!! و احتمال قبول نشدنش هم هست به هر حال!
      از طرف دیگه یه دختره و لزومی نداره بخواد شغل پر درامدی داشته باشه! (می‌دونم! می‌دونم قبول شدن تو رشته تاپ فقط بخاطر درامدش نیست... ولی خب اونم یه فاکتوره! و دارم میگم که این فاکتور برای یه مونث نیاز محسوب نمیشه! چون مسئولیتی در قبالش نداره)
      از طرف دیگه! هدف از این تاپیک اصلا درس خوندن یا نخوندن نبود..! طرف داره میگه من نیاز به کمک دارم تو بدتر میزنی تو سرش که چرا درس نمیخونه؟
      تحصیلات با ارزشه ولی همه چیز نیست...

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن