خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 4 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 57
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات

      ارائه روش های مناسب برای رفع خطا های شناختی+اشتراک گذاری تجربیات شما

      سلام دوستان گلم
      امیدوارم حالتون عالی باشه
      خیلی وقت بودش که تصمیم داشتم همچین تاپیکی رو استارت بزنم ولی خب از یه طرف فعال نبودن خودم و از طرف دیگه ....(طرف دیگه ای وجود نداره)باعث شدش تا به کنون در این مورد تعلل ایجاد بشه
      خب بریم سر اصل مطلب ...
      هدف از تاپیک = به صورت مختصرف و مفید هدف از این تاپیک اینه که به هم کمک کنیم
      چه جور کمی؟
      +به هم کمک کنیم که شفاف تر تصمیم بگیریم
      +به هم کمک کنیم که اشتباهاتمون رو بهتر تشخیص بدیم
      .................................................. .....................یا به عبارت بهتر به هم کمک کنیم تا خودمون و مجموعه عواملی که میتونه در پیشبرد اهداف شخصیمون با توجه به شرایط کنونیمون که میتونه منحصر به خودمون بشه و یا یک جمع وسیعی رو در بربگیره رو بهتر وارسی کنیم.................
      خلاصش کنم = بهتر فکر کنیم+بهتر نتیجه بگیریم
      ................
      مثال اول = فرض کنید که تو یک کلاس به همراه تعداد بالایی از اشخاص مختلف نشستید و همه دارن دو به دو با هم حرف میزنن و به طبع شما هم با بغل دستی یا روبه رویی صحبت میکنید .کلاس خیلی شلوغه و یه ملت توش نشستن()
      یکی تو اون شلوغی اون سمت کلاس(که از شما فاصله قابل توجهی داره) اسم شمارو به زبون میاره و شما برمیگردید سمت صاحب صدا
      شما شنیدید؟؟؟
      تو همون زمان اگر فرض کنیم 40 نفر تو کلاس حضور داشته باشن به جز شما و اون شخصی که اسم شما رو به زبون آورد 38 کلمه دیگه ذکر شد(برای هر نفر یک کلمه) ولی شما هیچکدوم از اون 38 کلمه رو نشنیدید؟؟فقط همین یک کلمه؟؟
      نتیجه = شما اون چیزی رو میبینید و میشنوید که میخواید ببینید و بشنوید(در واقع مغز شما اطلاعات رو دریافت میکنه و بر حسب ارزششون برای شخص شما و به خصوص باور های شما اون اطلاعات رو براتون در معرض دید قرار میده
      .............................
      مثال دوم = یک دختر خانم که از اضافه وزن به شدت بالا رنج میبره تصمیم میگیره که وزنش رو کم کنه ولی متاسفانه موفق به انجام این کار نمیشه یه روز که تو خیابون داره قدم میزنه یه پسر بهش نگاه میکنه و لبخند میزنه
      دختر خلی ناراحت میشه و ته دلش میگه "مگه من چمههههه چرا اینطوری نگام کرد چرا اضافه وزن انقد باعث تحقیر شدنم میشه.این نتیجه ای هستش که دختر میگیره و میتونه درست باشه ولی خب ممکنه پسر تو اون لحظه داشته به یه چیزی فکر میکرده (مثل یه خاطره خوب) و در اون لحظه لبخند زده و یا ممکنه از دختر به هر دلیلی خوشش اومده باشه و یا مجموعه ای از دلایل دیگه ای که ممکن وجود داشته باشه ولی بین اون همه دلیل دختر داستان ما گزینه تحقیر شدن رو انتخاب کرد
      نتیجه = وابسته به مثال قبل ما اون چیزی رو میبینیم که میخوایم ببینیم,در واقع ما یک توصیف از دنیای اطرافمون داریم که میتونه بعضا کیلومتر ها از واقعیت فاصله داشته باشه
      ..................
      مثال سوم = فرض کنید دارید در یک جهت تو خیابون حرکت میکنید (دارید میرید سر کار,دانشگاه,مدرسه یا هر جای دیگه) مثل شما افراد دیگه ای هم تو خیابون حضور دارن و خم بعضی هاشون در جهت حرکت شما و بعضی ها در خلاف جهت حرکت شما در حال حرکت هستن .تا اینجا رو داشتین؟یهو تمامی افراد توی خیابون با داد و فریاد تو جهت مخالف شما شروع به دویدن میکنن.........و شما همممممم متاسفانه یا خوشبختانه در همون جهت شروع به دویدن میکنید...سوالم از شما اینه آیا دیلی برای دویدن دارید؟یک دلیل میتونه وجود داشته باشه و اون هم دویدن سایر افردا موجود در خیابون هستش(شما با خودتون میگید وقتی همه دارن تو اون جهت میدون لابد یه خبری هست دیگه) و به این میگن تایید اجتماعی
      .............................
      مثال چهارم :فرض کنید باز هم تو یک کلاس چهل نفره نشستید و استاد وارد میشه و یه کوییز بسیار ساده ازتون میگیره
      کوییز= کدام یک از خطوت زیر از سایرین بزرگ تر است
      برای شما واضحه که اولین خط از سه خط به طرز قابل توجهی از دو خط دیگه بزرگ تره به ناگاه استاد میاد نزدیک شما و میپرسه "فلانی کدوم خط از بقیه بزرگ تره؟" و شما میگید اولی و در این زمان هم بقیه افراد و هم سایرین قاه قاه میزنن زیر خنده و همه به این مورد اشاره میکنن که خط دوم از بقیه بزرگ تره و شما هم خیلی زود قانع میشین(و پیش خودتون میگید "وای من چقد احمقم ینی همه فهمیدن جز من")البته باز هر جور به سه خط نگاه میکنید متوجه نمیشید که کجای خط دوم از خط اول بزرگ تره به نظر شما حتی نصفش هم نمیتونه باشه و در اینجا باز هم مثل مثال قبل(مثال سوم) دلیلی بر اینکه از بقیه پیروی کنید ندارید ولی با اطمینان کامل ازشون پیری میکنید و خط دوم رو به عنوان خط بزرگ تر معرفی میکنید (مثال دیگه ای بود از تایید اجتماعی)
      +++++دوستان به مرور سعی میکنم مسائل مربوط به کنکور و نحوه تصمیم گیری برای یک سال کنکوری موفق رو در کنار هم واکاوی کنیم و مثال ها به موضوع اصلی (کنکور) نزدیک بشه
      تاپیک به مرور اپدیت میشه و متن فوق هم صرفا چهارتا مثال کلی برای شروع تاپیک بودش و اگر غلط املایی و چیز خاصی دیدین گذارش ندین(شوخی کردم)
      همچنین به مرور مسیر اصلی تاپیک شفاف تر میشه(امیدوارم) و سایر دوستان هم میتونن تجربیاتشون رو به اشتراک بزارن
      ..................
      به قول آنتونی رابینز : برای درست انجام دادن کاری به جای آزمون و خطا ببین کسایی که موفق شدن چه رویکردی رو در مقابل اون چالش برگزیدن
      شب بخیر
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      راستی سعی میکنم حدالمقدور کتاب های خوبی که خودم مطالعه کردم و مرتبط هستش رو معرفی بِنُمایم
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    3. Top | #3
      کاربر حرفه ای

      نمایش مشخصات
      من خوابم برد وسط صحبتات فردا باز میخونم کامل . فقط تا قسمت سلام دوستای گلم خوندم که عالی بود

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      اکنون که به سختی از خواب بیدار شدم
      بزارید یک مثال مرتبط با کنکور بزنم
      ................................................
      واقعا چرا نمیشه؟ساعت رو میزاری رو شیش صبح؟
      ولی وقتی زنگ میخوره بیدار نمیشی؟به خودت قول میدی از فردا 12-13 ساعت بخونی؟
      ولی بعد از چند ساعت خوندن یه چیزی بهت میگه "فلان فیلم و سریال قسمت جدیدش اومده اونو نگاه میکنم بعد میام میترکونم" "یه دست فیفا میزنم بعدش میام میترکونم"
      چرا همیشه اینطوری میشه؟چرا همیشه میزنی زیر قولی که به خودت دادی؟
      جواب :
      ببینید ذهن ما شامل دو بخشه ,ضمیر ناخودآگاه,ضمیر خود آگاه.
      ضمیر خودآگاه اون بخشی از ذهنمون هستش که ما کنترلش میکنیم و درواقع با همین بخش
      هستش که تصمیم میگیریم از فردا شیش صبح پاشیم یا بترکونیم
      از ضمیر خودآگاه به عنوان منبع "اراده" و از ضمیر ناخودآگاه به عنوان منبع "قدرت" یاد میشه
      حالا یه کوچولو در مورد ضمیر ناخودآگاه صحبت کنیم :
      همونطور که گفتم ضمیر ناخودآگاه منبع قدرت دلیلش هم این هستش که بر قسمت های
      خیلی خیلی بیشتری از مغز ما نظارت داره که خب قرار نیست بهشون بپردازیم,علاوه بر
      نظارت ضمیر ناخودآگاه حافظ عادت های ما هستش و هر فکر بزرگواری(ساعت شیش از خواب پا شدن)
      برای اینکه به عادت تبدیل بشود باید بیاید و خانه ای درون ضمیر ناخودآگاه برای خود دستو پا کند
      حالا چطور باید این کار رو انجام بدهیم؟
      فرض کنید میخواید وارد یک هتل سِکرت بشین و خب چند تا نگهبانِ دونه درشت جلو در صف
      کشیدن,میرید جلو و میگید میخواید برید داخل هتل ولی متاسفانه چیزی بیشتر از یه تیپا گیرتون نمیاد.
      (دقیقا به همون صورت که تصمیم میگیرید صبح زود از خواب پاشید ولی متاسفانه ساعت یازده صبح به خودت میای و چیزی جز نا امیدی گیرت نمیاد)
      بله مغز ما هم یک نگهبان داره که از ورود افکار به ضمیر ناخودآگاه جلوگیری میکنه دلیلش هم اینه که اگه قرار بود هر فکری وارد ضمیر ناخودآگاه بشه که سنگ رو سنگ بند نمیشد
      حالا چطور باید وارد اون هتل شد؟(چطور باید اون فکر نازنین رو درون ضمیر ناخودآگاه نشوند؟)
      سه روش وجود داره!
      اول اینکه بری مث بچه های خوب با نگهبان صحبت کنی و خب تیپا بخوری ولی باز جسارت به خرج بدی و باز تیپا؟
      و باز هم تیپا؟بازمممممم؟بابا چرا انقد میزنی خب؟از یه جایی به بعد این نگهبان نازنین دلش براتون میسوزه و اجازه میده وارد اون هتل گرانبها بشین
      بله "جسارت"!!!!!!!اگر روز اولو روز دومو روز سومو....روز بیستو یکم(توجه کنید بیستو یکم) شیش از خواب بلند بشید از اونجا به
      بعد وقتی ساعت شیش گوشیتون زنگ میخوره اون نجوای درونتون که تا قبل این میگفت"پنج دقیقه دیگه بخوابم"خیلی ضعیف تر میشه.
      البته این روش به هیچ عنوان پیشنهاد نمیشه
      روش دوم؟
      خیلی طولانی شد در مورد روش دوم و روش سوم بعدتر توضیحاتی رو ارائه خواهم داد فعلا دوستان(توجه کنید هُل هُلکی نوشتم خلاصه غلط املایی و نامرتب بودن متنو به بزرگی خودتون ببخشید)
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      سبکِ نوشتنتون وادارم کرد تا انتها مطلب رو بخونم با وجودِ اینکه طولانی هم بودن
      : )
      stars can't shine without darkness

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Ema نمایش پست ها
      سبکِ نوشتنتون وادارم کرد تا انتها مطلب رو بخونم با وجودِ اینکه طولانی هم بودن
      : )
      ممنون
      انشاالله که مفید واقع بشه
      البته چیز های زیادی برای گفتن هستش ولی تنبلی و این دس اون دس کردنو اینا
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    7. Top | #7
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      خیلی خوب و روون توضیح میدین
      ممنون
      منتظر روش دومم

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      روش ۲۱ روز رو من جواب نداده تا الان،یه روز که بخوابم تمومه!
      منتظر روش بعدیم❤
      ♡Be your Own HERO

    9. Top | #9
      S-A
      کاربر انجمن

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      اگر کتاب خوبی در مورد خطاهای شناختی سراغ دارین معرفی کنید
      این تاپیکم ادامه بدین خیلی خوبه از اطلاعاتتون بهره مند شیم
      آه ای یقین یافته بازت نمی نهم !

    10. Top | #10
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      به جای مهمش که رسید ما رو گذاشتی تو خماری 😂😂😂😂😂

    11. Top | #11
      کاربر نیمه فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sajad564 نمایش پست ها
      اکنون که به سختی از خواب بیدار شدم
      بزارید یک مثال مرتبط با کنکور بزنم
      ................................................
      واقعا چرا نمیشه؟ساعت رو میزاری رو شیش صبح؟
      ولی وقتی زنگ میخوره بیدار نمیشی؟به خودت قول میدی از فردا 12-13 ساعت بخونی؟
      ولی بعد از چند ساعت خوندن یه چیزی بهت میگه "فلان فیلم و سریال قسمت جدیدش اومده اونو نگاه میکنم بعد میام میترکونم" "یه دست فیفا میزنم بعدش میام میترکونم"
      چرا همیشه اینطوری میشه؟چرا همیشه میزنی زیر قولی که به خودت دادی؟
      جواب :
      ببینید ذهن ما شامل دو بخشه ,ضمیر ناخودآگاه,ضمیر خود آگاه.
      ضمیر خودآگاه اون بخشی از ذهنمون هستش که ما کنترلش میکنیم و درواقع با همین بخش
      هستش که تصمیم میگیریم از فردا شیش صبح پاشیم یا بترکونیم
      از ضمیر خودآگاه به عنوان منبع "اراده" و از ضمیر ناخودآگاه به عنوان منبع "قدرت" یاد میشه
      حالا یه کوچولو در مورد ضمیر ناخودآگاه صحبت کنیم :
      همونطور که گفتم ضمیر ناخودآگاه منبع قدرت دلیلش هم این هستش که بر قسمت های
      خیلی خیلی بیشتری از مغز ما نظارت داره که خب قرار نیست بهشون بپردازیم,علاوه بر
      نظارت ضمیر ناخودآگاه حافظ عادت های ما هستش و هر فکر بزرگواری(ساعت شیش از خواب پا شدن)
      برای اینکه به عادت تبدیل بشود باید بیاید و خانه ای درون ضمیر ناخودآگاه برای خود دستو پا کند
      حالا چطور باید این کار رو انجام بدهیم؟
      فرض کنید میخواید وارد یک هتل سِکرت بشین و خب چند تا نگهبانِ دونه درشت جلو در صف
      کشیدن,میرید جلو و میگید میخواید برید داخل هتل ولی متاسفانه چیزی بیشتر از یه تیپا گیرتون نمیاد.
      (دقیقا به همون صورت که تصمیم میگیرید صبح زود از خواب پاشید ولی متاسفانه ساعت یازده صبح به خودت میای و چیزی جز نا امیدی گیرت نمیاد)
      بله مغز ما هم یک نگهبان داره که از ورود افکار به ضمیر ناخودآگاه جلوگیری میکنه دلیلش هم اینه که اگه قرار بود هر فکری وارد ضمیر ناخودآگاه بشه که سنگ رو سنگ بند نمیشد
      حالا چطور باید وارد اون هتل شد؟(چطور باید اون فکر نازنین رو درون ضمیر ناخودآگاه نشوند؟)
      سه روش وجود داره!
      اول اینکه بری مث بچه های خوب با نگهبان صحبت کنی و خب تیپا بخوری ولی باز جسارت به خرج بدی و باز تیپا؟
      و باز هم تیپا؟بازمممممم؟بابا چرا انقد میزنی خب؟از یه جایی به بعد این نگهبان نازنین دلش براتون میسوزه و اجازه میده وارد اون هتل گرانبها بشین
      بله "جسارت"!!!!!!!اگر روز اولو روز دومو روز سومو....روز بیستو یکم(توجه کنید بیستو یکم) شیش از خواب بلند بشید از اونجا به
      بعد وقتی ساعت شیش گوشیتون زنگ میخوره اون نجوای درونتون که تا قبل این میگفت"پنج دقیقه دیگه بخوابم"خیلی ضعیف تر میشه.
      البته این روش به هیچ عنوان پیشنهاد نمیشه
      روش دوم؟
      خیلی طولانی شد در مورد روش دوم و روش سوم بعدتر توضیحاتی رو ارائه خواهم داد فعلا دوستان(توجه کنید هُل هُلکی نوشتم خلاصه غلط املایی و نامرتب بودن متنو به بزرگی خودتون ببخشید)
      بقیشو هم زودتر بنویسید ):

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      به نام خدا
      قبل از این که در مورد "روش دوم" صحبت کنم میخوام در مورد مسئله فکر کردن در
      ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه و تاثیر اون بر تصمیماتمون صحبت بِنُمایم.
      همونطور که کمی قبل تر گفتم از ضمیر ناخودآگاه به عنوان منبع قدرت و از ضمیر خودآگاه به عنوان منبع اراده یاد میشه
      ضمیر ناخودآگاه محدودیتی در فکر کردن نداره و میتونه هم زمان به چند چیز مختلف فکر کنه(شاید این چند فکر به چند میلیون فکر برسه)
      ولی ضمیر خودآگاه در هر لحظه به یک چیز میتونه فکر بکنه و برای فکر کردن به چیز دیگه ای باید افکار فعلی رو رها کنه
      مثال : فرض کنید دارید رانندگی یاد میگیرید ,معمولا تو چنین زمانی نمیتونید هم رانندگی کنید و هم راحت با بغل دستیتون یا با گوشی صحبت کنید ولی به محض یادگرفتن رانندگی(بعد از طی شدن فرایند یادگیری)
      زمانی که در حال رانندگی هستید هم میتونید با بغل دستیتون حرف بزنید و شاید حتی طی رانندگی به اعماق افکارتون فرو برید و به اتفاقات مربوط به گذشته(ناراحتی ,غم,شادی)فکر بکنید
      درواقع در این حالت شما به صورت غیر ارادی و بدون اینکه تلاشی از سمتتون صورت بگیره به موقع پاتون رو پدال گاز قرار میدید به موقع فرمون رو میچرخونید و غیره...
      یه مثال ساده تر : فرض کنید یک عدد مداد رو پرت میکنید رو زمین و به این فکر میکنید که میتونید مداد رو از روی زمین بردارید و دوباره رهاش کنید,حالا مرتبا با خودتون تکرار کنید
      "من میتونم مداد رو بردارم و رهاش کنم" و کاملا متمرکز بشید رو اینکه شما توانش رو دارید که مداد رو رها کنید و در همین زمان خم شید و مداد رو برداردید. و تو یک لحظه مشخص مداد رو رها کنید
      تو لحظه رها شدن مداد فکر شما از "میتونم مداد رو رها کنم" به "مداد رو رها کن"سوییچ میشه(چه بخواین چه نخواین)
      (دلیلش هم سادس = ضمیر خودآگاه در لحظه میتونه به یک چیز فکر بکنه)
      .........................
      خب همه این ها رو گفتم که به این بخش برسم
      فرض کنید که امروز قرار بوده ساعت 6 صبح از خواب بیدار شین ولی متاسفانه ساعت 11 بعد از اینکه هرگونه تلاش در بسته نگه داشتن چشماتون بیش از این مقدار ممکن نبود(دیگه نمیتونستی بیشتر بخوابی)
      از خواب بیدار میشی و؟؟؟
      الان داری به خودت چی میگی؟
      یادت باشه فقط میتونه به یه چیز فکر کنی.
      داری میگی زدی زیر حرفت؟
      بی اراده ای؟
      تبریک میگم با فکری که انتخاب میکنی در واقع حالت روحی و وضعیت فعلیت رو تعیین میکنی
      میگی چرا؟
      بازم یه مثال (دوباره باز خواهیم گشت به همین قسمت ولی فعلا میریم رو مثال)
      فرض کنید از امتحان(مدرسه یا دانشگاه) میاید بیرون و امتحان رو خیلی خراب کردید و خیلی اعصابتون داغونه(تجربه کردم)
      میاید خونه و مادر گرامی غذایی که ازش متنفر هستید رو درست میکنه...با اون سطح از اعصبانیت در رو میکوبید و با اعصاب خوردی وارد اتاقتون میشید
      حالا فرض کنید یک روز دیگه این اتفاق تکرار میشه با این فرض که امتحان رو عالی دادید
      وقتی وارد منزل میشید و از نهار امروز با خبر میشید(از اونجایی که امتحانو عالی دادید و حالتون خیییلی خوبه) میگید "مامان فدای سرت غذا به این خوش مزه ای"
      خب!
      دو امتحان =>دو نتیجه از امتحان=> دو رفتار متفاوت بعد از امتحان ؟(اشاره به نهار گرامی)
      به نظرتون نتیجه امتحانتون بود که باعث شد رفتار خوبی رو بعدش از خودتون نشون بدید؟
      متاسفانه "نعععععععععع"
      برگردیم سر یازده صبح و قولی که لهش کردین(6 صبح بیدار شدن)
      بله شما دیر بیدار شدین
      ولی تصمیم بعدی شما وابسته به این نتیجه نیست در واقع وابسته به اون فکری هستش که به ضمیر خود آگاهتون اجازه میدید بهش فکر کنه
      معمولا وقتی نتیجه خوب میگیرید(شیش بیدار میشید) همش به چیز های خوب فکر میکنید(هی تکرار میکنید من قراره امروز بترکونم و به آینده های خوب فکر میکنید)
      و وقتی خراب میکنید(6 بیدار نمیشید) همش به خودتون "تو ضعیفی تو ضعیفی تو ضعیفی" و از اونجایی که تو هر لحظه فقط به یک چیز میتونید فکر کنید...
      مثال آخر = تو کتاب کیمیاگر( به شدت پیشنهاد میشه) یه شخصی میخواد کیمیاگر بشر ولی متاسفانه 20 سال از عمرش رو تو مسیر اشتباه پا گذاشته و بعدش متوجه میشه که 20 سال داشته درجا میرده
      ولی وقتی متوجه میشه با انگیزه تمام میره که کار درست رو انجام بده چون اعتقاد داره 30 سال از عمرش مونده و 30 سال فرصت برای انجام اون کار وجود داره
      این یه حقیقته!
      و اینکه 20 سال رو از دست داده هم همینطور
      فکر کردن به 30 سال باقی مونده => جنبه مثبت=>انگیزه+تلاش
      20 سال از دست رفته => جنبه منفی =>اندوه و باده نوشی
      کلام آخر = در بدترین شرایط هم میتوانید به چیزی فکر کنید که به شما نیرو دهد و این تصمیم با شماست(آنتونی رابینز)
      همیشه یه حنبه مثبت وجود داره!
      بهش فکر کن!
      بخوای نخوای اون فکری که تو سرته تعیین میکنه که به کدامین سو میری
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط S-A نمایش پست ها
      اگر کتاب خوبی در مورد خطاهای شناختی سراغ دارین معرفی کنید
      این تاپیکم ادامه بدین خیلی خوبه از اطلاعاتتون بهره مند شیم
      والا کتاب که زیاده ولی تا اینجای بحث بنظرم سه کتاب اثر مرکب( دارن هاردی) و از حال بد به حال خوب(اسم نویسندش یادم نیست) قدرت عادت(چارلز داهیگ) در رابطه با کنکور خیلی میتونه مفید باشه
      هر کدوم ویژگی های خاص خودشون رو دارن (البته به نظر خودم اثر مرکب شباهت زیادی به قدرت عادت داره)
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      تاثیر عادت ها در زندگی روزمره
      ............
      بزارید مثل دفه های قبل با یه مثال شروع کنم
      خب,بریم رو مثالمون...
      تو سال هزارو نهصد...(متاسفانه تاریخ فوق الذکر به صورت دقیق خاطرم نیست) یه آقایی تصمیم میگیره که خمیر دندونش رو به صورت گسترده به فروش برسونه و خب نتیجتا تشریف میبره پیش یه آقایی که دستش تو بازاره(زمان خودش تو حوضه بازاریابی یلی بوده برای خودش که باز هم اسمش یادم نیست) ولی متاسفانه بازار یاب معروفِ داستان ما (که اسمش یادم نیست)دست رد میزنه به سینه سازنده اون خمیر دندون
      ولی با اصرار فراوان بالاخره قبول میکنه و بعد از کلی مطالعه کتاب های مربوط به دندون و خمیر دندون و اینا یه طرح بازاریابی برای این خمیردندون تدارک میبینه...
      حالا طرح بازاریابیش چی بوده؟
      "ای مردم رو دندوناتون یه جرم نازک قرار گرفته که باعث خرابی دندون هاتون میشه و علاوه بر این ظاهر دندونتون رو بد جلوه میده با این خمیر دندون این جرم رفع میشه و دندوناتون حسابی سفید میشه"
      متاسفانه یا خوشبختانه این طرح حسابی میترکونه و خمیر دندون داستان ما حسااااااااابی صاحابشو پولدار میکنه(خدا شانس بده)
      اول همه فکر میکردن که دلیل اصلی فروش عالی این خمیردندون بخاطر طرح تبلیغاتی مربوطه بوده....
      ولی بعد ها که عامل موفقیت این خمیر دندون مورد وارسی قرار گرفت کاشف به عمل که ای دلِ غافلللل خیلی ها قبلا از طرح تبلیغاتی مشابهی استفاده کردن ولی متاسفانه با شکست مواجه شدن
      ......................................
      حالا قبل اینکه ادامه داستان رو بریم یه صحبت در مورد عادت داشته باشیم و ببینیم اصلا عادت چیه
      ببینید دوستان همونطور که ما اگر غذا بخوریم و به بدنمان کالری برسونیم زنده میمونیم
      عادت هامون هم برای ادامه حیات نیاز به تغذیه دارن
      عادت از چند بخش تشکیل شده...
      احساس نیاز+انجام یک کار مناسب+دریافت جایزه
      به طور مثال شما هر روز غذا میخورین زیرا
      گشنتون میشه(احساس نیاز)+میل نمودن ناهار گرامی(انجام کار مناسب)+سیر شدن در هد ترکیدن(جایزه)
      اگه احساس نیازی نباشه تصمیمی شکل نمیگیره(شیش صبح بیدار نمیشی) و اگه جایزه ای نباشه اون کار تبدیل به عادت نمیشه
      هر عادت به وسیله جایزه تغذیه میشه و هرچقد که از این تغذیه بگذره مث نهالی که آب یاری بشه به مرور تبدیل به درخت میشه و محکم تو دل خاک ریشه میکنه
      ...........
      خب برگردیم سر مثال اول(کلی چیز میخواستم در مورد عادت بگم ولی خب طولانی میشه)
      دلیل موفقیت اون خمیردندون چی بود؟؟؟
      اون خمیردندون اولین خمیردندونی بود که توش از موادی شبیه نعنا و اکالیپتوس استفاده شده بود!!!
      این خمیردندون هم مث خمیر دندون های قبل از خودش دندون ها رو حسابی تمیز میکرد...
      ولی قبلی حا نعنا نداشتن!!!!
      حالا این نعنا چی کار میکرد؟؟؟
      این نعنا همون بخش جادویی حلقه عادت بود!!!!!!!!!
      هر بار که شخصی از این خمیر دندون استفاده میکرد دهنش(دهان) خنک میشد و حس خوشایند سبک شدن دهااان و خنک شدن بهش القا میشد و این باعث میشد که هم حس خوبی داشته باشه و هم حس کنه دندوناش تمیز شدن
      خلاصه : صبح از خواب بیدار میشود و حس میکند دهانش تمیز نیست(احساس نیاز)+مسواک با طعم نعنا میزند(انجام کار درست)+دهانش خنک میشود و احساس سبکی بعد از حمام البته این بار منحصرا در دهان خود احساس میکند(جایزه)
      بعدا شاید یه پست گذاشتم و در مورد عادت بیشتر براتون توضیح دادم ولی فعلا...
      ضمیر ناخودآگاه یادتونه؟؟؟یادتونه گفتم اگه فکری وارد این قسمت بشه بخوای نخوای عملی میشه؟(نه یادتون نیست چون نگفتم)
      جایزه که بخش سوم حلقه عادت هستش تا یک جایی نیازه
      حالا تا کجا؟
      تا زمانی که اون فکر(اون فکر در واقع در حال حاضر قسمت دوم حلقه عادت یعنی انجام کار درست هستش.انجام کار درست مث درس خوندن ,کار کردن,همون مسواک زدن,و غیره...)
      وارد ضمیر ناخودآگاه نشده به جایزه نیاز داره ولی بعد از اینکه ورود پیدا کرد چه جایزه ای در کار باشه چه نع,انجام میشه !!!!!!!!
      مثال کوچولو موچولو = نهالی که کاشتی نیاز به آب داره(جایزه) تا رشد کنه ولی وقتی درخت شد(وارد ضمیر ناخودآگاه شد) چنان ریشه میدواند که با بولدوزور هم نمیتونی از دل خاک جداش کنی!!!
      .
      .
      .
      دوستان اگر جایی براتون گنگ بود بپرسید متن فوق رو همین الان تایپ کردم یه چشمم همش به ساعته که برم بخوابم بِنابراین غلط املایی و سایر موارد رو به بزرگی خودتون نبخشید و ذکر کنید
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    15. Top | #15
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Alirezad_031 نمایش پست ها
      بقیشو هم زودتر بنویسید ):
      والا دنبال یه فرصت مناسبم سعی میکنم فردا صبح و یا پسفردا صبح یا شایدم شنبه صبح(همون شنبه معروف) بنویسم
      حرفمو پس میگیرم مث اینکه فردا شنبس
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    صفحه 1 از 4 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن