خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: بهترین دلنوشته ی کنکوری؟

    رأی دهندگان
    34. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
    • 1

      4 11.76%
    • 2

      9 26.47%
    • 3

      5 14.71%
    • 4

      4 11.76%
    • 5

      4 11.76%
    • 6

      10 29.41%
    • 7

      14 41.18%
    • 8

      3 8.82%
    • 9

      11 32.35%
    • 10

      10 29.41%
    • 11

      9 26.47%
    • 12

      4 11.76%
    نظرسنجی با انتخاب چندگانه
    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
    نمایش نتایج: از 16 به 21 از 21
    1. Top | #16
      کاربر حرفه ای

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Wild Rose نمایش پست ها

      الان این حرفت چه ربطی به هفته ی بسیج داشت ؟!
      ایموجی من مگه تو مسابقه شرکت کرده
      کلا میگم
      من واسش حرف آخر بودم اما اون آلاء دوست داشت

    2. Top | #17
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Wild Rose نمایش پست ها
      با سلام خدمت همه ی عزیزان انجمن کنکور
      بابت تاخیر در زدن تاپیک از همه عذر میخوام
      در ادامه متن های دلنوشته ی دوستان شرکت کننده رو قرار میدهم ، لطفا بعد از خوندن همه ی دلنوشته ها به بهترین آنها رای دهید .

      قوانین:
      1. کاربران شرکت کننده
      حق تبلیغ در تاپیک ، پیغام خصوصی و پیغام بازدید کنندگان ، پت باکس و سایر تاپیکها و... را در مسابقه ندارند.
      2. دوستان رای دهنده می تواندد در این تاپیک نظرات خود را درباره ی متون ذکر کنند.
      3. امکان اینکه به
      چند دلنوشته رای داده شود موجود است.
      4
      .یک نکته ای هم ک قابل ذکره اینه که تعداد خطوط تا 10 خط رو براساس خط پر درنظر گرفتم ، یعنی یک کلمه در یک خط به تنهایی یک خط شمارش نشده است.

      1.
      من که هنوز نرسیدم بهت...
      دو سال دیگه می بینمت...
      خیلی هم برات وحشت دارم و کل آیندم رو داخل نتایجت می دونم
      نمی دونم چرا اینقدر سخت و مسخره شدی
      اونقدر که دیگه مفهوم تلاش با وجودت بی معنی شده و در کنارش پول و آزمون و هزار کوفت و زهرمار اضافه شده
      خدا از سرت نگذره
      خیلی بچه های مردم رو عذاب می دی
      خدا از سرت نگذره
      زندگی رو از این رو به اون رو می کنی
      خدا از سرت نگذره...


      2.
      کنکور ؛ یا بهتر بگویم کرکور ! کر باش و چیزی مشنو ، کور باش و چیزی نبین !
      جز درس ...
      عروس پوشیده روییست که کابین او پیروزی در نبرد شمشیرهاست .
      هزاران طالب در پی او گرد تا گرد میدان نشسته و عنان کار از دست داده اند ؛ جز قلیل شماری که مرد میدانند و آب دیده ی این نبرد ؛ گاهی در میان جمع کسی فریاد ناعدالتی سر میدهد و چند تنی را دور خود جمع میکند تا شاید کمی از مهلکه ی نبرد جدا شوند ؛ دیگران مشغول تیز کردن شمشیر علم خویشتن ، سنگ سخت را بر زبانه بران تیغ می کشند و در رویای فتح این نبرد آتشی را درون خود شعله ور می سازند .
      راه طولانیست و ملال آور ، گه گاه عده ای سپر بر زمین انداخته و بی راهه می روند ، عده ای هم آواره و سرگردان سراب های رویا را سنگ می زنند و زمین و زمان را مقصر این ورطه ی پر التهاب می دانند . گویی خود اختیار رسیدن به میدان نبرد را ندارند . پیشاپیش سپاه مردان جنگی روی از باقی افراد گرفته و گوشه نشینی و سکوت را مقدم بر جدل های گاه و بی گاه سپاهیان می دانند ؛ آری اینان به راستی پیش قراولان این نبرد در روز موعود اند .
      اندکی بعد ، درست در زمانی که همگان آنرا دور و بعید می دانستند شیپور جنگ به صدا در میاید .
      .
      .
      .
      رابطین محترم اجرای بند ۱ ....
      .
      .
      .
      دسته ی شمشیر علم امن ترین دستاویز مردان جنگیست ؛ سکوت رعب آوری تمام میدان نبرد را در بر گرفته .
      .
      .
      .
      .
      شروع کنید
      .
      .
      .
      .

      صدای چکاچاک شمشیرها بلند می شود .


      3.
      کتاب را ورق می زنم،نمی دانم مشکل از کجاست؟چرا من نمی فهمم این درس را،دیگر خسته شده ام از یک کتاب به سراغ کتابی دیگر میروم و از آزمونی به آزمون دیگر بدون هیچ پیشرفت چشمگیری...
      یاد مادرم در ذهنم غوغایی به وجود آورده،او شاید تنها کسی بود که من را قبول داشت،حرف های زن همسایه را که با فخر از قبولی پسرش در پزشکی می گفت را می شنید کسی که همزمان با من کنکور داده بود اما من چه؟پدرم چون جسم بی جان اضافی به من نگاه می کرد،دلش خون بود از حرف بقیه...من باید چه می کردم؟مصمم شدم که بخوانم و بگویم من هم می توانم...و شد آنچه باید می شد...روزی که با لرزش دست و ضربان قلب بی امان نتایج نهایی را دیدم و خدا را شکر،شد آنچه می خواستم...


      4.
      کنکور!
      ازمونی که هیچ گونه عدالتی در ان وجود ندارد!
      باعث میشود تا بهترین روزهای جوانان و نوجوانان از بین برود.
      با عث میشود از استرس های سرسام اور به اوج دیوانگی برسند!
      و مهم تر از همه باعث دور شدن افراد از علایقشان میشود،درصد کمی از افراد جامعه ی ما هستند که به دنبال رشته هایی که با ان ها عمیقا احساس خوشبختی میکنند میروند،زیرا اکثر ان ها با این فکر که اگر دکتر بشوند پولدار میشوند و شعل و اینده ی تضمین شده ای دارند به رشته ی تجربی پا میگذارند.
      و شاید میتوانیم بگوییم درصدی از ان هاهم به اجبار والدین دور تمام ارزوهایشان خط میکشند.
      ان ها دوست داشتند دنبال علایقشان،استعدادشان و رویاهایشان بروند اما شرایط حاکم بر جامعه مانع از ان شد!


      5.
      کنکور قبلنا یه رقابت عادلانه بود!
      کدوم قبلنا ؟ ... آره آره همون قبلنا که تو میگی
      مینشستی nساعت میخوندی میرفتی کنکور رتبه میاوردی
      اما الان نه
      میگن کنکور عادلانه ترین رقابت تو این کشوره!
      آره ولی الان دیگه نیست
      همونم دیگه نیست
      کنکور از تو یه پزشک موفق نمیسازه
      کنکور از تو یه ربات میسازه که 100 تا تست رو تو زمان مشخص بزنی! و اگه نتونستی میشی خنگ میشی بی عرضه و ناموفق!
      آدمای نادون تو رو اینطوری صدامیزنن ولی نمیدونن همه چی کنکور نیست . هستااااا ولی نیست.
      آره. کنکور تو رو تبدیل به یه ربات میکنه...


      6.
      کنکور!کل زندگیمو پاش هدر دادم!بهترین روزای جوونیمو!جایی که تا الان 7 سال گذشته ازش و من هنوز سردرگمم!دانشگاه نرفتم به امید فردای بهتر هر سال گقتم سال دیگه میشینم میخونم هر سال خودم سر خودمو کلاه گذاشتم!نه تنها سال بعدش نخوندم بازم هر سال کارای اشتباه گذشته رو تکرار کردم!هیچکس دوست نداشت موفقیت منو ببینه منم خودم کمک کردم که این اتفاق بیفته!خودم باعث شاد شدن دشمنا میشدم!همه به ظاهر دوست ولی توی باطن دشمنم بودن!خیلی ساده بودم!همیشه چوب سادگیمو خوردم!دوستام هر وقت میگفتن بریم بیرون هیچ وقت نه نمیگفتم!حالا همشون قبول شدن و الانم فارغ التحصیل شدن توی بهترین رشته ها و سر کارن و من موندمو کنکوری که هنوز توش قبول نشدم!حالا اونا الان کجان بدبختی منو ببینن!از همه ضربه خوردم تو این زندگی دوست اشنا خودی فهمیدم خودی ها از همه دشمن ترن!اونا که فکر میکردم از همه خوش قلب ترن!حالا به جایی رسیدم که حالم ازهمه بهم میخوره!تو زندگیمم با وجودی که تلاشی نکردم ولی هیچ وقت شانس هم نداشتم!بعد این همه سال یه چیزو فهمیدم که وقتی تو یه مشت گرگ و شغال بره ای حقته پاره پاره شی!قبلا بره بودم الان گرگ شدم ولی حیف که دیگه خیلی دیر شده!اگه بخای به یه جایی برسی باید قید همه رو بزنی فقط خونواده دوست ادمن بقیه همه دشمنن و بی سر و صدا سخت تلاش کنی بزاری موفقیتت سر و صدا کنه!من بهترین روزای جوونیمو با ندونم کاری و سادگی خودم حروم کردم کاش میشد رفت جایی که هیچکس نباشه فقط خودت باشی و خودت فارغ از همه چی!هر چند گیرم که از دست دیگران به کناری گریختم از دست خویشتن به کجا میتوان گریخت؟!




      7.

      درسته که من هنوز یه پشت کنکوریم و هنوزم که هنوزه به هیچکدوم از ارزوهام نرسیدم

      درسته که توی این سه سال اندازه دیوان مولانا و حافظ حرف شنیدم از فامیل و دوست و خانواده وغریبه..
      درسته که هیچوقت اون دختر محبوب تو فامیل و جمع ها نبودم و هچیوقت هم اون دختره که خانوادش بهش افتخار کنن و پزشو بدن همه جا هم نبودم..
      درسته که سه ساله کل ۱۲ فصل سالو تو خونه بودم و سه سالش برام یه شکل بوده.. با وجود اینکه دلم میخاست بیرون باشم و تو پاییزش قدم بزنم و ساندویچ کثیف بخورم با دوستام و تو زمستونش یخمک بخورم و زیر برف راه برم..خیس شم زیر بارونو بدو بدو کنم تا خونه..ولی..
      همش در حال انتظار

      انتظار رسیدن روزای خوب..

      به انتظار فصل تو.... تمام فصل ها گذشت
      بعضی حس ها هست که خیلی خوبه ازونا که دلت هری میریزه پایین و قیلی ویلی میره
      ازونا که رو لبت ی لبخند کوچولو میاره حتی تو بدترین شرایط.
      مثل راه رفتن زیر بارون..حس خوبه فراموش نشدن
      حس خوبه داشتن دوست و خانواده خوب
      مثل بوی خاک نم دار یا بوی کولر اول تابست که تاره راش میندازی و روشن میکنی
      مثل حسِ خوبه بعد از کمک کردن
      حس خوبه نگاه کردن به ستاره ها تو شبای تابستون
      وااای مثل خوردن نون داغ با کره و مربا هویج یا البالو
      یا مثلا خوابیدن کنار بخاری تو چله زمستون و رفتن تا کله زیر پتو..ازونا که صبح نمیتونی دیگه از جات بلند شی و مثل کتلت پخش زمین شدی و دمبختک شدی..یا حتی مثل خوردن زرشک پلو با مرغ مامان وقتی مهمون داری اونم با سالاد..
      یا حسِ خوبِ تمیزی بعد از حموم و کلی حس خوب دیگه..
      ولی بعضی از حس ها هم عجیب ازار دهنده است..مثل حس بی مصرف بودن..حس بد پشت کنکور بودن و عقب بودن از هم سن و سالات..
      توی این لحظع از زندگیم صرف نظر از تمام واقعیت ها و نرسیدن هام و گریه ها و غصه هام..دلم میخاد با واقعیت کنار بیام..واقعیت من همینه ..دیگه نمیخام ازش فرار کنم یه پشت کنکوری که هنوز به هچکدوم از ارزوهاش نرسیده..
      گذشته و نداشته هام و فراموش کردم و میمونم به انتظار روزای خوب نیومده..
      اره عزیز من. زندگی بدون روزای سخت نمیشه.



      8.
      وقتی ۸۰ سالت بشه
      توی اون لحظه ی آروم از داستان بازخورد کارهای خودت،وقتی اون نسخه ی کاملا شخصی از داستان زندگیت رو میبینی که بهت میگه مهمترین مطلب معنیداری که از زندگی فهمیدی ،نتیجه مجموعه تعلیماتی بوده که خودت انتخاب کردی،درنهایت ماچیزی نیستیم جز انتخاب های خودمون،
      اجازه میدی به سمتی کشیده بشی،یاخودت میری دنبال علاقت؟یه زندگی اسون رو انتخاب میکنی یا یه زندگی پر از خدمت به دیگران؟بیشترین اشتباهی که مرتکب میشیم اینکه فقط امیدواریم یه چیزی بشیم،از خدا بهترین هارو بخواییم چون ارزوهای ما اونقدر کوچیک هستند در مقابل شایستگی که برای بندگانش در نظر داره



      9.
      کنکور:بهانه واسه بهانه گیرها
      پله ترقی برای سخت کوش ها
      محل درامد برای مال طلبان
      و فرصت برای جاه طلبان


      10.
      افتادن و برخاستن !
      افتادن و برخاستن!
      افتادن و برخاستن!
      خلاصه ی سالها زندگیم شده است !
      نه از افتادن ها سودی بود و نه از برخاستن ها ...
      حتی دیگر تیک و تاک ساعت هم همین معنا را برایم تکرار میکند...
      خسته ام از افتادن؟؟! یا شاید هم خسته ام از برخاستن...درست مانند انسانی که نه از خوابیدن که از بیدارشدن خسته باشد .
      به کدامین دیار می شتابم؟ به کدامین روزها؟آینده چگونه به من مینگرد؟
      قلبی سراسر غم و زانوانی سراسر زخم؛ اینها رهاورد کدامین گذشته اند؟
      چه کسی نعره ی ناتوانی بر کوه زد که انعکاس فریادش این چنین توان از تنمان ربوده؟!
      در کدامین سرزمین ، در کدامین سیاره زندگی میکنیم که خورشید هرگز برآن نمی تابد؟!
      سیاهی نفرین چه کسی این چنین آسمان زندگیمان را در برگرفته؟
      آری ! تدبیر را ز ما ربودند و ما را اسیر تقدیر کردند و این قانون کائنات است که هر زمان در سرزمینی تقدیر ، تدبیر را ببلعد خورشید آن سرزمین طلوع را فراموش خواهد کرد...


      11.
      یه زمانی تو تبلیغ یه موسسه دیدم نوشته بود کنکور را کن کور ! اون روز خندیدم اما وقتی خودم کنکوری شدم فهمیدم واقعیت داره! .. دلم میخواد بیشتر بگم ..بگم ک چطور این غول استعدادهای بیشتر جوونا رو بلعیده و هر کسی برای رسیدن به آرزوهاش باید از این سد رد بشه پس چطور شاخ این غول رو بشکنیم؟ اول تلاش زیادوبرنامه ریزی مناسب یعنی ساعت مطالعه و تعداد تست زیاد، دوم ناامید نشدن از زندگی یکنواخت کنکوری و شکست های توی مسیر ، سوم کمک گرفتن از افراد باتجربه و انتخاب درست منابع. از یک دونده مسابقه دو ماراتن ک چندین بار قهرمان شده بود پرسیدن چرا اینقدر هرروز سخت تمرین میکنی و خودتو زجر میدی؟تا روز مسابقه خیلی مونده ...اون گفت: "مسابقه دقیقاهمین روزایی هست ک ما تمرین میکنیم و سخت خودمونو آماده میکنیم ؛ خود روز مسابقه فقط یک نمایش نمادین از این روزها و تلاش های سختمون هست " شما هم مطمعن باشین تک تک روزایی که وقت میذارین و درس میخونین جزو دقایق کنکورتون محسوب میشه ...! موفق باشین




      12.
      میخواهم برایتان از چیزهای دلخراش و در عین حال آرامش بخش بگویم.آرامش بخشند چون سوزناکند.یکی از خوشی های گذرای تابستان پریدن از روی سنگ ها برای گذر از رودخانه است.دست‌هایمان را به سان بال باز می کنیم.آن ها را روی هوا می فشاریم.می توانیم سر بخوریم و کم و بیش خیس شویم.اگر افرادی پیدا شوند که این اتفاق را باهم تجربه کنیم، به شکست ها همانقدر خواهیم خندید که به موفقیت ها.و حتی شاید شکست شادی بیشتری به زندگیمان بیاورد.
      ما در حال عبور از اتاق آتشین زندگی هستیم، همان اتاقی که پنجره اش رو به ابدیت باز می شود. و این را هم نمیدانیم که سن به برد و باخت به یک اندازه بیتفاوت است.سالها زمان لازم خواهد بود برای این که درک کنیم سالها هیچند و درست و غلطی وجود ندارد،جز زندگی رودخانه‌وار و پرش های ناشیانه‌مان از حرفی به حرف دیگر.








      شاد باشید

      7 خیلی نزدیک به واقعیت بودساده و دلنشین

    3. Top | #18
      کاربر فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Wild Rose نمایش پست ها
      با سلام خدمت همه ی عزیزان انجمن کنکور
      بابت تاخیر در زدن تاپیک از همه عذر میخوام
      در ادامه متن های دلنوشته ی دوستان شرکت کننده رو قرار میدهم ، لطفا بعد از خوندن همه ی دلنوشته ها به بهترین آنها رای دهید .

      قوانین:
      1. کاربران شرکت کننده
      حق تبلیغ در تاپیک ، پیغام خصوصی و پیغام بازدید کنندگان ، پت باکس و سایر تاپیکها و... را در مسابقه ندارند.
      2. دوستان رای دهنده می تواندد در این تاپیک نظرات خود را درباره ی متون ذکر کنند.
      3. امکان اینکه به
      چند دلنوشته رای داده شود موجود است.
      4
      .یک نکته ای هم ک قابل ذکره اینه که تعداد خطوط تا 10 خط رو براساس خط پر درنظر گرفتم ، یعنی یک کلمه در یک خط به تنهایی یک خط شمارش نشده است.

      1.
      من که هنوز نرسیدم بهت...
      دو سال دیگه می بینمت...
      خیلی هم برات وحشت دارم و کل آیندم رو داخل نتایجت می دونم
      نمی دونم چرا اینقدر سخت و مسخره شدی
      اونقدر که دیگه مفهوم تلاش با وجودت بی معنی شده و در کنارش پول و آزمون و هزار کوفت و زهرمار اضافه شده
      خدا از سرت نگذره
      خیلی بچه های مردم رو عذاب می دی
      خدا از سرت نگذره
      زندگی رو از این رو به اون رو می کنی
      خدا از سرت نگذره...


      2.
      کنکور ؛ یا بهتر بگویم کرکور ! کر باش و چیزی مشنو ، کور باش و چیزی نبین !
      جز درس ...
      عروس پوشیده روییست که کابین او پیروزی در نبرد شمشیرهاست .
      هزاران طالب در پی او گرد تا گرد میدان نشسته و عنان کار از دست داده اند ؛ جز قلیل شماری که مرد میدانند و آب دیده ی این نبرد ؛ گاهی در میان جمع کسی فریاد ناعدالتی سر میدهد و چند تنی را دور خود جمع میکند تا شاید کمی از مهلکه ی نبرد جدا شوند ؛ دیگران مشغول تیز کردن شمشیر علم خویشتن ، سنگ سخت را بر زبانه بران تیغ می کشند و در رویای فتح این نبرد آتشی را درون خود شعله ور می سازند .
      راه طولانیست و ملال آور ، گه گاه عده ای سپر بر زمین انداخته و بی راهه می روند ، عده ای هم آواره و سرگردان سراب های رویا را سنگ می زنند و زمین و زمان را مقصر این ورطه ی پر التهاب می دانند . گویی خود اختیار رسیدن به میدان نبرد را ندارند . پیشاپیش سپاه مردان جنگی روی از باقی افراد گرفته و گوشه نشینی و سکوت را مقدم بر جدل های گاه و بی گاه سپاهیان می دانند ؛ آری اینان به راستی پیش قراولان این نبرد در روز موعود اند .
      اندکی بعد ، درست در زمانی که همگان آنرا دور و بعید می دانستند شیپور جنگ به صدا در میاید .
      .
      .
      .
      رابطین محترم اجرای بند ۱ ....
      .
      .
      .
      دسته ی شمشیر علم امن ترین دستاویز مردان جنگیست ؛ سکوت رعب آوری تمام میدان نبرد را در بر گرفته .
      .
      .
      .
      .
      شروع کنید
      .
      .
      .
      .

      الا

      صدای چکاچاک شمشیرها بلند می شود .


      3.
      کتاب را ورق می زنم،نمی دانم مشکل از کجاست؟چرا من نمی فهمم این درس را،دیگر خسته شده ام از یک کتاب به سراغ کتابی دیگر میروم و از آزمونی به آزمون دیگر بدون هیچ پیشرفت چشمگیری...
      یاد مادرم در ذهنم غوغایی به وجود آورده،او شاید تنها کسی بود که من را قبول داشت،حرف های زن همسایه را که با فخر از قبولی پسرش در پزشکی می گفت را می شنید کسی که همزمان با من کنکور داده بود اما من چه؟پدرم چون جسم بی جان اضافی به من نگاه می کرد،دلش خون بود از حرف بقیه...من باید چه می کردم؟مصمم شدم که بخوانم و بگویم من هم می توانم...و شد آنچه باید می شد...روزی که با لرزش دست و ضربان قلب بی امان نتایج نهایی را دیدم و خدا را شکر،شد آنچه می خواستم...


      4.
      کنکور!
      ازمونی که هیچ گونه عدالتی در ان وجود ندارد!
      باعث میشود تا بهترین روزهای جوانان و نوجوانان از بین برود.
      با عث میشود از استرس های سرسام اور به اوج دیوانگی برسند!
      و مهم تر از همه باعث دور شدن افراد از علایقشان میشود،درصد کمی از افراد جامعه ی ما هستند که به دنبال رشته هایی که با ان ها عمیقا احساس خوشبختی میکنند میروند،زیرا اکثر ان ها با این فکر که اگر دکتر بشوند پولدار میشوند و شعل و اینده ی تضمین شده ای دارند به رشته ی تجربی پا میگذارند.
      و شاید میتوانیم بگوییم درصدی از ان هاهم به اجبار والدین دور تمام ارزوهایشان خط میکشند.
      ان ها دوست داشتند دنبال علایقشان،استعدادشان و رویاهایشان بروند اما شرایط حاکم بر جامعه مانع از ان شد!


      5.
      کنکور قبلنا یه رقابت عادلانه بود!
      کدوم قبلنا ؟ ... آره آره همون قبلنا که تو میگی
      مینشستی nساعت میخوندی میرفتی کنکور رتبه میاوردی
      اما الان نه
      میگن کنکور عادلانه ترین رقابت تو این کشوره!
      آره ولی الان دیگه نیست
      همونم دیگه نیست
      کنکور از تو یه پزشک موفق نمیسازه
      کنکور از تو یه ربات میسازه که 100 تا تست رو تو زمان مشخص بزنی! و اگه نتونستی میشی خنگ میشی بی عرضه و ناموفق!
      آدمای نادون تو رو اینطوری صدامیزنن ولی نمیدونن همه چی کنکور نیست . هستااااا ولی نیست.
      آره. کنکور تو رو تبدیل به یه ربات میکنه...


      6.
      کنکور!کل زندگیمو پاش هدر دادم!بهترین روزای جوونیمو!جایی که تا الان 7 سال گذشته ازش و من هنوز سردرگمم!دانشگاه نرفتم به امید فردای بهتر هر سال گقتم سال دیگه میشینم میخونم هر سال خودم سر خودمو کلاه گذاشتم!نه تنها سال بعدش نخوندم بازم هر سال کارای اشتباه گذشته رو تکرار کردم!هیچکس دوست نداشت موفقیت منو ببینه منم خودم کمک کردم که این اتفاق بیفته!خودم باعث شاد شدن دشمنا میشدم!همه به ظاهر دوست ولی توی باطن دشمنم بودن!خیلی ساده بودم!همیشه چوب سادگیمو خوردم!دوستام هر وقت میگفتن بریم بیرون هیچ وقت نه نمیگفتم!حالا همشون قبول شدن و الانم فارغ التحصیل شدن توی بهترین رشته ها و سر کارن و من موندمو کنکوری که هنوز توش قبول نشدم!حالا اونا الان کجان بدبختی منو ببینن!از همه ضربه خوردم تو این زندگی دوست اشنا خودی فهمیدم خودی ها از همه دشمن ترن!اونا که فکر میکردم از همه خوش قلب ترن!حالا به جایی رسیدم که حالم ازهمه بهم میخوره!تو زندگیمم با وجودی که تلاشی نکردم ولی هیچ وقت شانس هم نداشتم!بعد این همه سال یه چیزو فهمیدم که وقتی تو یه مشت گرگ و شغال بره ای حقته پاره پاره شی!قبلا بره بودم الان گرگ شدم ولی حیف که دیگه خیلی دیر شده!اگه بخای به یه جایی برسی باید قید همه رو بزنی فقط خونواده دوست ادمن بقیه همه دشمنن و بی سر و صدا سخت تلاش کنی بزاری موفقیتت سر و صدا کنه!من بهترین روزای جوونیمو با ندونم کاری و سادگی خودم حروم کردم کاش میشد رفت جایی که هیچکس نباشه فقط خودت باشی و خودت فارغ از همه چی!هر چند گیرم که از دست دیگران به کناری گریختم از دست خویشتن به کجا میتوان گریخت؟!




      7.

      درسته که من هنوز یه پشت کنکوریم و هنوزم که هنوزه به هیچکدوم از ارزوهام نرسیدم

      درسته که توی این سه سال اندازه دیوان مولانا و حافظ حرف شنیدم از فامیل و دوست و خانواده وغریبه..
      درسته که هیچوقت اون دختر محبوب تو فامیل و جمع ها نبودم و هچیوقت هم اون دختره که خانوادش بهش افتخار کنن و پزشو بدن همه جا هم نبودم..
      درسته که سه ساله کل ۱۲ فصل سالو تو خونه بودم و سه سالش برام یه شکل بوده.. با وجود اینکه دلم میخاست بیرون باشم و تو پاییزش قدم بزنم و ساندویچ کثیف بخورم با دوستام و تو زمستونش یخمک بخورم و زیر برف راه برم..خیس شم زیر بارونو بدو بدو کنم تا خونه..ولی..
      همش در حال انتظار

      انتظار رسیدن روزای خوب..

      به انتظار فصل تو.... تمام فصل ها گذشت
      بعضی حس ها هست که خیلی خوبه ازونا که دلت هری میریزه پایین و قیلی ویلی میره
      ازونا که رو لبت ی لبخند کوچولو میاره حتی تو بدترین شرایط.
      مثل راه رفتن زیر بارون..حس خوبه فراموش نشدن
      حس خوبه داشتن دوست و خانواده خوب
      مثل بوی خاک نم دار یا بوی کولر اول تابست که تاره راش میندازی و روشن میکنی
      مثل حسِ خوبه بعد از کمک کردن
      حس خوبه نگاه کردن به ستاره ها تو شبای تابستون
      وااای مثل خوردن نون داغ با کره و مربا هویج یا البالو
      یا مثلا خوابیدن کنار بخاری تو چله زمستون و رفتن تا کله زیر پتو..ازونا که صبح نمیتونی دیگه از جات بلند شی و مثل کتلت پخش زمین شدی و دمبختک شدی..یا حتی مثل خوردن زرشک پلو با مرغ مامان وقتی مهمون داری اونم با سالاد..
      یا حسِ خوبِ تمیزی بعد از حموم و کلی حس خوب دیگه..
      ولی بعضی از حس ها هم عجیب ازار دهنده است..مثل حس بی مصرف بودن..حس بد پشت کنکور بودن و عقب بودن از هم سن و سالات..
      توی این لحظع از زندگیم صرف نظر از تمام واقعیت ها و نرسیدن هام و گریه ها و غصه هام..دلم میخاد با واقعیت کنار بیام..واقعیت من همینه ..دیگه نمیخام ازش فرار کنم یه پشت کنکوری که هنوز به هچکدوم از ارزوهاش نرسیده..
      گذشته و نداشته هام و فراموش کردم و میمونم به انتظار روزای خوب نیومده..
      اره عزیز من. زندگی بدون روزای سخت نمیشه.



      8.
      وقتی ۸۰ سالت بشه
      توی اون لحظه ی آروم از داستان بازخورد کارهای خودت،وقتی اون نسخه ی کاملا شخصی از داستان زندگیت رو میبینی که بهت میگه مهمترین مطلب معنیداری که از زندگی فهمیدی ،نتیجه مجموعه تعلیماتی بوده که خودت انتخاب کردی،درنهایت ماچیزی نیستیم جز انتخاب های خودمون،
      اجازه میدی به سمتی کشیده بشی،یاخودت میری دنبال علاقت؟یه زندگی اسون رو انتخاب میکنی یا یه زندگی پر از خدمت به دیگران؟بیشترین اشتباهی که مرتکب میشیم اینکه فقط امیدواریم یه چیزی بشیم،از خدا بهترین هارو بخواییم چون ارزوهای ما اونقدر کوچیک هستند در مقابل شایستگی که برای بندگانش در نظر داره



      9.
      کنکور:بهانه واسه بهانه گیرها
      پله ترقی برای سخت کوش ها
      محل درامد برای مال طلبان
      و فرصت برای جاه طلبان


      10.
      افتادن و برخاستن !
      افتادن و برخاستن!
      افتادن و برخاستن!
      خلاصه ی سالها زندگیم شده است !
      نه از افتادن ها سودی بود و نه از برخاستن ها ...
      حتی دیگر تیک و تاک ساعت هم همین معنا را برایم تکرار میکند...
      خسته ام از افتادن؟؟! یا شاید هم خسته ام از برخاستن...درست مانند انسانی که نه از خوابیدن که از بیدارشدن خسته باشد .
      به کدامین دیار می شتابم؟ به کدامین روزها؟آینده چگونه به من مینگرد؟
      قلبی سراسر غم و زانوانی سراسر زخم؛ اینها رهاورد کدامین گذشته اند؟
      چه کسی نعره ی ناتوانی بر کوه زد که انعکاس فریادش این چنین توان از تنمان ربوده؟!
      در کدامین سرزمین ، در کدامین سیاره زندگی میکنیم که خورشید هرگز برآن نمی تابد؟!
      سیاهی نفرین چه کسی این چنین آسمان زندگیمان را در برگرفته؟
      آری ! تدبیر را ز ما ربودند و ما را اسیر تقدیر کردند و این قانون کائنات است که هر زمان در سرزمینی تقدیر ، تدبیر را ببلعد خورشید آن سرزمین طلوع را فراموش خواهد کرد...


      11.
      یه زمانی تو تبلیغ یه موسسه دیدم نوشته بود کنکور را کن کور ! اون روز خندیدم اما وقتی خودم کنکوری شدم فهمیدم واقعیت داره! .. دلم میخواد بیشتر بگم ..بگم ک چطور این غول استعدادهای بیشتر جوونا رو بلعیده و هر کسی برای رسیدن به آرزوهاش باید از این سد رد بشه پس چطور شاخ این غول رو بشکنیم؟ اول تلاش زیادوبرنامه ریزی مناسب یعنی ساعت مطالعه و تعداد تست زیاد، دوم ناامید نشدن از زندگی یکنواخت کنکوری و شکست های توی مسیر ، سوم کمک گرفتن از افراد باتجربه و انتخاب درست منابع. از یک دونده مسابقه دو ماراتن ک چندین بار قهرمان شده بود پرسیدن چرا اینقدر هرروز سخت تمرین میکنی و خودتو زجر میدی؟تا روز مسابقه خیلی مونده ...اون گفت: "مسابقه دقیقاهمین روزایی هست ک ما تمرین میکنیم و سخت خودمونو آماده میکنیم ؛ خود روز مسابقه فقط یک نمایش نمادین از این روزها و تلاش های سختمون هست " شما هم مطمعن باشین تک تک روزایی که وقت میذارین و درس میخونین جزو دقایق کنکورتون محسوب میشه ...! موفق باشین




      12.
      میخواهم برایتان از چیزهای دلخراش و در عین حال آرامش بخش بگویم.آرامش بخشند چون سوزناکند.یکی از خوشی های گذرای تابستان پریدن از روی سنگ ها برای گذر از رودخانه است.دست‌هایمان را به سان بال باز می کنیم.آن ها را روی هوا می فشاریم.می توانیم سر بخوریم و کم و بیش خیس شویم.اگر افرادی پیدا شوند که این اتفاق را باهم تجربه کنیم، به شکست ها همانقدر خواهیم خندید که به موفقیت ها.و حتی شاید شکست شادی بیشتری به زندگیمان بیاورد.
      ما در حال عبور از اتاق آتشین زندگی هستیم، همان اتاقی که پنجره اش رو به ابدیت باز می شود. و این را هم نمیدانیم که سن به برد و باخت به یک اندازه بیتفاوت است.سالها زمان لازم خواهد بود برای این که درک کنیم سالها هیچند و درست و غلطی وجود ندارد،جز زندگی رودخانه‌وار و پرش های ناشیانه‌مان از حرفی به حرف دیگر.








      شاد باشید
      الان ک خوندم همه رو بااینابغض گرفتم۶،۵

      ۳هم اخرش خیلی به اولش میمومد باارزوی اون روز مجهولم من مثه مخفی بااسن پسر

    4. Top | #19
      کاربر فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      به 2و9رای دادم قشنگ بودن دست همگی دردنکنه ایشالااخرین باری باشه که کنکورمیدید وسال دیگه دانشگاه ورشته موردعلاقه تون باشید
      خدایا هوای دلم راداشته باش ❤❤❤❤❤

    5. Top | #20
      کاربر برتر
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      ...Up

    6. Top | #21
      کاربر نیمه فعال

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      والا اونی ک ما نوشتیم ، متنی بود که پارسال همین روزا که کنکوری بودیم تو دفتر خاطراتمون نوشته بودیم ینی حس و حال دقیق و به روز یه کنکوری بخ بخ
      خُــــــ ~ بآ طُ بودَنْ زِ هَمــه‍ دَست کِشیـدَن دآرَدْ ~ دا

    صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. پاسخ: 53
      آخرين نوشته: 08 شهریور 1402, 08:46
    2. "آموزش"، "مترجمی" و یا "ادبیات"؟؟؟
      توسط AlirezaAsghari در انجمن رشته های دانشگاهی
      پاسخ: 2
      آخرين نوشته: 19 دی 1398, 12:13
    3. پاسخ: 67
      آخرين نوشته: 11 آذر 1398, 22:29
    4. پاسخ: 6
      آخرين نوشته: 28 اردیبهشت 1397, 22:30
    5. """تو پروفایل نفرقبلی چه چیزی نظرتوجلب کرده؟؟؟"""
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 106
      آخرين نوشته: 20 شهریور 1393, 11:50



    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن