خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: بهترین متن

    رأی دهندگان
    25. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
    • 1

      5 20.00%
    • 2

      7 28.00%
    • 3

      8 32.00%
    • 4

      7 28.00%
    • 5

      9 36.00%
    • 6

      12 48.00%
    • 7

      9 36.00%
    • 8

      5 20.00%
    • 9

      11 44.00%
    نظرسنجی با انتخاب چندگانه
    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 22
    1. Top | #1
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      Na-Omid
      نمایش مشخصات

      مسابقه ی" نویســـندگی "

      سلام عزیزان
      خب مسابقه ی نویسندگی آغاز شد
      متن ها رو در زیر قرار میدم.
      و شما بعد از خوندن متن ها به بهترینش رای بدهید.
      امکان اینکه ب چندتا متن رای بدهید هم وجود داره.
      از مهم ترین قوانین ک عدم تبلیغ و معرفی متن شرکت کنده هست رو هم رعایت کنید.
      در صورت مشاهده ی تبلیغ ، شرکت کننده از مسابقه حذف میشه.

      1.
      به صفحه سفید کاغذ زیر دستانم خیره می‌شوم، سعی دارم چیزی بر رویش بنویسم؛ گویا مانعی در برابر توصیف او وجود دارد و من را از این امر نهی می‌کند!سعی دارم قلمم را برای نوشتن چیزی از او رام کنم؛ سرانجام هم موفق می‌شوم...
      چشمانم را بسته اند و دستانم را نیز به همین حالت؛ چیزی جز ناله و شکوه دیگران نمی‌شنوم، چشم‌بند روی چشمانم آنقدر محکم بسته شده که گویی کسی قصد شکنجه‌ام را داشته! آهسته آهسته بدنم نیز شروع می‌کند به درد کردن؛ همه بدنم...
      حس می‌کنم درحال مرگ هستم، احساسی تلخ و عجیب! چه چیزی مرا به این شکنجه‌گاه کشانده بود؟ سوالی که شاید بهتر بود قبل از آغاز زخم هایم، در آرامش از خود می‌پرسیدم؛ فهمیده بودم تا وقتی زخم هایم به قلبم نرسیده اند، نخواهم مرد! گویا مرگ و زندگی من در قلبم بود... ای‌کاش می‌دانستم چرا، چرا در این مکان ناشناخته هستم؟!
      سعی کردم قبل از مرگم چیزی بر زبان آورم، زبان تنها سلاح من بود... چیزی را که سال‌هاست در قلبم پنهانش کرده‌ام و تا به این روز آن را برزبان نیاورده‌ام... اصلا شاید همین دلیل مجازات و مکافات من باشد... `عشق`، فریاد می‌زدم و در لا‌به‌لای حرف‌های گنگم، این واژه را میشد استخراج کرد...
      او دستانم را باز کرد، چشمانم را گشود، آن وقت دیگر خبری از زخم‌ها، شکوه و ناله‌ها، آن چشم‌بند زجرآور نبود... او چه زیبا بود؛ فقط او بود، فقط او...
      اینجا بود که قلمم هم طاقت توصیف او را نداشت؛ آری، قلم هم به او دچار شده..
      پ.ن: تقدیم به او...


      2.
      _ چشمانش پر از حرف های ناگفته بود...
      _ نگاهش قلبم را به آتش کشید... لبخند بر لبانم خشکید...
      _ مادر مهربانی ها هم به او رحم نمی کرد و بی درنگ می تابید...
      _ ریز جثه با دستانی پینه بسته...خسته و گرسنه بود... کودک کار را می گویم...
      _ سکوت کرده بود... سکوتی که فریادهای بی صدایش، گوش آسمان میکرد... سکوتی مملو از حرف های ناگفته
      _ وزن میکرد... خوشی ها و لذت های دیگران را... درحالی که حسرت و آهی بر دل داشت...
      _ می نگریست... خنده های کودکان، نوازش مادران و زیبایی ها رنگ هایی که در زندگی او جانی نداشتند...
      _ باز به خاطر آوردم... کجای کارم؟! برای چه میدوم؟! و هدفم چیست؟!
      _ کاش می توانستم چرخ و فلک دنیا را به کامش بچرخانم...
      _ الهی نیرو و اراده ام را افزون و ذهنم را روشن برگردان، تا روزی پاسخ چشمان منتظرشان را بدهم...


      3.
      به نام خدا
      گوشه ی دکه تنهایی ام کاکتوسی دارم؛ کاکتوسی که در گوشه گوشه سبزی تنش، تیغ هاییست که زخم می زنند. آن کنار تر شاخه گلی سرخ هست که در کنار کاکتوسم دلبری می کند.
      هرکه می آید بر آن گل سرخ و دلبر نظری می کند و سرزنشی بر رخ آن تیغ های تیز کاکتوس.
      اما روزی کودکی...
      کودکی که پیله های پیراهنش از گلبرگ های گل و حتی از تیغ های کاکتوس بیشتر بود نظری کرد بر آن دو و گفت:چرا آن یاقوت سبز در کنار شاخه گلیست؟ او که با آن همه تشنگی قهر نمی کند و آب نمی نوشد و هیچ نمی گوید ولی گل تا کم محلی می بیند سر خم میکند و قهر کرده و پر پر می شود
      حیف آن کاکتوس که در کنار این گل می سوزد. حیف آن کاکتوس که در کنار گل است و از او محافظت می کند. اما همه زیبایی گل را می بینند مگر او نیست که با تیغ هایش جلوی حمله حشرات به گل را می گیرد...
      گاهی در گوشه کناری گل سرخی می شویم و کاکتوسی که هست و ...


      4.
      روز ها از پی هم میگذرند و صدای تیک تاک ساعت همانند شلاقی بر بدنه ی کوفته ی ذهن من می خورد.
      این روز ها سخت میشود راست و دروغ ، درست و غلط و خیر و شر را تشخیص داد
      دیگر نمی توانم تصمیم درستی بگیرم ، اصلا مگر این افکار مزاحم مجالی برای تصمیم گیری میدهند؟! فک نکنم
      افکار مزاحم فقط به فکر خودشان هستند ، همینقدر از خودراضی و خودشیفته اند!
      نگاه نمی کنند که ذهن جای رفت و آمد آن ها نیست
      می آیند و می روند ، می آیند و می روند ، می آیند و .... شاید دیگر نروند
      شاید هم بروند ، نمی دانم...


      5.
      سیاه شده بود...با هرچه به ذهنم میرسید شستمش اما تمیز نشد که نشد...شکسته بود...شکستگی هایش را بستم...زخم هایش را پانسمان کردم...تکان نمیخورد...صدایش زدم...تکانش دادم...نوازشش کردم...اما مرده بود...دوستش داشتم...قلب مرده ام را میگویم!...روزها و شب های زیادی با من مدارا کرده بود...شکست و زد!...سوخت و زد!...درد کشید و زد!...اما حالا دیگر نمیزد...باورش سخت بود...من قلبم را میخواستم...قلب قرمز و سالم و صبورم را...اما نه...رفته بود و دیگر برنمیگشت...باید با او وداع میکردم...باید قبول میکردم که طاقتش طاق شده است...برای آخرین بار بغلش کردم!... از او عذرخواهی کردم!...نوازشش کردم!
      بوسیدمش!...و در نهایت با دستانم به خاک سپردمش!


      6.

      یک قدم سمت من آیی صد قدم جبران کنم / بی تو من جانم بسوزد تو مرا درمان کنم
      ماه نو ، پاییز عاشق اندکی نزدیک تر ... / من فقط میخواهمت یک بوسه در باران کنم
      موی تو ابریشم است و تن ثمین،لب ها عسل / من خودم را از برای خنده ات قربان کنم
      هر نفس با بوسه هایت همچو یک جام شراب / هی مرا از نو بساز و بعد از آن ویران کنم
      من که مغرورم حسادت میکنم حتی به باد / چون که میخواهم خودم موی تورا افشان کنم
      من تورا آسان نجستم جان من حق ام بده / همچو یک الماس زیبا من تورا پنهان کنم
      خسرو و شیرین و فرهاد ٬ لیلی و مجنون کنار / در دلم این است داستان تازه ای بنیان کنم
      هرچه من شعر تو گفتم باز هم واژه کم آمد / انقدر وصف تو گویم تا جهان حیران کنم
      من تورا دیدم طریق صوفیان یادم برفت / فکر من این بود که عشقم پله عرفان کنم
      شیخ زاهد را نباشد باکی از دنیای بد / قصد من این است تو را در صومعه مهمان کنم


      7.
      می ترســــم...
      صدایـــشان می آید
      همان ملایٔک عذاب همــیشگی من
      به دنــبالم می گردند...
      راســـــــتی دلم تنگ شده
      برای تاب ســـواری های بی هراس کودکی ام...
      برای خنده های از ته دل آن روز ها...
      نه!نباید گــــریه کنم!...
      آنها صدای شکستن بغض ها را می شـــنوند...
      اگر مرا پـــیدا کنند...چه می شــــود...
      میترســـــم...
      تنها مانــــــده ام...
      میان حجــــــمه ای از نشـــدن ها...
      میان حجـــــمه ای از فــــریادها ...
      گاهی میجـــــنگم
      گاهی فـــــرار میکنم
      الان کجا هستم...؟
      لای بوته های سبز شده گوشــه ذهنم
      کنار بوته ها روی چمن ها دراز میکـــشم...
      و چشم هایم را روی همه چــیز میبندم
      دلم میخواهد وقتی بیـــــدار شدم
      خانه باشم
      کنار عروسکم لــــیلا...
      و مادرم شانه کند موهــایم را
      و از ته دل بخندم
      به این رویــــــای شـــیرین ...


      8.

      حذف

      9.

      بی هدف جلو می روم
      و خود را دست زمانه می سپارم
      و در ناامیدی مطلق به زخم زبان های دیگران
      گوش فرا می دهم
      چشمانم عجیب این روزها عزاداری میکنند
      برای آرزوهای ناتمامم
      آرزوهایم بی صدا و آرام از کنارم رفتند
      شاید هم خدافظی گرمی با من کرده باشند
      چه کسی میداند
      چون من از خود بی خود بودم
      اکنون که به خود آمده ام و دلتنگ شان شده ام
      فاصله و این اندوه را حس میکنم
      ویرایش توسط Wild Rose : 13 مهر 1398 در ساعت 00:29

    2. Top | #2
      کاربر نیمه فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      یه سری متنا خیلی بیشتر از ده خطه
      قوانینتون و شرایط الکیه؟
      من خودمو کشتم نصف متنمو حذف کردم بخاطرش درصورتی که متن بهتر داشتم اما طولانی بود
      یا شرایط نذارین یا بهش عمل کنین
      دیگه نمیدونم چی بگم.....
      حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...

      #کافکا

    3. Top | #3
      کاربر نیمه فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      لطفا متن منو از مسابقه حذف کنین
      ترجیح میدم تو مسابقه ای شرکت کنم که شرایط واسه همه یکسانه
      @Wild Rose
      حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...

      #کافکا
      ویرایش توسط invinciblegirl : 12 مهر 1398 در ساعت 15:46

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      فونت را تغییر بده

      نمیشه اصن خوند

      در کل متن ها همه ادبی بود و یکم درکشون سخت ولی در کل اگر از نت نگرفته باشید و از خودتون باشه فوق العاده بود
      همتون خسته نباشید

    5. Top | #5
      در انتظار تایید ایمیل

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      باید بگم که فعلا اون شعر رو خوندم که عالی بود
      شما استعداد خیلی خوبی داری
      منتظر کتاب شعرتون هستیم
      بقیه متنا میخونم حتما

    6. Top | #6
      کاربر برتر
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      قضاوت در مورد این متن ها سخته...
      اما یک متن بیشتر برای من جالب بود...
      انشاءالله بهترین از میان این آثار وزین که الحق قضاوت را سخت می کنه،انتخاب بشه...

    7. Top | #7
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      همون ۶ اونم فقط چون شعره ؛ به قوله مسعود فراستی بقیشون مقوا بودن

    8. Top | #8
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط genzo نمایش پست ها
      فونت را تغییر بده

      نمیشه اصن خوند

      در کل متن ها همه ادبی بود و یکم درکشون سخت ولی در کل اگر از نت نگرفته باشید و از خودتون باشه فوق العاده بود
      همتون خسته نباشید
      بهتر شد ؟!

    9. Top | #9
      همکار سابق انجمن
      کاربر نیمه فعال

      Romantic
      نمایش مشخصات
      نظر من ۳ هست

    10. Top | #10
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط invinciblegirl نمایش پست ها
      یه سری متنا خیلی بیشتر از ده خطه
      قوانینتون و شرایط الکیه؟
      من خودمو کشتم نصف متنمو حذف کردم بخاطرش درصورتی که متن بهتر داشتم اما طولانی بود
      یا شرایط نذارین یا بهش عمل کنین
      دیگه نمیدونم چی بگم.....
      ب جزمتن شماره ۸ بقیه ی متون رعایت کردند .
      هر کلمه رو یک خط حساب نمی کنیم ک

    11. Top | #11
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط hamed70t نمایش پست ها
      همون ۶ اونم فقط چون شعره ؛ به قوله مسعود فراستی بقیشون مقوا بودن
      آقا متن شوخی بودا ، دم همه شرکت کننده هاگرم استعداد خوبی دارن
      پ ن : یکی حرصشو سر من خالی کرد
      خو عزیز من نقد یه اثر مقدمه ی پیشرفت خالق اون اثره ؛ همه که قرار نیس به به بگن به یه اثر ، اینطوری کریستفر نولان و تارانتینو و پیتر جکسون باید یه شمشیر بگیرن منتقد ها رو سرشون رو بزنن ؛ یکم با دید بازتر به قضایا نگاه کنیم بهتره .

      پ ن ۲ : دمتون گرم بازم ، حتی اونیکه حرصتو خالی کردی رو من دم تو هم گرم موفق باشی

    12. Top | #12
      کاربر نیمه فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Wild Rose نمایش پست ها

      ب جزمتن شماره ۸ بقیه ی متون رعایت کردند .
      هر کلمه رو یک خط حساب نمی کنیم ک
      اولا که قطعا یه متن دیگه هم یک یا دو خط زیاده و من کلمه ای حساب نکردم! اما ایشون مطمئنا نمیدونستن بیشتر از ده خط میشه پس میرن کنار!
      دوما اگه رو حرفتون پافشاری میکنید باشه! اما اینطوری به ضرر شماست وقتی فقط "یک متن خاص" شرایط مسابقه رو رعایت نکرده باشه
      شماره ی 8 خونش از بقیه رنگین تره؟ من اینطور فکرمیکنم که شماره ی 8 نمیدونسته اما شما که مسابقه رو برگزار میکنید چی؟ شما نباید شرایطو واسه همه یکسان در نظر بگیرین؟ فرق 8 با بقیه چیه دقیقا؟! بگین مام بدونیم
      جای پذیرفتن اشتباه و عذرخواهی دفاع میکنید از چی؟!
      غیر از اینه که حرف من حقه؟؟؟
      غیر از اینه که به همون 8 باید تذکر میدادید متنشو تصحیح کنه یا شرکتش نمیدادید؟

      تو مسابقه های قبلی که دیگران از نحوه ی مسابقه برگزار کردن شما بد اشکال میگرفتن من از شما حتی دفاع میکردم چون میدونستم عمدی نبوده اما بررسی متن ها و پذیرفتن نپذیرفتنشون قطعا یه کار عمدیه
      نیست؟؟

      تا الآنم که بقیه جرات نکردن رک همین حرفا رو بزنن ولی حرف دل خیلیاست ولی برای من اهمیتی نداره هرچند نفر دوستاتون که دوس دارن به من حمله کنن با اینکارا فقط وجهه ی انجمنو خراب میکنید و سطح انجمنو میارید پایین
      هرچندنفرم دوس دارن با من دشمن شن همون بهتر چون کسی که بخاطر حرف حساب بخواد با من عوض شه آدمم حسابش نمیکنم
      اما من میدونم حرفم کاملا درسته و کار شما غلط و از موضعمم پایین نمیام
      جالبه که بقیه به همین راحتی از حق خودشون میگذرن! واقعا جالبه

      +پیشنهاد میکنم یه نظارتی بکنین @Araz
      حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...

      #کافکا

    13. Top | #13
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      مدیر برتر

      Na-Omid
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط invinciblegirl نمایش پست ها
      اولا که قطعا یه متن دیگه هم یک یا دو خط زیاده و من کلمه ای حساب نکردم! اما ایشون مطمئنا نمیدونستن بیشتر از ده خط میشه پس میرن کنار!
      دوما اگه رو حرفتون پافشاری میکنید باشه! اما اینطوری به ضرر شماست وقتی فقط "یک متن خاص" شرایط مسابقه رو رعایت نکرده باشه
      شماره ی 8 خونش از بقیه رنگین تره؟ من اینطور فکرمیکنم که شماره ی 8 نمیدونسته اما شما که مسابقه رو برگزار میکنید چی؟ شما نباید شرایطو واسه همه یکسان در نظر بگیرین؟ فرق 8 با بقیه چیه دقیقا؟! بگین مام بدونیم
      جای پذیرفتن اشتباه و عذرخواهی دفاع میکنید از چی؟!
      غیر از اینه که حرف من حقه؟؟؟
      غیر از اینه که به همون 8 باید تذکر میدادید متنشو تصحیح کنه یا شرکتش نمیدادید؟

      تو مسابقه های قبلی که دیگران از نحوه ی مسابقه برگزار کردن شما بد اشکال میگرفتن من از شما حتی دفاع میکردم چون میدونستم عمدی نبوده اما بررسی متن ها و پذیرفتن نپذیرفتنشون قطعا یه کار عمدیه
      نیست؟؟

      تا الآنم که بقیه جرات نکردن رک همین حرفا رو بزنن ولی حرف دل خیلیاست ولی برای من اهمیتی نداره هرچند نفر دوستاتون که دوس دارن به من حمله کنن با اینکارا فقط وجهه ی انجمنو خراب میکنید و سطح انجمنو میارید پایین
      هرچندنفرم دوس دارن با من دشمن شن همون بهتر چون کسی که بخاطر حرف حساب بخواد با من عوض شه آدمم حسابش نمیکنم
      اما من میدونم حرفم کاملا درسته و کار شما غلط و از موضعمم پایین نمیام
      جالبه که بقیه به همین راحتی از حق خودشون میگذرن! واقعا جالبه

      +پیشنهاد میکنم یه نظارتی بکنین @Araz
      یواش خانم محترم
      آروم تر
      شماره ۸ اصلا قرار نبود شرکت کنه
      و نمیدونسته
      یعنی من یادم رفت ک بهش بگم تعداد کارکترها محدودیت داره.
      ایشون چه مقام بیارن چه نیارن . جز مسابقه نیستن.
      فقط متنشو شرکت دادم‌
      در مورد مسابقه ها قبلی هم یادم نمیاد اشتباهی رخ داده باشه ..
      اما در هر صورت ، اگ فکر میکنید شما بی خطا تری ، بسم الله
      من میرم کنار
      شما بیا نظارت کن و مدیریت کن جا من.
      بالاخره اونقدر مشغله دارم ک یه مورد از دستم در بره و حواسم نباشه‌

    14. Top | #14
      mnn
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      گل گاوزبون چیزخوبیه))
      حتمابخورید*___*

      پ.ن: حوصله یوخ متن بخونم

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Wild Rose نمایش پست ها


      یواش خانم محترم
      آروم تر
      شماره ۸ اصلا قرار نبود شرکت کنه
      و نمیدونسته
      یعنی من یادم رفت ک بهش بگم تعداد کارکترها محدودیت داره.
      ایشون چه مقام بیارن چه نیارن . جز مسابقه نیستن.
      فقط متنشو شرکت دادم‌
      در مورد مسابقه ها قبلی هم یادم نمیاد اشتباهی رخ داده باشه ..
      اما در هر صورت ، اگ فکر میکنید شما بی خطا تری ، بسم الله
      من میرم کنار
      شما بیا نظارت کن و مدیریت کن جا من.
      بالاخره اونقدر مشغله دارم ک یه مورد از دستم در بره و حواسم نباشه‌

      متاسفانه خیلی در اشتباهین و من کاملا آرومم و کاملا هم درست حرفمو زدم

      آیا ما علم غیب داریم؟!
      شما نباید ذکر میکردین که شماره ی 8 جزء مسابقه نیست؟ بخصوص وقتی جزء نظرسنجی هست؟

      من تو کف مدیریت کردن و مسابقه برگزار کردن نیستم اما اگر کاری رو انجام بدم خیلی زیاد دقت میکنم بخصوص در مورد مسابقه برگزار کردن چون حق بقیه خورده میشه و اگه اشتباهی کردم میپذیرم و معذرت میخوام چون اشتباه از من بوده و نباید از بقیه طلب کار باشم
      اما من یکی وقت مسابقه برگزار کردن اونم تو این انجمنو ندارم

      شما یه مورد از دستت در رفته و حواست پرت شده که یه مورد هم نبود کوتاهیتو بپذیر کسی با شما دعوا نداره اما اینکه من یه حرف کاملا درست زدم شما با یه لحن قشنگ یجوری گفتین فقط 8 رعایت نشده که انگار یه چیز خیلی بی اهمیته و البته من کورم و نمیتونم درست بشمرم ببینم کدوم متن چند خطه شما اگه همون اول در جواب من میگفتین که حواستون نبوده و از دستتون در رفته و شماره ی 8 جزء مسابقه نیست من دیگه کاری با شما نداشتم و میپذیرفتم اما بپذیرین که جوابتون به پست اول من هم درست و کامل نبود
      خوبه که آدم مسئولیت کارایی که کرده رو بپذیره...


      +کاربرای گرامی اگه حرفی دارین رک و مستقیم بگین تیکه و کنایه و... فقط نشون دهنده ی بزدل بودن شماست همین.
      حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...

      #کافکا

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. پاسخ: 53
      آخرين نوشته: 08 شهریور 1402, 08:46
    2. "آموزش"، "مترجمی" و یا "ادبیات"؟؟؟
      توسط AlirezaAsghari در انجمن رشته های دانشگاهی
      پاسخ: 2
      آخرين نوشته: 19 دی 1398, 12:13
    3. پاسخ: 67
      آخرين نوشته: 11 آذر 1398, 22:29
    4. پاسخ: 6
      آخرين نوشته: 28 اردیبهشت 1397, 22:30
    5. """تو پروفایل نفرقبلی چه چیزی نظرتوجلب کرده؟؟؟"""
      توسط جسیکا در انجمن تاپیکهای دنباله دار تفریحی (عدم شمارش پستها)
      پاسخ: 106
      آخرين نوشته: 20 شهریور 1393, 11:50



    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن