نوشته اصلی توسط
happy boy
سلام.من3بارکنکور تجربی دادم.12سال شاگرداول بودم.ازاولش واقعامیخوندم.وسط اولین کنورم به مشکل مالی ناجورخوردیم.خونوادم کاملا ورشکسته شدوماشین وخونه فروختیم.ازمنفی صفرشروع کردیم وفعلاهنوزم کلی قسط میدیم.پدرم مریض شدوالانم فعلاتاچندماه نمیتونه کارکنه.پول بازنشستگیشم کلا پر.البته توضیح اینابرااین بودکه بگم واقعاشرایط خوبی نداشتم بایدکمک میکردم وهرکی جای من بود بیکار واینمیستاد.کلی هم قضیه دیگه پیش اومدکه احساسی بود(نزدیکی به طلاق وخواهروبرادر کوچیک وبرادربزرگ بازی وفلان..)و اتفاقای احساسی مخصوص این سن.خب هرجوونی مث من تحت فشارقرار میگرفت.برادرس خوندن.کنکورام جالب نشد ولی این آخریه روباهمه ی همه همه ی وجودم خوندم باکتاباواینا.اماخب گاهی بایدکمک خرج بودم وخب میدونیدکه چی میگم اینکه هم بایدخودتو جمع وجورکنی وهم قوی بمونی ونشکنی واین حرفاوفلان وفلان..
خلاصه پارسال9000هزاروخورده ای منطقه3تجربی شدم.به آرزوهای اینهمه سال نرسیدم. بااینکه تلاش میکردم وکلی تایپیک باانرژی میذاشتم توهمین انجمن.انگیزه وانرژی وفلان..زدم پرستاری های نزدیک وبعضی دیگه از رشته ها امانشدوقبول نشدم ونامیدشدم.ازیه طرف فشارمالی وحشتناک مسیولیت ایجادمیکرد.اجاره وقسط وفلان..
ازتابستون پارسال من وبرادرم شروع کردیم به کار.ازکارگری شروع کردم.ازکارخونه کلوچه وسفال وتا گارسونی رستوران.مجبوربودم میزی روپاک کنم که رفقام به طعنه1000تومن انعام گذاشتن رومیز تمیز کنم.همونایی که توکتابخونه بخودم میگفتم میخونم آیندم مث اینا نشه که برا1دقیقه دیدنم بایدروزی وقت بگیرن وازاین حرفای انگیزشی..امارفتن دانشگاه آزادوبه ریش من وبقیه خندیدن.
وسط همون رستوران وگارسونی وهزاربارخوردشدن غرورم، یه فکری به سرم زدکه چرابراخودم کارنکنم.شروع کردم ازچیزایی که برام مونده بود.کیک وغذای خونگی.دستپخت مامانم عالی بودبه منم یادداد.شروع کردیم.به بازاریابی کافی شاپاواینا.بدنبودحداقل آدم تاآخرماه شرمنده هزینه هاوچشمای منتظر،نمی موند.نزدیک ثبت نام کنکور98دلم گرفت.فکرشوبکن به دانشگاهی که یروز پزشکیش آرزوت بودبایدهرروز میرفتی ولی براکیک فروختن به همسن وسالای سرخوش خودت.خلاصه کنکورثبت نام کردم ولی ایندفعه انسانی.چون شنیده بودم میشه دانشگاه فرهنگیان انسانی بیشتر میگیره.جون نداشتم تجربی بخونم دیگه حالم ازکتابااینه بهم میخورد..ازوسطای اردیبهشت شروع کردم تقریبابطورمنظم.کاروگذاشتم کناروباآخرین انرژیم خوندم.کنکور انسانی دادم.بعد کنکور چون بازار شهرستان بد بودباهزارجور دردسر وقرض واینااومدیم تهران.به امیدبازار بهتر ورونق کارخونگیمون.ولی فعلاشروع نکردیم..
بادرصدایی که زدم باکلیدسنجش رتبه ام منطقه3 براساس کانون وکارنامه سال97 رتبه ام میشه400تا800منطقه3.امکانش هست پدرم دوباره مشغول یه ارگانی بشه چون قبلا پست های زیادی داشته منظورم اینه شاید قسمتی ازفشارمالی روخونوادم ایشالابرداشته میشه)
شمااگه جای من بودید،شمادوست عزیزی که نمیشناسمت اگه یروزجای من بودی چه رشته ای انتخاب میکردی؟اگه دقیقاسرنوشتت مث من بودچیکارمیکردی؟اینکه اززندگیم گفتم براجلب ترحم یاقایم نکردن ناکامی های قبول نشدنم پشت نقاب سختی های زندگیم نیس.براشفاف ترشدن شراطیم ودقیق ترشدن جواب شمابود.شمااگه شرایط منوداشتید چیکارمیکردید؟ یه دل میگه انسانی کلابازار کارنداره.بچسب به بازار ولی کو بازار؟بااین وضع بازار؟تازه من که نه تجربه دارم نه سرمایه نه هیشکی که که کمکم کنه جزخدا.مث کسی که بیدارشه ببینه وسط اقیانوسه وندونه کجاپاروبزنه.
یه دل میگه فرهنگیان بددنیس.گرچه پول معلمی کمه.امابالاخره تواین شرایط اینم غنیمته.برای منی که روزی بقول محمدبهمن بیگی روزی شاهین تیزبال افق هابودم به کمتراز3رشته تاپ وماشین وخونه خوب قانع نمیشدم حالا فقط میخام ماه به سلامتی وبی شرمندگی به آخربرسه وبی استرس بخابم.همین.که نگران حداقلی های زندگیمون نشم.خیلی خسته ام از استرس وحرص وغصه.
. بااین وضع هیچ اطلاعی از رشته های انسانی ندارم هیچی.ازبازارکاروآیندشون..
1_شما کلا اگه جای من بودید چیکارمیکردید؟
2_رشته های خوب انسانی چیان؟من روان شناسی ومددکاری وجامعه شناسی دوس دارم واماازدرس وآینده وبازارکارش اطلاعی ندارم..