تو را چه غم که شب ما دراز می گذرد...
که روزگار تو در خواب ناز می گذرد !
تو را چه غم که شب ما دراز می گذرد...
که روزگار تو در خواب ناز می گذرد !
بودِ ما محض نمودست؛
سرابیم ســـراب ..
کتبا اعلام میکنم تابستون شه عمدا تا 6، 7 صب بیدار میمونم بعدم تا 3 بعدازظهر خواهم خوابید :/بلکه عقده های این روزام خالی شه
(پ. ن البته اگ نرم سر کار)
خواب در عهد تو در چشم من آید، هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است ...
.Well, here I am
?What are your other two wishes
شب تاریک و
بیم موج و
گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها ..
بودِ ما محض نمودست؛
سرابیم ســـراب ..
قدیم قدیمااا
این تاپیک مال من بود
نمیدونم چرا مال من بود
اما اینجا خیلی راحت پست میذاشتم
و از جزئی ترین مسائل زندگیم هم مینوشتم
هعی جوونی
خیلی زود بزرگ شدم، من هنوز دلم میخواست ۱۸ساله بودم : )
خوشحالم که باز هم این تاپیک به انحصار من در اومد
یکسال پشت کنکور بود، یکسال هم مجازی دانشگاه الان هم که خوابگاهم، آخر هفته اومدم خونه، همسایمون در رو برام باز نمیکنه!
منو نمیشناسه:/
یعنی منو ندیده بوده تابحال:/
باورش نمیشه من هم تو این ساختمون زندگی میکنم:/
پدرم هم خیلی از این مستاجره خوشش اومده که در رو روی ناشناس و غریبه باز نمیکنه : )
خلاصه امروز یه چند دقیقه ای پشت در خونه ماندیم و دست هایمان یخ بست و لپ هایمان خونین گشت( متن حماسی رو حال کردین)
استاد ورزشم
یبار یکی از شاگرداش ( که الان قهرمانی شده واسه خودش )
با یه حریف خیلیییی قوی ای مسابقه داشت
راند اول رو بدجوری باخت !
با نا امیدی اومد کنار تشک
گفت : استاد ، اون خیلی قویه
من زور ندارم
انصراف بدم ؟
استاد : نه انصراف نده
زور نداری ؟
این خوبه
حالا اجبارا میفهمی که میتونی بجز عضلاتت
از عقلتم استفاده کنی
تکنیک هارو یادت بیار
و باهاش برقص ^_^
پ.ن: اون سال تا قهرمانی جهان پیش رفت
آن سوى تاريكى يك نفر بيدار هست
من صداى سازش را ميشنوم
مينوازد شبگير پس كسى هست شود همدم اين بيدارى
در حال حاضر 13 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 13 مهمان)