کار خاصی ندارم که انجام بدم
همین کارایی که الان دارم انجام میدمو ادامه میدم
چنتا پیج میزنم و هیث لجر بازی در میارم و میگم میخوام بمیرم
در عرض یک ماه فالوورام زیاد میشه
ماه دوم تبلیغات میذارم پول در میارم، در همین حین بازم فالوورام بیشتر میشه و منم روز به روز تعرفه تبلیغات رو گرونتر میکنم (یک خنده جوکروارانه میکند)
یه روز قبل از مردنم پولی رو که از تبلیغات گرفتم میدم نزدیک ترین خیریه
شاید آخرین پست پیجام رو هم لینک کمک به محک گذاشتم
میرم و دنبال تمام آدمایی که دوس داشتم از نزدیک ببینمشون اما جای دقیقشونو نمیدونم (حدودشو میدونم )میگردم و پیداشون میکنم و میرم و دوستای صمیمی مجازیمو هرجا که باشن میبینم
از خانواده و کسایی که اذیتشون کردم و بهشون دسترسی دارم حلالیت میطلبم
یه روزی یه نفر بهم گفت منتظره یه روزی کتاب زندگیمو بنویسم و بهش خبر بدم کتاب زندگیمو مینویسم بهش خبر میدم و یه دونه ازش میدم به عزیزانم تا بعد از مرگم بخوننش
دنبال کارایی که همیشه آرزو داشتم انجامشون بدم اما بهم اجازه شو ندادن میرم و تا جایی که وقت داشته باشم انجامشون میدم
حتما هم یه سر تنهایی لب دریا میرم شاید یکی دو روز آخر....
حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...
#کافکا
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)