والا شاید باورتون نشه ولی من استرس شمارو خیلی دارم
تازه هم سرماخوردمهم سردرد دارم واسه امتحانای شنبه ام هیچی نخوندم همش اینجا بودم.
با وجود تلاش زیاد شاید به اون چه میخوام نرسم
ریاضی و فیزیک وحشتناک کم زدم
بازم راضی ام به رضاش
راستی شیمی و زیست چرا اینقدر ابکی بود
دیشب خیلی شب پراسترسی بود:شام رو11 خوردم!ساعت یک و نیم کنار دو تا بچه فسقل خابیدم که تا ساعت5 صب که بیدار شدم دوبار از خاب پروندنم!همش فک میکردم گند میزنم!حس میکردم هیچی تو ذهنم نیست ...خیلی استرس بدی بود!امیدوارم هیچکی پشت کنکور نمونه،که خیلی بده...اللن باورم نمیشه همه چیز تمام شد!اونهمه سختی؛محدودیت:ازهمه چیز زدن؛الان دو سال هست از هیچکی خبر ندارم؛آخرین آهنگی که شنیدم مال دوسال پیش بوده؛دو ساله فقط توی اتاقم و تنهایی طی کردم؛بغض میگیرتم وقتی میبینم چقددددد سختی و تنهایی و استرس کشیدم؛و الان شاد نیستم!فقط نمیتونم باور کنم واقعا اون روزا تمام شده؟یعنی الان هرکاری میتونم بکنم؟
فقط میتونم بگم خداروشکر؛راضییم به رضاش؛امیدوارممم همه طعم شیرین قبولی رشته دلخاهشونو بچشن...منم اگر صلاح باشه برسم بچیزیکه رنج این زندگی نکردن هارو پاک میکنه از دلم...
حالا الان یک شب بعد کنکوره؛چه حسی داری؟: دی
چرا اینفکرو میکنی؟شما بنظرم هم باپشتکار بودی؛امیدتم بالا بود..من حتا یادم نمیاد چنتا سوال ریاضی و فیزیک و شیمی زدم!!!زیست رو فقط میدونم زیاد زدم که یکسری رو از دستی نزدم گفتم نکنه من دارم اشتباه میکنم که اینهمه رو دارم میزنم:/ اونایی دیگرو اصلا یادم نمیاد...ولی میبینی که امیدمو از دست ندادم.(شاید چون دیگه حس پشت کنکور موندنو ندارم امید دارم که بشه)
از ساعت 10 خوابم گرفته بود ولی به زور خودمو بیدار نگه داشتم که زیاد نخوابم صبح بیحال باشم
زودتر از زنگ گوشی هم بیدار شدم خیلی ریلکس وسایلمو جم کردم رفتم انگا دارم میرم اردو : )))
چ خوب که تموم شد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)