سلام خدمت همۀ مراجعین؛
واقعیتش اصلا فکر نمی کردم یه همچین بخشی (مربوط به کتاب و کتاب خونی) تو اینجا هم باشه واسه همین وقتی پیداش کردم خیلی دو دل بودم این تاپیک رو اینجا بزنم یا نه ... حالا که دل رو زدیم به دریا خوش حال میشم هرکس اندازه خودش یه کمکی هم تو مسیر سر زدنش به فروم به ما بکنه
اول یه پیش خلاصه از داستان...داستانم مربوط به سال 1938 و درمورد یه دبیرستان شبانه روزی و البته بین المللی(این تیکه اش خیلی مهم بود) تو سوئیس هست که از تمام کشورای دنیا از جمله ایران خودمون دانش آموز داره و خوبیش اینه که هر کشوری معلما،کادر دفتری،کارمندان و دانش آموزای مخصوص خودشو داره که به راحتی می تونن از سیستم آمورش پرورش کشور خودشون و البته قوانین مدرسه مذکور پیروی کنن. سه تا ارگان خیلی مهم دیگه هم در ارتباط با این مدرسه هستن که خیلی جزئی تو ذهنم بهشون پرداختم ولی مهمترینش یه جاییه به اسم"مجلس همفکری معلمان و دانش آموزان" که زیرنظر جامعۀ ملل(همون ورژن قدیمیه سازمان ملل امروزی) هست و بین بچه ها به اختصار به مجلس همفکری معروفه و نقش کلیدی و مهمی در تعیین مسیر تحصیلی دانش آموزای این مدرسه و مدارس شبانه روزیه دیگه داره (به شکل زیر پوستی البته)
و اما شروع ماجراهای داستان...
داستان به این شکل شروع میشه که یه پدری (هرمان ادلر) که از قهرمانان ج ج 1 تو آلمانِ و همسرش رو 8 سال پیش بر اثر بیماری قلبی حین زایمان فرزند دومش(هانس) از دست داده به آگهی بازگشایی مجدد دبیرستان "وارثان آینده" بر میخوره و متوجه میشه یکی از مدیران ارشد این مدرسه استاد دختر بزرگش (کارلا) زمانی که دانشجوی پزشکی بوده هست و اینطوری بیشتر برای فرستادن فرزند عزیزش به اونجا مایل میشه، سال اول تحصیل هانس تو مدرسه سال خوبیه و منجر به درخشش میشه. همینطور باعث میشه دوستای زیاده از هر دوجنس و از هر ملیتی پیدا کنه و خودشو از انزوا نجات بده اما همۀ این اتفاقا موقتیه...سال بعد و شروع جنگ دوم جهانی همۀ دانش آموزا و حتی معلمین و کادر مدرسه درگیر ماجراهایی میشن که...(بقیه اش تو داستان میاد انشاءالله)
تا اینجا فکر کنم تقریباً ژانر داستان واضح شد ولی خلاصه تر تمام موضوعاتی که پایه های داستان هستن رو یه بار خلاصه میگم: تاریخی،جنگی،سیاسی،عاشقانه ،بیوگرافی(بعضی شخصیتای مهم اون زمان)،مسائل ماوراالطبیعه، انجمن های مخفی و فراماسونری،شیطان پرستی و صدالبته مسائل مدرسه و آموزش و پروش، نکات درسی و تحصیل و روابط دانش آموزان
اما کمکی که من میخوام؛
ببینید، زمانی که برای مصاحبه درمورد این داستان پیش آدمای مختلف میرفتم همشون بهم میگفتن این داستان ماله 70 سال پیشِ و تو باید مطابق اون زمان این داستان رو بنویسی...مام گفتیم قبول ولی چیزی که من بهش باور دارم اینه که یه چیزایی 170 سالم بگذره هنوز ثابته نمونش همین مسائل و مشکلاتی که ما تو دوران تحصیل و به خصوص کنکور داشتیم و داریم. واقعا اگه یه روز یه نفر بیاد بهتون بگه خودتون یه سیستم آموزشی طراحی کنین و باهاش یه مدرسه رو بچرخونین چیکار میکنین؟
به چه مسائلی برای آوردن معلمای با تجربه توجه می کنین؟آیا امکانات خاصی بهشون میدین تا آرامش کاریشو فراهم کنین؟
اصلا مهمتر از سوال قبل به چه آپشنایی برای تبدیل یه دانش آموز تنبل به یه دانش آموز موفق و شاد توجه می کنین؟
با توجه به مشکلاتی که خودمون تو کنکور دیدیم و تجربیاتی که به دست آوردیم چه قوانینی رو برای آزمونای مهم تحصیلی وضع می کردین؟ یه چیزی تو مایه های آزمونای آزمایشی امروزی خودمون می ذاشتین یا نه؟
برای پذیرش داوطلباتون ملاک رو ب غیر نمره رو چ چیزای دیگه می ذاشتین؟
خلاصه بخوام بگم اگه بهتون میگفتن برتون میگردون عقب و مجازین هرطوری دوست دارین تحصیل کنین چ کار میکردین؟
چندتا نکتۀ خیلی خیلی مهم:
1: تو داستان ما از هر مذهبی، از هر ملتی،از هر نظر و عقیده ای و از هر قشری داریم پس برای جواب دادن به سوالای بالا این نکته رو در نظر بگیرین.
2: من این داستا رو از اسفند سال 92 تا همین لحظه که این تاپیک رو زدم دارم روش کار می کنم و همه زندگیم شده قطعا نمی تونم تمام چیزایی که این چند سال تو ذهنم بوده رو یهو برزم وسط برای همین اگه فکر میکنین جاییش گنگه یا من بد توضیح دادم حتما اینجا بپرسین. من سعی میکنم اگه احتیاج بود یه پست هم درمورد تمام شخصیتای کلیدی و نقششون بزنم
3:نمی دونم کسی مثه من که عاشق تاریخ و اینجور مسائلی که تو بالا گفتم اینجا پیدا میشه یا نه(امیدوارم که بشه) ولی شرافتا،ناموساو وجدانا هر چیزی که فکر می کنین به درد میخوره یا حتی به درد نمی خوره(درمورد جو داستان) یا هر نقدی دارین بگین...اینجا دوتا چشم شنوا پشت صفحه لپ تاپه
4: جز اون تیکه که اسم جامعه ملل گفتم مجلس همفکری و مدرسه وارثان آینده با اون ارگانهای زیرمجموعه اش همش فیکع