بر می گشتم به سال های قبل از سال86
نه برای تغییر چیزی..
برای دوباره دیدن مامانبزرگم
شاید سال ۹۲ ، تا ب خودم بفهمونم رتبه دو استان شدن تمون شدن ماجرا نیست
تا ب خودم بفهمونم درس بهتر از فیسبوکه. تا مث ادم درس میخوندم .
در نهایت برمیگشتم سال ۹۵ و با جون و دل برای کنکور میخوندم
نشد برمیگشتم سال ۹۶ و با جون و دل میخوندم
نشد برمیگشتم ۹۷ ...
یا عید ۹۸ ...
فعلا ک همچین چیزی نیست و این چهل روز رو در میابم
هرچقدر فک میکنم میبینم کارایی که کردم براتجربه کردنش می ارزید.
نمیگم ای کاش..........
نمیگم شاید..........
هیچچی نمیگم ..........
نمیگم چون هنوزکه هنوزه نفس میکشم تابراهدفم بجنگم .
گذشته رومیندازم توزباله دونی ذهنم وسعی میکنم طوری زندگی کنم
که فقط خودم ازخودم راضی باشم.
وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿۶۵﴾
و گفتارشان تو را غمگین نکند
زیرا همه عزت و توانمندی برای خداست
او شنوا و داناست .
نمیدونم شاید برمیگشتم به مرداد 96 و اونکارو نمیکردم
شایدم میرفتم مرداد 95 و جلوی نابود شدنمو میگرفتم جلوی همه چیزو و شروع میکردم عین آدم درسمو میخوندم
شاید اصلا برمیگشتم بچگی و سعی میکردم جوری باشم که مثل حالا انقدر حسرت گذشته رو نخورم یکمی هم سعی میکردم مثل بچه های دیگه باشم
ولی خب بنظرم اگرم برگردیم گذشته تجربه های تلخمونو درست کنیم و جلوی یه سری اتفاقا رو بگیریم بعدا دوباره یه اتفاقا و تجربه های دیگه رو باید از سر بگذرونیم تا به پختگی لازم برسیم اصلا اگه اون تجربه ها نباشن شاید اصلا اونجور که باید بزرگ نشیم
نمیدونم...
حالتی از تیمارستان را در زندگی خودم احساس میکنم ؛ بی گناه و در عین حال خطاکار ، نه در یک سلول بلکه در این شهر زندانی ام...
#کافکا
همون ابتدای خلقت
میرفتم اون سیبو از دست ادم و حوا میگرفتم مینداختم دور ک حالا ب خاطر اون دوتا شکمو ب فنا نریم
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
میرفتم زمان امام خمینی ، بهش میگفتم انقلاب نکن چون خیلیا در اینده اسلام رو میکنن نون دونی خودشون و ملت رو به جای تشویق به اسلام از دین خدا منفور میکنن
" God is that infinite All of which man knows himself to be a finite part "
|خداوند ، آن بی نهایتی است که هر انسانی خودش را یک بخش محدود از آن میداند|
چن ماه پیش میرفتم یه جایی تو کمد قایم میشدم میشنیدم چی میگن
میشدم ضبط صدا شده اصن ولی میفهمیدم قضیه و همه چی رو
انقدر کنجکاوم
سفر به گذشته که ممکن نیس طبق گفته ی دانشمندا حتی طرح مسئلشم طبق گفته ی اونا درست نیس پس من فقط میخوام به زمانی برم که پیشرفت بشرو ببینم که چه ها کردن به زمانی که بین سیاره ها سفر کنیم
1) اگه به گذشته بر میگشتم اجازه نمی دادم هیچ کدوم از آشنا هامون از درس خوندن من برا کنکور با خبر بشن ، و اونموقع خبردار میشدن که من دانشگاه قبول شدم .
2) در مورد اینده هم : دوست ندارم به اینده سفر کنم .
در اخر هم یه جمله میگم که مخاطبش خودم و دوستانی هستند که حسرت گذشته رو میخورن :
« گذشته هایت را ببخش
زیرا آنان همچون کفشهای کودکی ات نه تنها برایت کوچک اند
بلکه تو را از برداشتن گام های بزرگ باز می دارند »
ویرایش توسط roz1377 : 08 خرداد 1398 در ساعت 03:57
بر میگشتم و به سال های خیلی خیلی دور و تمام اشتباهاتم رو جبران میکردم این که نشدنیه ، اما خیلی دوست دارم به آینده سفر کنم حس میکنم آینده خیلی بهتره ، بعضی وقتا به لین فکر میکنم چی میشد دیرتر به دنیا می اومدم تا آینده ی بیشتری رو میدیدم
1/7/1391
روزی که می تونست استارت یه زندگی خوب باشه ولی گند زده شد بهش
روزی که جایی بودم که دوست داشتم ولی به خاطر بی فکریام از دستش دادم
ولی مهم نیست
مهم اینه که هفت سال دیگه نگم 8/3/1398
امروز به بعد مهمه و تلاش برای فردای بهتر
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)