دوستان یه سری هستن که داستان منو میدونن
رتبه ی نسبتا خوبی آوردم (تراز 9520 منطقه2) و ب هیچ وجه نمیخواستم پشت کنکور بمونم
پا شدم رفتم قزوین برای انتخاب رشته،گفت فیزیوتراپی صددرصد در میای،من الاغ هم دیگه رشته های پایینتر رو نزدم و روز موعود فرا رسید ... با کلمه ی مردود روبرو شدم -_- دنیا رو سرم خراب شد...اصلا نمیخواستم پشت کنکور بمونم
تو مهرماه که هنوز داشتم گریه میکردم متوجه شدم پزشکی ارتش دعوت به مصاحبه شدم،کلی ذوق کردم و با خودم گفتم آره من قرار نیست دوباره کنکور بدم.
سه روز رفتم تهران برای مصاحبه و اینا و برگشتم شهرمون،دلم خوش بود با ترازی که داشتم و اینکه معاینه هم قبول شدم و مصاحبه ها رو هم خیلی خوب حرف زدم،حتما قبول میشم.
به همین دلیل ناخودآگاه دیگه نمیتونستم درس بخونم،یعنی دیگه درس نخوندم تا 20 دی که نتایج پزشکی ارتش بیاد و در کمال ناباوری دیدم اونجا هم قبول نشدم دیگه دنیا رو سرم داشت خراب میشد.منی که دو سال زحمت کشیده بودم و همه ی دغدغه ام درس بود،نتونستم به اونی که میخوام برسم...
الانم خیلی شل دارم درس میخونم گرچه تراز 6500 و 6300 و اینا میارم...اصلا انگیزه ندارم،میدونم که بخونم راحت بالای 7 میارم ولی اصلا انگار مسخ شدم...همش حسرت انتخاب رشته رو میخورم که ای کاش بینایی سنجی رو هم میزدم،چرا آخه حماقت کردم و از این حرفا،بخاطر همین تمرکز کافی رو ندارم
بدبختانه بعد کنکور که فکر میکردم دیگه راهی دانشگاه شدم،درگیر یه مسعله ی احساسی شدم که ای کاش نمیشدم،اینم الان ذهنم رو مشغول کرده و تمرکز کافی برام نزاشته...
دوستان تو این مدت باقیمانده میدونم که میتونم،ولی تمرکز ندارم،همش غصه میخورم
میشه یکم کمکم کنید دلداریم بدید