خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 11 از 11
    1. Top | #1
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات

      خاطره بازی :) بیاید و بگید

      حوض این خاطره را گرچه پر از گِل شده است
      قول دادم به خودم بعد تو کاشی نکنم ...
      سلام

      ظهرتون بخیر ...
      هدف از این تایپک هیچ چیز نیست جز مرور خاطرهای دوران مدرسه . ( از اول ابتدایی تا اخر )
      هر کدوم از سال های تحصیلی در حد یک کلمه , یک جمله یا یک خاطره هر چی دارید بگید!
      مطمئن باشید چه خوش باشه چه تلخ لبخند به لباتون میاره

      و نیز در اخر : این مدرسه دو زنگ بیشتر نداشت زنگ اول تا جایمان را پیدا کنیم به ساعت تفریح رسیدیم و سیبی نیم خورده... دیگر تمام این روزها در انتظار زنگ اخر نشسته ایم

    2. Top | #2
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      اول خودم

      اول ابتدایی
      نکته خاصی یادم نمی اد جز فامیل معلممون! خانوم هاشمی
      دوم ابتدایی
      هیچ
      سوم
      بهترین سال تحصیلی من از لحاظ معدل سال! 19.97 دیگه هیچوقت تکرار نشد

      چهارم ابتدایی
      وسط های سال مجبور شدم بخاطر نقل مکان به یک مدرسه دیگه برم اصلا حسی خوبی نبود مثل درختی در بیابان

      پنجم
      معلممون همسایمون بود تو نوبت اول امتحان میدادیم بدو بدو زنگ خونشونو میزدم که ازش بپرسیم نمرم چند شده ولی هنوز معلم تو مدرسه بود!!!

      اول راهنمایی ( ششم )
      معلم زبان انگلیسی وارد کلاس شد و کل کلاس رو انگلسی حرف زد ! هیچی نفهمیدم ( طبیعتا! ) جز تلفظ اسمم تو حاضر غایب کردن !
      دوم راهنمایی
      یک سال تو کانکس درس خوندیم ( زلزله نیومده بودا ! ) حال و صفا خاص خودشو داشت بهر حال ... ( خداد به داد کسایی که تو کانکس زندگی میکنن برسه )
      سوم راهنمایی
      نکته خاصی یادم نیست !
      اول دبیرستان ( نهم )
      برای اولین و اخرین بار شاگرد اول کلاس بودم !
      دوم دبیرستان
      یکی از عجیب ترین سال تحصیلی . هر چقدر بیشتر میخوندی بدتر نمره میگرفتی هنوزم نفهمیدم چرا !

      سوم دبیرستان
      سال خوب همراه با امتحان نهایی خوب !
      چهارم دبیرستان
      بدترین نمره ها و بدترین معدل . خود خواسته بود بیشتر . میدونید که چی میگم ...

    3. Top | #3
      کاربر انجمن

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      ما که تموم نکردیم هم میشه بگیم؟

      اول ابتدایی:
      زیاد مدرسه نمیرفتم ولی یه معاون داشتیم کلا روم زوم بود، وسط بازی فقط منو میکشید بیرون میزد
      دوم:
      شوخی و خنده های معلم و نمایش هایی که بازی میکردیم باعث شد از مدرسه خوشم بیاد
      سوم:
      یه معلم سخت گیر داشتیم که هرچی خوشی بود رو شست برد
      هیچ وقت یادم نمیره که یروز اوردم پا تخته گفت بنویس "شیش" منم نوشتم "شیش" فرستادم کنار گفت "احمق ** شیش رو اینطوری نمیویسن"
      هرروز با دستای قرمز میومدم خونه
      ولی همون سال باعث شد یاد بگیرم که چطور یادبگیرم
      یکی از حرفای خودم که با دیدن کلاس پنجمیا(اون موقع هنوز ششم نبود) به خودم گفتم که "اینا چقدر بزرگن!!! کو تا هم سن اینا شم" هیچوقت یادم نمیره
      چهارم:
      توپی که معلمم تو والیبال زد و خورد تو صورتم و قشنگ نقش زمین شدم
      حرف معلمم که بهم گفت "جوابت درسته ولی خدا میدونه چی نوشتی تو کتاب" (تو کتاب علاوه بر چیزی که بود، چیزایی که میدونستمم مینوشتم)
      پنجم: چیز خاصی نبود
      ششم:
      یکی از بهترین سال ها، معلم واقعا دوستم شده بود اون سال باعث شد که دیدم به مشکلات، دنیا و خیلی چیزای دیگه عوض بشه
      حرف معلممون که بهم گفت "درسته استعدادشو داری، ولی اگه خیلی بهش متکی باشی میبینی کسایی که هیچ استعدادی نداشتن، شکستت دادن"
      هفتم:
      کل کادر دفتری فامیل و اشنا بودن
      حرف معاونمون که گفت: "یه عده هستن تا زور بالا سرشون نباشه ادم نمیشن" رو یادم نمیره
      هشتم و نهم: چیز خاصی نداشت
      10هم:
      روز اول که معلم زبانمون اومد و کامل انگلیسی حرف زد کل بچه ها بودن و فقط من بهش جواب میدادم
      Who am I

    4. Top | #4
      کاربر نیمه فعال

      Romantic
      نمایش مشخصات
      ن والا میگم خیلی ورق بود در حدی ک پاسور بود ولی بچه شر بود

    5. Top | #5
      کاربر انجمن

      bazande
      نمایش مشخصات
      چهارم ابتدایی بودم با دوستم از طرف مدرسه رفتیم برا مسابقات شطرنج
      خیلیا شرکت کرده بودن مسابقش بزرگ بود تغریبا
      من و دوستم زودتر از تایم شروع مسابقات رفته بودیم محلش گفتیم جا نمونیم
      اونجا من بهش یه حرکت توپ تو شطرنج یاد دادم پشماش ریخت
      چند ساعت بعد تو مسابقات جفتمون رفتیم فینال من و رفیقم روبرو هم افتادیم
      همون حرکت رو روم زد کیش و مات شدم((
      از اون روز دیگه من اون ادم سابق نشدم

      Sent from my BAC-L21 using Tapatalk
      دو قــدم عقب تر از جایی که ریــ*ی
      جاییه که ادعـات شده.



      cya#

    6. Top | #6
      کاربر انجمن

      bazande
      نمایش مشخصات
      اول ابتدایی : یه معلم خانم داشتیم خیلی مارو کتک میزد ایشون یه چوب داشت سبز رنگ بود انگار سفارشی برا زجر دادن ما تهیه کرده بودش
      یه روز همینو گم کرد به بچه ها گفت هرکی تونست پیداش کنه یه بیست براش میزارم
      ما بچه های عقب افتاده هم رفتیم گشتیم پیداش کردیم چوبیو که به خون ما رنگین بود(
      سال دوم : جز یه کتک خوردن با لوله pvc که خیلی درد داشت یادم نمیاد
      سال سوم : اتفاق خاصی یادم نمیاد
      چهارم : روز راهپیمایی 13ابان بود فقط یه تعداد خاصی از بچه ها حاضر بودیم 10نفر تغریبا...پنجمای مدرسه که کلاس ما باهاشون سر جنگ داشت نمیدونم چرا رفتن به دفتر گفتن چهارما دارن کارای جنسی انجام میدن بچه های کلاس هم انداختن گردن من
      خلاصه رفتم دفتر زنگ زدن به خانواده ابرو ریزی شد...
      سال پنجم : مادرم دقیقا مدرسه ای که توش بودم معلم بود هرکار میکردم میبردن دفتر پیش ننم بدبختم میکردن از توسری زدن...
      سال ششم : چیز خاصی نبود اینجا تغریبا عاقل شدم دیگه
      سال هفتم :مدیرمون خیلی مظلوم بود یبار با بچه ها رفتیم لپ هاشو کشیدیم یبارم یه سیم داشت باهاش بچهارو میزد پرت کردیم بالا پشت بوم
      سال هشتم : شیشه پنجره کلاسو شکستم
      سال نهم : چیز خاصی یادم نمیاد
      سال دهم : یکی از بچها کلاس محکم با لگد در رو بست قفل در خراب شد ما هم تو کلاس زندانی شدیم
      بعد مدرسه از پنجره پیچ کشتی و انبر داد و گفتن لولا های در رو درارین که در از جا در بیاد ماهم چون زنگ بعدش امتحان فیزیک داشتیم یکار کردیم در باز نشه.. جا اینکه لولا هارو دراریم زدیم شکوندیمش که دیگه کلا در باز نشه .... خلاصه این کارمون باعث شد تا بعد از ظهر تو کلاس زندانی شیم
      یازدهم و دوازدهم : انقدر غیبت داشتم تو مدرسه که دیگه خاطره ای خلق نشد...
      ببخشید زیاد شد


      Sent from my BAC-L21 using Tapatalk
      دو قــدم عقب تر از جایی که ریــ*ی
      جاییه که ادعـات شده.



      cya#

    7. Top | #7
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      up

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      قرآن-قرآن-ورزش-ورزش

    9. Top | #9
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      بهترین خاطره ای که دارم اینه که تو یه روز بارونی(فکر کنم چهارم ابتدایی بودم)با دوست صمیمیم با هم پول گذاشتیم یه بستنی لیوانی با طعم طالبی خریدیم (پول نداشتیم دو تا بخریم ) و خوردیم ..هنوز طعم اون بستنی زیر زبونمه

    10. Top | #10
      کاربر انجمن

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      من سال سوم با یه سنگ بزرگ زدم سر یکی از بچه هارو شکوندم
      سال چهارم با پسر همسایمون که یک سال از من کوچیک تر بود توی آسانسور بودیم و داشتیم شوخی میکردیم (شوخی معمولی نه شوخی دستی!!!!) منم موقع بیرون اومدن از آسانسور دکمه همه طبقه هارو زدم و موقع بستن در حواسم نبود، دست پسر موند لای در و انقدر با شدت در و بستم که یکی از بند های انشگشت اشاره اش کنده شد!!
      سال پنجم رتبه کشوری توی جشنواره جابربن حیان آوردم
      سال اول راهنمایی روی صندلی معلم دینی پونز گزاشتیم.
      و....

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر
      پاسخگو و راهنما

      نمایش مشخصات
      یادم میاد کپسول اتش نشانی رو تو سالن بازکردیم . از اون 12 کیلویی ها . متاسفانه ضامنش خیلی چفت شد و تا قطره اخر بیرون اومد . و اونروز رو یادمه همه جای سالن سفید سفید و مدرسه اونروز تعطیل شد .

      یه بار هم یادمه تابستون تو کلاس زبان بودیم که زلزله اومد و اونم خیلی هیجان داشت ( در همون لحظه بند کفش یکی از بچه هارو به صندلی بسته بودین که تو زمان زلزله کاملا اتفاقی خیلی جالب بود

      یه بار هم مدیر مدرسه رفته بود دستشویی شیر آب رو بچه ها بسته بودند بدبخت مونده بود تو .

      و پارسال هم من یه کف محکم به معلم زبان زدهم

      و مهم ترین عملیات تخریبی ما انداختن کپسولی به اتاق دبیران بود . ( الهم اشفعلنا) یعنی عالی بود به جای خون ادرنالین پمپاژ میشد . نمیدونم با چه جرئتی ما این گ*و رو خوردیم .

      ویکی از فانتزی همون هم پنجر کردن تایر معاون یا زدن تخم مرغ به شیشه ماشینش بود + زدن گلوله برفی حاوی سنگ به شیشه مدیریت .

      و اما یکی از شوخی های اقتصادی : بدهی سنگین به بوفه و برشکستگی صاحاب بوفه

      انواع تقلب که پایه درسی مارو متحول کرد .
      انواع شوخی های سوپر فوق خرکی با بچه ها مثل خشتک پاره کردن توسط تیغ صورت تا شلوار کشیدن و سوسک انداخت تو کیفو کشیدن صندلی و افتادن طرف و ایجاد دعوا . ایجاد شایعه . و انواع شوخی های سوپر استاری تو راه مدرسه .
      حتی خریدن تخم مرغ و فرو کردن تو اگزوز معلم اجتماعی . کش رفتن ورقه های امتحانی . قطع فیوز مدرسه در حین پرینت ورقه های امتحانی و ب*ا رفتن پرینتر مدرسه . کش رفتن مهر نماز معاون تو نمازخونه انواع حکاکی رو دیوار دسشویی یا حیاط . شاخ گزاشتن به معلم از فعالیت های ما تو دوران اوج دانش آموزی ما بود .

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن