خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 44
    1. Top | #1
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات

      Smile تصورات خنده دار دوران کودکی

      هر چی تصور بامزه و خنده دار دارید اینجا تعریف کنید

      اسپم ممنوع

    2. Top | #2
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      دوران کودکی دائم فکر میکردم آدما چطوری میرن تو TV
      از قضا یه بار مامان بابام رفته بودن بیرون
      منم از فرصت سوء استفاده کردم رفتم چکش و پیچ گوشتی آوردم
      خواستم TV رو باز کنم و برم توش که .....
      متاسفانه سر رسیدن و یه ریکاوری اساسی شدم

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      والا من اون موقع تصور میکردم ابرقهرمان ها واقعی هستند ولی نمیتونم اونا رو ببینم( مخفی هستند )
      خیلی گشتم دنبال بتمن تا یه نشونه هایی ازش پیدا کنم
      ولی

      .
      .
      .

      آخرش پیداش نکردم

      download.jpg
      superthumb.png
      ویرایش توسط Levi_Ackerman : 24 آبان 1397 در ساعت 00:40

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      بچه ک بودم دوس داشتم خواهر داشته باشم همیشه به مامانم میگفتم تخم بذارید برای من ی خواهر بیارید

    5. Top | #5
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      وای فاطمه
      الان خواهر داری ؟!

    6. Top | #6
      mmr
      کاربر فعال

      bache-mosbat
      نمایش مشخصات
      اعتراف میکنم بچه که بودم هر وقت میخواستم مسواک بزنم از مسواک برادرم استفاده میکردم تا همیشه مسواک مال خودم نو و تمیز باقی بمونه !

    7. Top | #7
      کاربر نیمه فعال

      Daghon
      نمایش مشخصات
      اکهی چرا من تصورات بچگیمو یادم نیست
      نکنه آلزایمر گرفتم:troll (1):

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      تصور میکردم ی نفر تو یخچال نشسته و وقتی درشو باز میکنیم لامپشو روشن میکنه و غیب میشه..
      ظهرا ک مامانم میخوابید میرفتم دریخچالو یواش یواش باز میکردم توشو میدیم بعد یهوو محکم بازش میکردم تا مچ طرف تو یخچالو بگیرم
      تا مدت ها کارم این بود

    9. Top | #9
      کاربر نیمه فعال

      Mehrabon
      نمایش مشخصات

      فاطمه زِ چه منو تگ نمودی اینجا ؟
      یه ذره ابرویی هم که داریم میخوای بر باد بره ؟

      چـیـزِ قـآبـلِ گـفـتـنـی نـیـسـتـ...

    10. Top | #10
      کاربر نیمه فعال

      khejalati
      نمایش مشخصات
      همیشه فک میکردم مامان باباها دعا میکنن که خدا بهشون بچه بده...خدا هم دعاشونو قبول میکنه
      بعد صب پا میشن میبینن خدا بهشون نی نی داده
      تصوراتم مثه فیلمای ایرانی طوری بود
      دگ بزرگ شدم همه تصوراتم بهم ریخت :/
      زمان هیچ گاه دردی را درمان نکرده ...
      این ما هستیم که به مرور به درد ها عادت می کنیم !

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      خوشم میاد از بچگی همه گیرخاصی داده بودیم ب بچه دار شدن

    12. Top | #12
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط fate.meh_ نمایش پست ها
      خوشم میاد از بچگی همه گیرخاصی داده بودیم ب بچه دار شدن
      منو بگو ، فکر میکردم همه آدما چه زن چه مرد یه نقطه تو دلشون دارن ، هر چقدر خودشون بزرگتر بشن ، اون نقطه هم بزرگ میشه و وقتی موعدش رسید اون نقطه تبدیل میشه به یه بچه و میاد دنیا
      یه بار رفته بودیم خونه آقاجونم ، بیچاره مریض شده بود و شکمش یه عالمه باد کرده بود
      منم رفتم بچه های دایی هام رو جمع کردم بهشون گفتم آقا جون میخواد براتون عمو بیاره
      از اون روز به بعد مامانم تا چند وقت منو هیچ جایی نمیبرد

    13. Top | #13
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه
      کاربر برتر

      نمایش مشخصات

      یک نکته جالب در مورد من اینه که در کودکی حس میکردم هیچ وقت نمی میرم
      نکته بهجت اثرش هم این بود که مثلا وقتی سرخاک کسی میرفتیم به حال اون شخص افسوس میخوردم و براش ناراحت بودم به سبب اینکه حس میکردم من هیچ وقت نمی میرم در صورتی که اون بیچاره مرده و خاکش کردن

      پ.ن 1 : حالا این وسط بگذریم از شرح و بسط باقی تصوراتم
      پ.ن 2 :
      کودکی کجایی که یادت بخیر، دقیقا کجایی!؟


    14. Top | #14
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      وقتی تازه به سن تکلیف رسیده بودم فکر میکردم مجری اخبار داره منو میبینه
      میرفتم با حجاب کامل میشستم جلو TV
      بر عکس ما دهه ۹۰ ایای گوگولی
      از همون بچگی همه چیز میدونن و یه پا استادن برا خوشون

    15. Top | #15
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط fate.meh_ نمایش پست ها
      خوشم میاد از بچگی همه گیرخاصی داده بودیم ب بچه دار شدن
      حداقل من میدونستم یه جفت نر و ماده نیازه که یه پروسه ای رو طی کنن ( رفیق ناباب )
      رفع اسپم : بچه بودم بعضی وقتا دوتا انگشتم رو جای یه دونه میکردم تو دستکش . بعد گریه میکردم که مامان یه انگشتم نیست البته یادم نمیاد گریه کرده باشم . اینجوری واسم تعریف کردن : |
      Fear Lies Beneath Your Facade
      In Panic Scream For Your God
      In The Moment of Visceral Haze
      The Last Thing You See Are My Crazed , Eyes
      ^_^



    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن