حال
برگشت به گذشته.
خیلی کارا باید میکردم که نکردم
خیلی کارا نباید میکردم ولی کردم
خسته ام از جانی که گرفتار تن است...
رفتن به آینده هم خوبه
ولی در شرایط فعلی برگشتن به گذشته.
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)