سال منتهی به کنکور، یه روز برادرم بهم گفت:
«بیا اتاقم. دو کلوم حرف حساب با هم بزنیم».

رفتم اتاقش (که در واقع اتاق خودمم بود.وگرنه کلا خونه ما یه دونه اتاق داره و ما ۶تا بچه‌ایم).

رفتم داخل اتاق. گفتم: «چی شده داداش؟ چه خطایی از من سر زده؟ اجازه بده دستت رو ببوسم». فهمید جوگیر شدم. نامردی نکرد و اجازه نداد.

گفت: «این چه طرز درس خوندنه؟ این چه ترازاییه تو آزمون‌هات آوردی؟ روزی چند ساعت ميخونی؟».

گفتم: «دو ساعت». گفت: «کمه! ایرادت اینه که ساعت 11 بیدار میشی. ساعت چهار صبح پاشو. انرژی‌های کائنات پیش از طلوع آفتاب، به سمتت سرازیر میشن.
در نتیجه، میتونی روزی ١٠ ساعت بدون خستگی درس بخونی».

دیدم حرفش منطقیه. فرداش ساعت چهار بیدار شدم. یه ربع درس خوندم. پلک‌هام سنگین شدن. خوابیدم. بیدار شدم، دیدم ساعت هفت بعدازظهره. فهمیدم که اینجوری نمیشه.

به دوستم گفتم: «چطّور به تو گیر ندادن داداشات؟ چطور تو انقدر ترازهات خوبه؟».
گفت: «آخرِ شب درس بخون. علم نوین میگه بعد از غروب آفتاب، بدن در هوشیارترین وضعیت خودشه».

بعد از دو سه روز که این مدلی درس خوندم، یه روز دیدم یه آقایی اومده تلویزیون داره میگه: «درس خوندن در شب باعث بروز اختلالات عصبی، ناراحتی معده، پیری زودرس و بوی بد دهان میشه».

دیگه تصمیم گرفتم برم پیش یه مشاور درجه یک کنکور. انسان کارکشته‌ای بود. گفت: «این‌ها رو فراموش کن. بهترین زمان برای درس خوندن، زمانیه که خودت میخوای. خودت از همه چی مهم‌تری. یه سری‌ها تو روز بهتر میخونن. یه سری‌ها تو شب. برو خودت امتحان کن، ببین کِی حوصله درس‌خوندن داری».

رفتم خودم امتحان کردم. دیدم هیچ‌وقت حوصله درس‌خوندن ندارم. همون‌جا برای همیشه ترک تحصیل کردم .
الان هم خداروشکر هیچ مشکل تحصیلی ندارم.
واقعا ببینید یه مشاور تحصیلی خوب، چقدر میتونه مفید باشه.

محمد زندیه