خون میچکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم ، افشردن جان است.....
.Well, here I am
?What are your other two wishes
دلم میخواد یه روز بیاد مثل روز آخر امتحانا تو دوران راهنمایی:/
حس راحت شدن و یه خیااال آسوده....توی حیاط مدرسه جمع بشیم روی آسفالت حلقه بزنیم و از هررررچیزی حرف بزنیم.....بعد کل مسیر برگشتو با بچه ها بگیم و بخندیم :/// با همه بچه بریم کنار رود همدیگه رو خیس کنیم بعدم دیر بریم خونه دعوامون کنن.....بعد مثل اونوقتا که که گوشی نداشتم کامپیوترو روشن کنم و با یه ظرف پر از گیلاس و آلوچه بشینم رمان های آبکی و مسخره ای رو که یه زمان فکر می کردم خیلی خفنن رو بخونم........آروم.....پرشور....بی دغدغه......
خسته ام
بچه ها اونطوری که یادم باشه، یه شیفت اعضای شبگرد داشتیم؛ آره؟!
اعضای شبگرد از یادها رفتن یا چی؟
ای فیدروس! خوبی چیست؟
و چه چیز خوب نیست ...
آیا لازم است از کسی سوال کنیم که این را به ما بگوید؟
در حال حاضر 117 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 117 مهمان)