به اینکه چرا روز به روز اینترنتم داره کندتر میشه
به اینکه روز به روز داره ارزش پول کمتر میشه ولی برای عموم مردم هنوزم صدهزارتومن خیلی پوله
به اینکه اینفلوئنسر آموزشی دیگه چه داستانیه؟ازین به بعد درس خوندن هم مارکدار شده؟
به قول ملک الشعرا :
یک دموکراسی وجود داره و اون هم مرگِ
راس میگه.تنها چیزی که همیشه کارشو درست انجام داده و با کسی شوخی نداشته
برم چندتا کتاب بگیرم
از این به بعد یک ساعت که توی اتوبوس راه برگشت از دانشگاهم بخونم
دیروز امتحانش کردم ، حس خیلی خوبی بهم داد : )
زنده کردن لحظه لحظه ی زمان های مرده
همون چیزی که وجه تمایزی میسازه بین شما و بقیه آدما
آدم دیگه باید چقدر بره تا برسه؟
تا کجا بره تا بلاخره دست از سر خودش برداره و آروم بگیره یه جا؟
چقدر باید بره تا به اون خوشبختی واقعی برسه؟
اتفاقات خوب زندگیمون به چی گیرکردن
که نمیوفتن؟
چندتا آرزو و رویای دیگه باید به گور ببره؟!
به اینکه الان چمه ؟!
چرا انقد عصبی شدم ؟ چرا تا هرکی یه چچی میگه عصبی میشم
تا الان کنترل کردم واکنش بدی ندادم
ولی خوب عجیبه برام که چرا اینجوری شدم
به یه چیز دیگم فک میکنم
اینکه نکنه درست میگن ؟ نکنه خودم نباید تنهایی راجب این مسائل تصمیم بگیرم ؟
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد ...
ینی به پیراهنی که در آغوش تو میخوابد حسادت میکنم ...
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
یا خدا!
یه لایو دیدم! برگ ها یم...
راجع به چیزایی حرف میزد که من نباید میشنیدم ولی شنیدم
اخه یکی نیست بگه دختر تو که میترسی چرا دیگه وقتی فهمیدی راجع به چیه موندی؟
وای
وای برگام
الله اکبر واقعا!
چه چیز ها!
فقط بدون با تموم چالش ها و خفه شدن های هر روز و سردرد هام و سردرگمی های که تو مسیر گریبان گیرشم بهت پایبندم
گاهی به سرم میزنه بزنم زیر کاسه و کوزه و رهاش کنم هر تعهدی که تو این یکسال دادم بخاطر شروع کردن
ولی وقتی توجه مهم ترین افراد زندگیم و روزای آینده عاطی رو میبینم حس های سردمو کمرنگ تر میکنم که باعث نشه وایستم سرجام
میتونی درکم کنی؟
این شرایط رو داشتی؟
فقط بدون خیلی سخت و آزار دهنده ست داری از درون و بیرون دست و پا میزنی ولی بازم ادامه میدی
یکی بالشت روی سرت گذاشته و با نهایت زورش فشار میده تا نفس هاتو قطع کنه
ولی تو سرتو اینور اونور میکنی تا بتونی ذره ای اکسیژن بگیری
دقایق آخر که چیزی نمونده پاهات سیخ بشه
بالشت کمی شل میشه
و اکسیژن به صورتت میخوره
ترسیدی قلبت تند تند میزنه ، صورتت کبود و پاهات به سردی میزنه و قدمی تا مرگ و سیاهی چیزی باقی نمونده
ولی بالشت به اون شدت روی صورتت نچسبیده و کم کم آزاد تر میشه
آره الان تو این وضعیتم
اکسیژن کم
صورت کبود
ترسیده
یه قدمی مرگ و زندگی
امیدواهی
برگشتن
پاهای سرد
ضربان قلب کوبنده
میتونم امید داشته باشم بالشت کامل از صورتم کنار بره؟
یا به همین اکسیژن کم بسنده کنم ؟
کی رها میشم؟
اگر تمام دنیا هم از تو بدشان بیاید و تو را آدم بدی بدانند، تا وقتی که وجدانت تو را تایید می کند و تو را گناهکار نمی داند،تو بدون دوست نمی مانی.
از سال دهم هر سال این موقع یه نماز طولانی داشت شب ارزوها میخوندم میگفتن هر کی بخونه امکان نداره به ارزوش نرسه
ولی نرسیدم
امروز خیلی روز بدی بود
خاطراتی که برام تداعی شدن روحمو سوزوندن
ب اين ک هرکي فکر خودشه..حتي اگر تو ي بار ي جا ب فکر کسي باشي کسي اهميت نميده حتي اگر همون شخص گله کنه از اينکه کسي ب فکرش نيست..در جواب چي ميفهمي؟؟نگراني تو ب چ دردي ميخوره!
ب جمله اي ک سلطاااان ممد آر بزرگ فرمود پارسال:
"کتاب تست خوب ميخايم/کلاس تست خوب ميخايم/ازمون خوب ميخايم...اما هيچ وقت خودمون بهترين نيستيم"
ب جمله اي ک شهاب حسيني توي همرفيق ميگف:
"ميگف ي رفيقي داشتم خيلي بد حالمو گرف.بش گفتم دستتت درد نکنه فلاني من برات اي کار کردم او کار کردم اين دست مزدم؟؟رفيقش ميگه خو نميکردي!وقتي ظرفيت اينو نداشتي ک شايد من نتونم ب اون اندازه ک تو کاري ميکني برات کاري کنم محبت نکن لطف نکن..."
ب اين ک اصن نميفهمم خودمو ک چمه...فقط ميدونم خوب نيستم.دقيييييقا همون حالتي ک سنگار ميگه:
https://soundcloud.com/user-58838245/halom-khob-ni
ب اينکه "ر" داره ب خودش بد ميکنه...اما از ي اخلاقش بدم مياد ک تا يکي يچي بش ميگه حس ميکنه فلاني داره بش حسادت ميکنه...اخه لنتيييي...
ولي تهش بهم گف ک مراقب خودم هستم نگران نباش ياااااار دبستاااانيه من
ب اين ک چ سوتي زشتي دادم.."ز" مامان بزرگش مرده بود براش اهنگ بندري فرستادم خو خودش گفت اون شبي ک خونشون بوديم ب من چهههههههه://// يادم نبوووود خوووو...بعدش معذرت خواهي کردم-_- عصبيم کرد
ب اون شعر با صداي مصي:
کاش غير از من و تو هيچکس باخبر از ما نشود
نوبت بازي ما باشد و ديگر هرگز نوبت بازي دنيا نشود
ب احسانو..پادکستاش...قصه هاش رو دوس دارم
ب بي برنامه بودن دانشگامون..ي روز ميگن شنبه بياين بوشهر..فرداش ميگن تا پايان بهمن مجازي
ب تشت لباس "س" ))))))))))
ب 6انگشت پام)))))))
ب فوش دادناي "ن"..يادش ب خير نميخواستيم بگيم ف.ا.ک ميگفتيم فيل هاي استوايي کنيا))))))
ب دبيرستان...ب اينکه کاش شور و شاديه اونموقعو داشتم..
ب خيلي چياي ديگه..
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
پس فردا
یجورایی تولد دوسالگیم توی انجمنه
الان که بهش فکر میکنم
میبنیم که ، اگر عضو انجمن نشده بودم مسیرم چقدر میتونست متفاوت باشه...
اصلا چی شد که اینجا برام تبدیل به یک خونه شد ؟
باورم نمیشه این همه مدت اینجا موندم و یجورایی ساعت های خیلی زیادی از دوسال گذشته زندگیم رو به اینجا اختصاص دادم
روزای اولی که عضو شده بودم هیچ وقت تصورش روهم نمیکردم که تبدیل به یکی از کاربرای فعال و تاحدودی شناخته شده اینجا بشم
یادش بخیر
چندماه اول که عضو شده بودم بدجور سرد و خشک رفتار میکردم یادمه حتی طی چندماه اول هیچ وقت داخل پست هام ایموجی استفاده نمیکردم
خلاصه که شاید دوسال چیزی نباشه اما وقتی بیش از حد زمان و انرژی بذاری اندازه ده سال غرقش میشی
کلا همه چیز همینه
خودتون و زمان تون رو وقف کاری یا شخصی یا جایی کنید ازش تاثیر خواهید گرفت و روی مسیر زندگی تون تاثیرات زیادی خواهد گذاشت...
هممممم
از هم دوره ای های خودم کسایی که از مسیر کنکور جدا شدن دیگه هیچ کدوم اینجا نیستن ... یکمی دلگیره
همممم
ولی جدی جدی من اینجا دنبال چی میگردم ؟
نه کنکوری ام نه مشاور نه دیگه فعالیت مفید خاصی انجام میدم... همه تاپیک هامم که زدم حذف کردم حدود 800 تا پست....
یعنی فقط از سر عادته ؟ فقط برای گذروندن وقته ؟
دوسال گذشت ...دوسالی که اگه زمان و انرژی ای که اینجا گذاشتم رو روی کار دیگه ای گذاشته بودم وحشتناک توش پیشرفت کرده بودم...
دوسال دیگه کجام ؟
یعنی دوسال دیگه هم به اینجا سر میزنم ؟ دوسال دیگه هم کسایی که میشناسمشون اینجا سر خواهند زد؟ کسی من رو خواهد شناخت ؟
همممم
پاشیم بریم دنبال کارمون با این فکر و خیالا به هیچ جا نمیرسیم
عامل عضویتم اینجا اومدن کرونا و مجازی شدن آزمونا بود
شاید اینجا برام حکم اجتماعی رو داشت که قرار بود در نبود کرونا واردش بشم
آره
دلیلش کرونا بود...
ویرایش توسط Zero_Horizon : 15 بهمن 1400 در ساعت 15:02
به اینکه نباید اینقدر تحت تاثیر هر نظری قرار بگیرم
نباید رو بعضی کامنتای کانالای کنکوری حساس شم
مثلا طرف درباره یه موضوعی که من باهاش موافقم میاد حرف های الکی میزنه. بعد من میشینم باش بحث میکنم که نظرت اشتباهه و تمرکز خودمو و وقتمو و اعصابمو و... رو به ف.ن.ا میدم
چرا باید نظر کسی که اصلا نمیشناسمش اینقدر تحت تاثیرم قرار بده
ول کن مرد...
ویرایش توسط mh81 : 15 بهمن 1400 در ساعت 15:41
میدونی .. خدا خیلی بزرگه . نمیدونم کارما و اینارو قبول داری یا نه
من بیشتر میگم چوب خدا صدا نداره .
هرکاری با کسی کنی سرت میاد
هرکاری
اگه بیشترشم سرش نیاد کمتر سرش نمیاد
نه مرا حسرت به رگ ها می دوانید آرزویی خوش/نه خیال رفته ها میداد آزارم ...
درگیر فضای مسموم شدن
درگیر آدمای مسموم شدن
عادت کردن به چک کردن مداوم اینجا و درست کردن یه مدل راه فرار از درس و پرش ذهنی
عامل اعصاب خوردی
عامل تخریب کردن تمرکز
غرق در حواشی مختلف شدن و اعصاب خوردی و استرس و تنش های اضافی به خود وارد کردن
قاطی روابط پوچ دوستانه شدن برای فرار از درس درحالی که یه مدت دیگه طرف حتی براش مهم نیس زنده ای یا مرده
دیگه مزخرف ترینش اینکه یکی اینجا خودش رو درگیر موضوعات عاطفی کنه ... آدمای مجازی رو نمیشه هیچ وقت اونقدری شناخت که بخوای همچین بلایی سر خودت بیاری..
هزاران دلیل و عامل دیگه هم بوده که حوصله لیست کردنش نیست
چیزایی که یا سر خودم اومده یا این مدت دیدم که سر کاربرا اومده
پ.ن : نمیتونی اکانتت رو پاک کنی....بجای اینکارا فقط زیادی درگیر اینجا نشو همین
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)