خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 15
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات

      سالروز در گذشت استاد شهریار

      27 شهریور سالروز در گذشت استاد شهریار و روز شعر و ادب فارسی را ارج می نهیم...shahriar.jpg



      سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ - درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل تبریز بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است.[۱] وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند. وجه تسمیه این نام گذاری سالروز درگذشت شهریار است.

      مهم‌ترین اثر شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهایادبیاتترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است.[۲]
      شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی وشعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت بهحافظ داشته‌است.
      شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی ایران سرود. وی در روزهای آخر عمر، به دلیل بیماری، در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از فوت در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت.



      نمونه‌ای از غزلیات شهریار:



      آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی‌وفا حالا که من افتاده‌ام از پا چرا؟
      نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می‌خواستی حالا چرا؟
      نازنینا ما به ناز تو جوانی داده‌ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟
      آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می‌کند در شگفتم من نمی‌پاشد ز هم دنیا چرا؟
      در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟
      شهریارا بی‌حبیب خود نمی‌کردی سفر این سفر راه قیامت می‌روی تنها چرا؟




    2. Top | #2
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات
      يار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
      تو شدي مادر و من با همه پيري پسرم
      تو جگرگوشه هم از شير بريدي و هنوز
      من بيچاره همان عاشق خونین‌جگرم
      خون دل می‌خورم و چشم نظر جام
      جرمم اين است که صاحب دل و صاحب‌نظرم
      من که با عشق نراندم به جواني هوسي
      هوس عشق و جوانی است به پيرانه سرم
      پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت
      پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
      عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر
      عجبا هيچ نيرزيد که بی‌سیم و زرم
      هنرم کاش گره بند زر و سيمم بود
      که به بازار تو کاري نگشود از هنرم
      سيزده را همه عالم به در امروز از شهر
      من خود آن سيزدهم کز همه عالم به درم
      تا به ديوار و درش تازه کنم عهد قديم
      گاهي از کوچه‌ی معشوقه‌ی خود می‌گذرم
      تو از آن دگري رو که مرا ياد تو بس
      خود تو داني که من از کان جهاني دگرم
      از شکار دگران چشم و دلي دارم سير
      شيرم و جوي شغالان نبود آبخورم

      روزی اگر زاغی روباه را بلعید
      جای تاسف نیست
      هیهات اگر روزی صابون بیاموزد مکار بودن را
      ویرایش توسط 86ali.z : 27 شهریور 1396 در ساعت 13:45

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      عاشقشم . هر وخ از شعر های ترکیش می خونم گریم می گیره .
      خان ننه ، هایاندا قالدین

      بئله باشیوا دولانیم


      نئجه من سنی ایتیردیم !

      دا سنین تایین تاپیلماز


      سن اؤلن گون ، عمه گلدی

      منی گه تدی آیری کنده


      من اوشاق ، نه آنلایایدیم ؟

      باشیمی قاتیب اوشاقلار


      نئچه گون من اوردا قالدیم

      قاییدیب گلنده ، باخدیم


      یئریوی ییغیشدیریبلار

      نه اؤزون ، و نه یئرین وار


      « هانی خان ننه م ؟ » سوروشدوم

      دئدیلر کی : خان ننه نی


      آپاریبلا کربلایه

      کی شفاسین اوردان آلسین


      سفری اوزون سفردیر

      بیرایکی ایل چکر گلینجه


      نئجه آغلارام یانیخلی

      نئچه گون ائله چیغیردیم


      کی سه سیم ، سینم توتولدو

      او ، من اولماسام یانیندا


      اؤزی هئچ یئره گئده نمه ز

      بو سفر نولوبدو ، من سیز


      اؤزو تک قویوب گئدیبدیر ؟

      هامیدان آجیق ائده ر کن


      هامییا آجیقلی باخدیم

      سونرا باشلادیم کی : منده


      گئدیره م اونون دالینجا

      دئدیلر : سنین کی تئزدیر


      امامین مزاری اوسته

      اوشاغی آپارماق اولماز


      سن اوخی ، قرآنی تئز چیخ

      سن اونی چیخینجا بلکی


      گله خان ننه سفردن

      ته له سیک روانلاماقدا

      اوخویوب قرآنی چیخدیم


      کی یازیم سنه : گل ایندی

      داها چیخمیشام قرآنی


      منه سوقت آل گلنده

      آما هر کاغاذ یازاندا


      آقامین گؤزو دولاردی

      سنده کی گلیب چیخمادین


      نئچه ایل بو اینتظارلا

      گونی ، هفته نی سایاردیم


      تا یاواش – یاواش گؤز آچدیم

      آنلادیم کی ، سن اؤلوبسن !


      بیله بیلمییه هنوزدا

      اوره گیمده بیر ایتیک وار


      گؤزوم آختارار همیشه

      نه یاماندی بو ایتیکلر


      خان ننه جانیم ، نولیدی

      سنی بیرده من تاپایدیم


      او آیاقلار اوسته ، بیرده

      دؤشه نیب بیر آغلایایدیم


      کی داها گئده نمییه یدین

      گئجه لر یاتاندا ، سن ده


      منی قوینونا آلاردین

      نئجه باغریوا باساردین


      قولون اوسته گاه سالاردین

      آجی دونیانی آتارکن


      ایکیمیز شیرین یاتاردیق

      یوخودا ( لولی ) آتارکن


      سنی من بلشدیره ردیم

      گئجه لی ، سو قیزدیراردین


      اؤزووی تمیزلیه ردین

      گئنه ده منی اؤپه ردین


      هئچ منه آجیقلامازدین

      ساواشان منه کیم اولسون


      سن منه هاوار دوراردین

      منی ، سن آنام دؤیه نده


      قاپیب آرادان چیخاردین

      ائله ایستیلیک او ایسته ک


      داها کیمسه ده اولورمو ؟

      اوره گیم دئییر کی : یوخ – یوخ


      او ده رین صفالی ایسته ک

      منیم او عزیزلیغیم تک


      سنیله گئدیب ، توکندی

      خان ننه اؤزون دئییردین


      کی : سنه بهشت ده ، الله

      وئره جه ک نه ایستیور سن


      بو سؤزون یادیندا قالسین

      منه قولینی وئریبسه ن


      ائله بیر گونوم اولورسا

      بیلیرسن نه ایستیه رم من ؟


      سؤزیمه درست قولاق وئر :

      سن ایله ن اوشاخلیق عهدین


      خان ننه آمان ، نولیدی

      بیر اوشاخلیغی تاپایدیم


      بیرده من سنه چاتایدیم

      سنیلن قوجاقلاشایدیم


      سنیلن بیر آغلاشایدیم

      یئنیدن اوشاق اولورکن


      قوجاغیندا بیر یاتایدیم

      ائله بیر بهشت اولورس


      داها من اؤز الله هیمدان

      باشقا بیر شئی ایسته مزدیم

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر
      خود نمی‌دانم که پیری دوست دارم یا جوانی

      روحش شاد


      بهتر است برای چیزی که هستی مورد
      نفرت باشی
      تا اینکه برای چیزی که نیستی
      محبوب باشی

    5. Top | #5
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      381b0a1d-53d6-4040-ada2-b3a1e81a0d35.jpg


      ثریا ابراهیمی(پری)معشوقه معروف استاد شهریار که الان تو آمریکا زندگی میکنه. قسمتی از ادبیات ما مدیون ایشونه وگرنه شهریار بجای شاعر شدن،پزشک میشد و شاید دیگه شاهدشاهکارهای نظیر"آمدی جانم به قربانت..."و امثال اون نبودیم
      استاد شهریار در پی یک شکست عشقی ترم آخر پزشکی دانشگاه را رها میکند و ترک تحصیل مینماید.
      یعنی حدود 6 ماه قبل از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه به دلیل شکست عشقی انصراف میدهد.
      او که به خواستگاری دختری از آشنایان میرود چون وضع مالی مناسبی نداشته و در ابتدا مشهور هم نبوده جواب رد میشنود.
      استاد ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ ﺗﺎ 47 ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﺠﺮﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ ...
      ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﺶ ﺭﻓﺖ، به ﺍﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺩ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﭼﻮﻥ ﺍﺯ ﻣﺎﻝ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺮﻩ بوﺩ !!!
      ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ در ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺰﺩﻩ به ﺩﺭ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﻭ بچه ﺑﻪ ﺑﻐﻞ ﺩﯾﺪ ، ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﺭﺍ ﺳﺮﻭﺩ که واقعاً معرکه است :


      ﺳﺮ ﻭ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﮔﺮﻭ ﺑﻮﺩ ﺳﺮﻡ
      ﺗﻮ ﺷﺪﯼ ﻣﺎﺩﺭ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭘﯿﺮﯼ؛ ﭘﺴﺮﻡ


      ﺗﻮ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﯿﺮ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﻭ ﻫﻨﻮﺯ
      ﻣﻦ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺧﻮﻧﯿﻦ ﺟﮕﺮﻡ


      ﻣﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻧﺮﺍﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻫﻮﺳﯽ
      ﻫﻮﺱ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﺍﻧﻪ ﺳﺮﻡ


      ﭘﺪﺭﺕ ﮔﻮﻫﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﺭ ﻭ ﺳﯿﻢ ﻓﺮﻭﺧﺖ
      ﭘﺪﺭ ﻋﺸﻖ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﭘﺪﺭﻡ


      ﻋﺸﻖ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﻫﻨﺮ
      ﻋﺠﺒﺎ ﻫﯿﭻ ﻧﯿﺮﺯﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺳﯿﻢ ﻭ ﺯﺭﻡ


      ﺳﯿﺰﺩﻩ ﺭﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺯ ﺷﻬﺮ
      ﻣﻦ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺳﯿﺰﺩﻫﻢ ﮐﺰ ﻫﻤﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺭﻡ


      ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻭ ﺩﺭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﮐﻨﻢ ﻋﻬﺪ ﻗﺪﯾﻢ
      ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪﯼ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪﯼ ﺧﻮﺩ ﻣﯽﮔﺬﺭﻡ.


      شهریار در یکی از سمینارها و شب شعری که در شیراز به مناسبت بزرگداشت سعدی و حافظ برگزار میگردد دعوت میشود. در آن سمینار شهریار غزل زیبایی میخواند که همه مبهوت میشوند.
      یک دختر دانشجوی رشته ادبیات از دانشگاه شیراز بلند میشود و مقاله ای در توصیف شهریار میخواند و او را شهریار مسلم غزل میخواند.
      دختر در پایان جلسه نزد شهریار میرود و خیلی زیاد از شهریار تعریف مینماید و میگوید که من عاشق و شیفته شما و این غزلتان شده ام.
      شهریار از دختر میپرسد نام شما چیست؟
      دختر میگوید غزاله
      شهریار فی البداهه این تک بیت را میگوید:
      ((شهریار غزلم خواند غزالی وحشی
      چه خوش است با غزلی صید غزالی کردم))




      استاد شهریار در اواخر عمر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری میگردد و دکتر خانواده او را جواب میکند. دوستان و آشنایان شهریار برای بهبود روحیه او میروند و با اصرار آن خانم عشق قدیمی شهریار را راضی میکنند که به عیادت شهریار برود. عشق قدیمی شهریار که حالا یک پیرزن بود قبول میکند که به عیادت شهریار در بیمارستان برود.
      وقتی عشق قدیمی شهریار به بیمارستان میرود شهریار روی تخت بیمارستان خواب بوده است اما صدای قدمها و گام عشق قدیمی خود را میشناسد و از خواب بیدار میشود. وقتی عشق او در اتاق را باز میکند شهریار این شعر مشهور که از مفاخر ادبیات فارسی هست را برای عشق قدیمیش میسراید:


      آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
      بیوفا حالا که من افتاده ام از پا چرا


      نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
      سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا


      عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
      من که یک امروز مهمان توام فردا چرا


      نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
      دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا


      وه که با این عمرهای کوته و بی اعتبار
      اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا


      شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
      ای لب شیرین جواب تلخ سر بالا چرا


      ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
      اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا


      آسمان چون جمع مشتاقان پریشان میکند
      در شگفتم من نمیپاشد ز هم دنیا چرا


      در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
      خاموشی شرط وفاداری بود غوغا چرا


      شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
      زین سفر راه قیامت میرود تنها چرا.
      ویرایش توسط BEGIN : 18 دی 1396 در ساعت 20:30 دلیل: عكسشونو الان پيدا كردم :))

    6. Top | #6
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      یاد جوانی

      پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند

      بلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند


      همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست
      طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند


      بلبلی در سینه می‎نالد هنوزم کاین چمن
      با خزان هم آشتی و گل‎فشانی می‎کند


      ما به داغ عشقبازی‎ها نشستیم و هنوز
      چشم پروین همچنان چشمک‎پرانی می‎کند


      نای ما خاموش ولی این زهره‎ی شیطان هنوز
      با همان شور و نوا دارد شبانی می‎کند


      گر زمین دود هوا گردد همانا آسمان
      با همین نخوت که دارد آسمانی می‎کند


      سالها شد رفته دمسازم ز دست اما هنوز
      در درونم زنده است و زندگانی می‎کند


      با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
      خاطرم با خاطرات خود تبانی می‎کند


      بی‌ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
      چون بهاران می‎رسد با من خزانی می‎کند


      طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
      آنچه گردون می‎کند با ما نهانی می‎کند


      می‌رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
      دفتر دوران ما هم بایگانی می‌کند


      شهریارا گو دل از ما مهربانان مشکنید
      ور نه قاضی در قضا نامهربانی می‎کند



      دانلود شعر ياد جوانى با صداى استاد شهريار:

      http://worldbook.ir/wp-content/files/piramSHAHRIAR.mp3

    7. Top | #7
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      شهریاراتوبه شمشیرقلم درهمه آفاق به خداملک دلی نیست که تسخیرنکردی
      عاشق شعرای شهریارم واقعافوق العاده اس آدم وقتی شعراشومیخونه آروم میشه
      روحش شاد وقرین رحمت حق
      ویرایش توسط raha113 : 27 شهریور 1396 در ساعت 15:51

    8. Top | #8
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      الا ای داور دانا تو میدانی که ایرانی
      چه محنتها کشید از دست این تهران و تهرانی
      چه طرفی بست از این جمعیت ایران جز پریشانی
      چه داند رهبری سر گشته صحرای نادانی
      چرا مردی کند دعوی کسی کو کمتر است از زن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

      تو ای بیمار نادانی چه هذیان و هدر گفتی
      به رشتی
      کله ماهی خور به طوسی کله خر گفتی
      قمی را
      بد شمردی اصفهانی را بتر گفتی
      جوانمردان آذربایجان را ترک خر گفتی
      تو را آتش زدند و خود بر آن آتش زدی دامن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


      تو اهل پایتختی باید اهل معرفت باشی
      به فکر آبرو و افتخار مملکت باشی
      چرا بیچاره مشدی و بی تربیت باشی
      به نقص من چه خندی خود سراپا منقصت باشی
      مرا این بس که میدانم تمیز دوست از دشمن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من


      گمان کردم که با من همدل و همدین و همدردی
      به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
      چه گویم بر سرم با ناجوانمردی چه آوردی
      اگر میخواستی عیب زبان هم رفع میکردی
      ولی ما را ندانستی به خود هم کیش و هم میهن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من



      به شهریور مه پارین که طیارات با تعجیل
      فرو میریخت چون طیر ابابیلم به سر سجیل
      چه گویم ای همه ساز تو بی قانون و هردمبیل
      تو را یک شب نشد ساز و نوا در رادیو تعطیل
      ترا تنبور و تنبک بر فلک میشد مرا شیون
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

      بدستم تا سلاحی بود راه دشمنان بستم
      عدو را تا که ننشاندم به جای از پای ننشستم
      به کام دشمنان آخر گرفتی تیغ از دستم
      چنان پیوند بگسستی که پیوستن نیارستم
      کنون تنها علی مانده است و حوضش چشم ما روشن!
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من



      چو استاد دغل سنگ محک بر سکه ما زد
      ترا تنها پذیرفت و مرا از امتحان وا زد
      سپس در چشم تو تهران به جای مملکت جا زد
      چو تهران نیز تنها دید با جمعی به تنها زد
      تو این درس خیانت را روان بودی و من کودن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من




      چو خواهد دشمنی بنیاد قومی را براندازد
      نخست آن جمع را از هم پریشان و جدا سازد
      چو تنها کرد هریک را به تنهایی بدو تازد
      چنان اندازدش از پا که دیگر سر نیفرازد
      تو بودی آنکه دشمن را ندانستی فریب و فن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من





      چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
      چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
      مگر پنداشتی ایران ز تهران تا کرج باشد
      هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد
      تو گل را خار میبینی و گلشن را همه گلخن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من





      تو را تا ترک آذربایجان بود و خراسان بود
      کجا بارت بدین سنگینی و کارت بدینسان بود
      چه شد کرد و لر و یاغی کزو هر مشکل آسان بود
      کجا شد ایل قشقایی کزو دشمن هراسان بود
      کنون ای پهلوان پنبه چونی نه تیر ماند و نی جوشن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من



      گندم نه از سمنان فراز آید نه از زنجان
      نه ماهی و برنج از رشت و نی چایی ز لاهیجان
      از این قحط و غلا مشکل توانی وارهاندن جان
      مگر در قصه ها خوانی حدیث زیره و کرمان
      دگر انبانه از گندم تهی شد دیزی از بنشن
      الا تهرانیا انصاف میکن خر تویی یا من

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      سروده ای کمتر شنیده شده از استاد شهریار.
      خدا رحمتشون کنه.

    10. Top | #10
      کاربر انجمن

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      ز تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
      رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر نگران
      ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
      تو بمان و دگران وای به حال دگران...

      خانم معلم ممنون تاپیک قشنگی میشه من عاشق شهریارم


    11. Top | #11
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      حیدر بابا ایلدیریم لار شاخاندا
      سل لر سولار شاقیلییب آخاندا
      قیز اونا صف باغلییب باخاندا
      سلام اولسون شوکتیزه الیزه
      منیم د بیر آدیم گلسین دیلیزه

    12. Top | #12
      TAT
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      روحش شاد یادش گرامی

      فاتحه ای نثار روح ایشان کنید

    13. Top | #13
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      ممنون بابت تگ
      shahryar-2.jpg

    14. Top | #14
      کاربر فعال

      نمایش مشخصات

      جناب شهریار

      الله رحمت السین




      بااشعار ایشون زندگی میکنم



      چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصرتو

      به امیدی که مهتاب رخت بینم درایوانت

      به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق می ورزند

      نسیم وصل را ماند نوید طبع ایوانت
      Başka bir dünyayam
      Ele dünyayam ki , orde ğem yox



    15. Top | #15
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      خدایش بیامرزد
      واقعا اعجوبه ای بودند در غزل سرایی


    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن