سلام دوستای گلم، این تاپیک مکالمه ی منو یکی از اعضای انجمنه، امیدوارم براتون مفید باشه...
پ ن: من خودم یه مدت خیلی اسیر افکار منفی بودم تا جایی که کارم داشت به خودکشی می کشید، همه ی حرفایی که زدم تو این تاپیک از روانشناس عزیزم خانم دکتر سعیده دانشمندی یاد گرفتم و در واقع همه ش حرفای ایشونه، برا من که خیلی اثرگزار و مفید بودن امیدوارم شمارو هم کمک کنه...
پ ن: همه ی ما ممکن الخطایم، هیچ کدوممون همیشه تو مسیر درست نیستیم و نخواهیم بود چون انسانیم، فقط تا جایی که بتونیم سعی می کنیم تو مسیر کمال باشیم...
منم مث همه ی آدما خطا کردم تو زندگیم و نوشتن این تاپیک برای خودنمایی نیست، صرفا به خاطر اینه که همه توانایی مالی رفتن پیش روانشناسو ندارن و امیدوارم که شده یک درصد بشه بهشون کمک کرد...
A: ی راست میرم سر اصل مطلب...من رتبم 15000 کشوری و حتی پرستاری هم نیاوردم...نمیگم حق من پزشکی یا حتی فیزیوتراپی بود، چون خیلیا واقعا بیشتر از من زحمت کشیدن و حق اونا بود این رشته ها، ولی... همین الان فهمیدم یکی با رتبه 54000 کشوری و البته با سهمیه ، دندون سراسری روزانه قبول شده!!!!...وضعیت روحی و جسمیم جوری بهم ریخت که مطمءنم اگه پنجاه به بالا سن داشتم حتما سکته رو میزدم!!!!...قلب کاملا سالمم که تا حالا آخ نگفته بود حالا ده دقیقس که ممتد داره تیر میکشه!!! من باز مجبورم بمونم و یک سال دیگه هم از جوونیمو پشت کنکور ****** بدم...و البته مجبورم این همه حرفی که دلم میخواد بگم رو مثل همه ی مردم بریزم تو خودم و فقط میتونم بگم آقایون و خانومای سهمیه دار! ما راضی نیستیم، هیچکدوممون...من تو یک سال کنکورم خیلی چیزا رو از دست دادم(نپرس چیارو!!) و امسال هم مطمءنا باقی مونده اش رو از دست میدم، آدمی که هیچی واسه از دست دادن نداره همونیه که میگن خطر داره واسه جامعه دیگه...مگه نه؟
الان یکی میاد میگه داداش میخواستی پشت کنکور نمونی خو!...منم بهت میگم اول کفشای منو بپوش بعد راه رفتن منو قضاوت کن!! فقط در همین حد بدون که وضعیت من الان جوریه که سال دیگه اگه پزشکی نیاوردم بهتره جنازه ام برگرده پیش خانواده و اقوام تا خودم!!!
در ضمن هنوز هم نسل رو به انقراضی از دوستان وجود داره که میگن باباهاشون رفتن شهید شدن سهمیه حقشونه...ببینید دوستان ساده ی من! خودم دو تا از آشناهامون هستن که سهمیه ی کامل دارن و پدراشون هم ماشالا از من سالم ترن! خواستم بگم الان خیلی وقته سهمیه واسه خانواده شهدا نیس فقط!!! برو خانواده شهدا رو ببین اون بنده خداها انقدر مشکل دارن که اصلا به کنکور دادن نمیرسن چه برسه بخوان از سهمیه کنکور استفاده کنن!!! خواستم بهتون بگم این آقازاده هایی که با ته ریش و رتبه نجومی میرن میشینن تو دانشگاه علوم پزشکی ،اینا هیچکدوم فرزند شهدای عزیز جنگ نیستن و پدر دارن، اونم چه پدر گردن کلفتی!!!
B: "همان طور که هر نخ سیگار به ریه های انسان آسیب می رساند، هر خشم و کینه ای نیز روح انسان را متلاشی می سازد..." الیزابت گیلبرت
داداش گلم اولا که با خودت مهربون باش و انقد حرص نخور، ثانیا حرص خوردن تو هیچ چیزی رو حل نمی کنه چون به جایگاهی از قدرت دسترسی نداری که بخوای اینارو تغییر بدی، ثالثا اگه می خوای امسال به هدفت برسی باید همه ی حواشی ای که روحتو ناآروم می کنه بریزی دور، چند روزه من دارم اینو تمرین می کنم باور نمی کنی چقد آروم شدم، یه بار تو یه مصاحبه از مارک زاکربرگ موسس فیس بوک پرسیدن که چرا همیشه یه نوع تی شرت و شلوار می پوشی؟ گفت برا این که نمی خوام انرژی ذهنمو صرف کار بی اهمیتی مث انتخاب لباس کنم! فک کن...
A: داداش بیشتر توضیح میدی که چطور همه افکار منفی رو از خودت دور میکنی؟...من خوب درس میخونم ولی بعضی وقتا همین افکار منفی، از کم کاریام گرفته تا استفاده ام از منبع اشتباه و آخریش هم این سهمیه...کاملا ذهنم رو آشفته میکنه بطوریکه حتی شده تا دو هفته درسو گذاشتم کنار...خوشحال میشم اگه مهارت دور کردن افکار منفی رو به منم یاد بدی
B: داداش گلم از منظر روانشناسی بخوای به قضیه نگاه کنی تعبیری که من به کار بردم "بریز دور..." درست نیست چون هر فکری رو بخوای از خودت دور کنی با قدرتی چندبرابر دوباره به سمتت میاد، این بحثا چیزی نیست که بشه با یه نقل قول جمعش کرد ولی مختصر و مفید بخوام بهت بگم اینه که یکی از کارای مغز ساختن افکار متنوع هست و کار ما انتخاب کردن، مطمئن باش این فکر سهمیه ها تو ذهن رتبه ی یک کنکور هم ساخته می شه ولی فرقش اینه که اون چون می دونه انتخاب کردنش اونو تو مسیر زندگیش به جلو نمی بره انتخابش نمی کنه، حالا اگه بخوام انتخاب نکردن رو ساده برات توضیح بدم این می شه، گاهی وقتا مث الان تو فکرایی مث فکرای سهمیه ها میاد تو ذهن آدم، مث بچه ی سمجی که می خواد آدمو مجبور به انجام کاری کنه تو ذهن آدم جیغ و داد می کنه، اگه بخوای به زور از خودت دورش کنی لج می کنه و جیغشو بیش تر می کنه و ول کنت نمی شه، تنها کاری که باید بکنی اینه که بذاری یه مدت نق بزنه بعدش خودش خسته شه بره، اگه نتونی اون چن دیقه جیغو تحمل کنی و تن به خواسته ش بدی تورو مشغول کاری می کنه که دوس داره و از زندگی میزارتت...
متوجه شدی تا اینجاشو؟
A: گرفتم تا اینجاشو داداش...ادامه هم داره حرفات؟ چون گفتی تا اینجا گفتم شاید ادامه داشته باشه، اگه داره ممنون میشم بگی...یک سوال، ینی من دارم زیست میخونم و این فکر سهمیه میاد تو سرم...بعد در حالی که دارم زیست میخونم بذارم این فکر سهمیهوهم واسه خودش تو مغزم کار کنه ینی؟
B: آره داداشم ادامه هم داره کل نقل قول قبلیمو با این جمله می شه خلاصه کرد "هر چه در برابر افکار مزاحم مقاومت کنی به تثبیتشان کمک می کنی، رها کن..."
پس سعی نمی کنی که دور کنی فکرو چون اگه این کارو کنی با چنان قدرتی دوباره به سمتت میاد که مجبور می شی تسلیمش بشی...
خب حالا ببین، ذهن ما طوری طراحی شده که هر فکری رو وقتی مدام انتخاب کنیم به صورت یه الگوی ذهنی درمیاره تا انرژی کم تری برا انجامش صرف شه، به عبارتی میل به اتومات شدن داره، مثلا تو روز اولی که با کیبورد کامپیوتر کار می کنی به جای دکمه ها فک می کنی و وقت و انرژی ذهنی براش صرف می کنی ولی بعد یه مدت بدون فکر کردن و اتومات انگشتات می رن سراغ دکمه های مورد نظرت، چرا؟ چون دیگه اون فکر و اون کار برا ذهنت شده یه الگو، خیلی باید مراقب افکاری که انتخاب می کنی باشی، اگه یه مدت همش افکار منفی رو انتخاب کنی رفتن به سمت افکار منفی رو برا ذهنت به صورت یه الگو درمیاری و بدون تامل و اتومات وار به سمت افکار منفی کشیده می شی، افسرده می شی و ممکنه انقد منفی نگر بشی که قید همه چیو بزنی و خودتو بکشی...
حالا چه طور انتخاب نکنی؟ خیلی راحت، مثلا داری زیست شناسی می خونی، یه لحظه اون فکر سراغت میاد، یه لحظه استوپ کن، یه جلسه ی یه دیقه ای با ذهنت بذار، بگو "ذهن عزیزم از این که کارتو ینی ساختن افکار از هر نوعی رو داری عالی انجام می دی ازت ممنونم، این فکرو انتخاب نمی کنم، بوس " بعد به درس خوندنت ادامه بده، چن دیقه اون فکر بازم تو ذهنت هست، اشکالی نداره، تو کارتو ادامه بده، مطمئن باش یواش یواش اون فکر راهشو می کشه و می ره، در واقع تو با این کارت با ذهنت نمی جنگی و لعن و نفرینش نمی کنی که چرا اون فکرو ساخته بلکه مهربانانه می پذیریش، فک کن ذهن کارش ساختن لباس از هر طرح و رنگیه و کار تو انتخاب کردن و پوشیدنشون، این که ذهن لباسی رو ساخته که مناسب تو نیست دلیل بر این نیست که ذهنت خوب کار نمی کنه، نباید باهاش بجنگی که چرا این لباسو ساختی فقط باید لباسی که مناسبت هست رو انتخاب کنی و بپوشی و ازش به خاطر این که کارشو داره عالی انجام می ده و این همه لباس با این همه طرح و رنگ و اندازه می سازه و جلوت می ریزه تشکر کنی مثلا ذهن چه به تو بگه تو می تونی پزشکی قبول شی و چه بگه نمی تونی در هر صورت داره کارشو عالی انجام می ده و باید ازش تشکر کرد تویی که باید انتخاب کنی...
خب حالا تا اینجاشو چی؟ متوجه شدی؟
A: داداش با اجازت بعد از خوندن حرفات دارم ازشون اسکرین میگیرم البته فقط برای استفاده شخصیم، میخوام حرفاتو بارها بخونم...خب میشه ادامه بدی؟
B: خواهش می کنم، خوشحال می شم که اگه بتونم کمکی بهت کنم، تاپیک خیلی به هم ریختو رشته ی کلام از دستم رفت ولی فک کنم تونستم منظورمو برسونم که انتخاب افکار ینی چی؟ حالا لازمه ی این که انتخاب های مناسبی انجام بدی چیه؟ اینه که ارزش های زندگیت معین باشن، بدونی مسیرت چیه و مقصدت کجاست، ارزش های بنیادی زندگی اینا هستن: سلامتی، تحصیل، اشتغال، فراغت و سرگرمی، هنر، روابط زناشویی، روابط خانوادگی، روابط دوستانه، روابط اجتماعی و برا بعضیا یه ارزش دیگه هم هست که اونم مذهبه، در واقع اینا مسیر ارزش های تو هستن، تو هر کدوم از اینا باید تو مقصدی داشته باشه تا بدونی انتخاب افکار تورو به اون مقصدها نزدیک می کنن یا دور، مثال تو مسیر ارزش تحصیلت مقصدت چیه الان؟ قبولی پزشکی و تو مسیر ارزش سلامتیت یکی از مقصدهات چیه؟ سلامتی روحت، این فکر که بقیه سهمیه دارن چه کمکی تو رسیدن به مقاصدت می کنه؟ انتخاب این فکر تورو به مقصد قبولی پزشکیت و سلامتی روحت نزدیک تر می کنه یا دور؟ مطمئنا دور می کنه، پس انتخاب نکن، به همین راحتی...
به عبارتی باید همیشه یه ترمزی برا انتخاب افکار تو دستت باشه، بدون تامل هیچ فکری رو انتخاب نکنی، هر فکری به ذهنت میاد بیاری تو قالب مسیر ارزش هات بررسیش کنی، ببینی به مقاصدت نزدیک می کنه یا نه، اگه آره انتخابش کنی و اگه نه اون جلسه ای که گفتمو با ذهنت بذاری و انتخابش نکنی... این طوری تو سردرگم نیستی، تکلیفت با خودت مشخصه، مسیرتو می دونی، مقصدتو بلدی، ول نیستی که از هر مسیری که جلوت سبز شد بری و اصلا ندونی که اون مسیر به کجا ختم می شه، در حالت کلی این طوریه که تو ارزشمند زندگی می کنی
A: در حالت کلی یعنی شما میگید تمرکز رو درس و افکار دیگه هم بیان و برن...ببخشید اذیتتون کردم و به عنوان سوال آخرم، ممکنه مثلا یک یا چند هفته به حرف های ارزشمندت پایبند بمونم و باز ی دفعه کلا حرفاتون یادم بره و دوباره همین آش و کاسه...راهکاری دارید که بتونم تا موقع کنکور به طور خیلی خفن برنامه ای که فرمودید رو بدون نقص اجرا کنم؟
B: خواهش می کنم، خب داداش گلم همه ما انسانیم و ممکن الخطا، اگه همیشه کاملا تو مسیر درست بودیم که می شدیم خدا، مطمئنا پیش میاد وقتایی که می زنی به جاده خاکی، مهم اینه که زود متوجه بشی و برگردی به مسیر، برا این که زود متوجه بشی می تونی هر شب یا هر آخر هفته بشینی چند دقیقه اعمال و رفتارتو بررسی کنی و ببینی چقد تو مسیر ارزش هات به مقاصدت نزدیک شدی و به عبارتی چقد ارزشمند زندگی کردی، این طوری می تونی رفتارایی رو که مانع ارزشمند زندگی کردنت می شن شناسایی کنی و ادامه شون ندی...
یه مدت انقد ارزشمند زندگی کن که اینو برا ذهنت به صورت یه الگو دربیاری، بذا ذهنت تورو بکشه سمت ارزش هات، مثلا همین الان این بحث بی فایده در مورد سهمیه هارو بذار کنار
A: واقعا ممنونم ازتون...امیدوارم بتونم کاملا پایبند بمونم به حرفاتون...