کی این تاپیکو زدددد
....ولی بازم مرسی.......بچه ها من مشکلم خیلی کمتر شده ینی یکی دو روز اول ک رفتم اتاق داداشم بدرسم این وضعیت بود و هی بقیه میومدن تو اتاقو اینا و حرف میزدن و شوخی و.... کللن هر کاری ولی من رفتم باهاشون حرف زدم ینی حرف ک ن دعوا گفتم اگ شما دو دیقه یه بار بیاین ک من رتبه م از پارسال ک شرایطم اونقد خوب بوددد بدتر میشه پس چرا موندم پشت کنکور یه خورده خودمو زدم به مظلومی و موش شدم
گریه هم کردممم
......گفتن تا 10 رز دیگه واسه اتاقم کولر میگیرن من و آبجیم بری اونجا بدرسیم...از وقتی باهاشون حرف زدم دیگه بیشتر مراعات میکنن و حواسشون هست ......ایر پلاگم گرفتم میزنم به گوشم صدا بقیه رو کمتر بشنوم ...بعد به خودم میگم بزار بیان و برن چی میشه مگه فرض میکنم اینا عین مراقبای سر آزمون یا کنکورن و بیشتر تمرکزو تمرین میکنم واسه اون موقه.....فقط یه ماه باید تحمل کنم بعدش اتاق خودمو خواه داشت اونجا دیگه نمیان اصلن.....الان دیگ فقط کاری داشته باشن میان حرفم نمیزنن ینی خواستن باهام حرف بزننم من جوابشونو نمیدم انگار ک هیچکس نیست خودشون میفهمن میرن
.....ینی سعی میکنم تمرکز کنم و اونموقه کسی یا چیزی جز کتاب توجهمو جلب نکنه و حساسیتمو کمتر کردم.......و مررررسی از همه ک جواب دادن