جنس تنهاییام فرق کرده...
تا حالا اینقد با خودم غریبه نبودم...
جنس تنهاییام فرق کرده...
تا حالا اینقد با خودم غریبه نبودم...
مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..
بعضی وقت ها
تنهایی
انقدر به آدم می آید
که هیچ چیز حالت را خوب نمی کند،
جز اینکه
هی قدم بزنی خودت را
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
پدر خیال میکرد؛
آدم وقتی در حجره ی خودش تنها باشد،
تنهاست.
نمی دانست؛
که تنهایی را
فقط در شلوغی می شود حس کرد.
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
بار ها بخوان!
هیچ همراهی ، هیچ همراهی در لحظه های برخورد انسان با واقعیت که استخوانمان را آب میکند نخواهد بود .
موقعیت هایی که انسان را انسان میکند
تنها تماشاگر این صحنه خودت خواهی بود.
در رخداد پذیر ترین ثانیه های زندگی .
زمانی که درد بیش از اندازه در درون شتاب میگیرد و دانه های اشک مسیر را برایمان کدر و مبهم میکند .
آری ، در میانه ایستادن
به زبان خام ام دست غیب پیمودن فاصله بین آنچه تو خواهی و آنچه از تو میخواهند، هر روز امکان ناپذیر تر میشود
مهربانا شاید بگویی پیمودن برای چه؟ درک رنج عزیز، همین درک و خوانش رنجی که میکشیم این اتاق ساکت یا همان زندگی را معنا میدهد.
آن زمانی که رنج خود را نشناسیم مهلک ترین ضربه ها را ز خویشتن خواهیم خورد .
به زبان برودسکی : رنج کور میکند ، کر میکند، ویران میکند ،و اغلب میکشد .
هیچ کس با صدای بلند میگویم ! هیچ کسسسس ، از پشت چهره ات، خطوط رنج سپری شده بر تو را درک نخواهد کرد . این خطوط را بی کلام مگذار ، این صفحه خالی را تو خواهی آراست
به زیبایی یا به تلخی ؟
انتخاب با تو خواهد بود
تلخی یعنی پایان دادن بی آنکه شروع کرده باشی.
و زیبایی شاید صف طویل مردم برای هزارمین بار دیدن حافظیه، بوی تند غذای دست فروشان در کنار خیابان، بوسه های اول آشنایی پی در پی و شیرین که لبانت را قرمز میکند قرمزی لبانش ، گوش سپردن به صدای آواز پیرمردی که به آهستگی داستان زندگی را از بر میخواند .
با تو سخن میگویم ، به جای آنکه در تاریکی این اتاق نشسته و فکر های نا تمام شبانه ات را دنبال کنی تا تمام تو را به پایان نزدیک کند .
برخیز
چرا که فرداها تمامی پرندگان در سوگ تو آواز میخوانند .
همه این ها را گفتم که بدانی زندگی در کنار رنج ها یعنی از خودم دست نکشم........... همین
" چه دانم های بسیار است لیکن من نمیدانم
که خوردم از دهان بندی در این دریا کفی افیون "
ویرایش توسط _Joseph_ : 11 شهریور 1401 در ساعت 00:38
معلق بین زمین و آسمون، آدما، زندگی، اصن همه چی ...
.Well, here I am
?What are your other two wishes
گاهی نه آشنا درد را می فهمد
نه حتّیٰ صمیمی ترین دوست
گاهی باید تنهایی ، درد را فهمید
تنهایی ، خلوت کرد
تنهایی ، آرام شد
و تنها خدا می داند
چه می گذرد در دلت..
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
به شیشه می خورد انگشت های باران
…آه…شبیه در زدن تــــو…
ولـــــی صدای تـــو نیست
تــــو نیستی
دل این چتــــر، وا نخــــواهد شد
غمی ست باران…
وقتی هوا هوای تو نیست…!
آدم ها با هــــــم ها و بی هـــــم ها زوج و فــــرد و منـی که انگــــار با پـــلاک تـــنهــــائی هیچ راهی به محدوده ی زوج و فرد نـدارم
تنهایی خیلی هم خوبه اصلا
تنهایی خیلی هم خوبه اصلا
تنهایی خیلی هم خوبه اصلا
.
.
.
اه لعنت...یادم رفت...
روانشناسه گفت هرشب چند بار باید این جمله رو تکرار کنم؟
ما از دلگیری روزهایمان به شب پناه می بردیم
و از دلتنگی شبهایمان به روز...
و اینگونه بود که تمام جوانی مان
در ناتمام یک انتظار "تمام" شد...!
هرکس به اندازه ضربه هایی که خورده،تنهاییشو محکم تر بغل کرده..
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)