میرزا خوک الدین و دوست دخترش ساندیس گلی در فرومی در حالِ لاو ترکاندن بودند که توسط ادمین آن فروم
به جشنی بزرگ در تاپیکی عمومی ! دعوت شده و آن روز را که شب اش در تاپیک عمومی باید جشن می
گرفتند را با استرسی بسیار زیاد در حال پی گیری بودند
به طوری که خوک الدین نمیدانست در جشن "تاپیک!" چه بنوسید و ساندیس گلی برای انتخاب آواتار خویش سخت مبذول و
متحیر و به هم ریخته شده بود تا اینکه سعید القصاب به پیام بازدید کنندگان "منظور همان حالِ خانه اشان!" ورود یافته و چون
پریشان حالی این دو عاشق و معشوقِ خوکی را دید چیزی بذهن ناقصش رسید و گفت: میرزا تو حرف از اصول کتابداری تز دوم
از طاقچه ی سوم را بزن و تو نیز ای آبجی ساندیس! آواتارت را یک بازیگر هات و داغ هالیوودی بگمار ! آن دو چون چنین شنیدیند
سخت معشوف و شاد شده و با حفظ امور شرعی "قری" داده و بوسه ای بسان شَست دست برای سعید القصاب ناقص
الذهن فرستاده و پس ازین اعمال شب فرا رسید به تاپیک جشن رسیده و ابتدا ادمین آنجا که سخت مَست بود، باسنی تکان
داد ولی چون بلد نبود، همان کمر را تکان داد و حَضار برایش لایک ها فرستادند
جشن آغاز شده بود و همه سر از پا نمی شناختند، خیلی ها در همین تاپیک با چند نقل قول عاشق هم شدند !
خیلی ها فارغ از هم شدند
خیلی ها سکوت میکردند و فقط لایکی میزدند، عده ای امر به معروف را سرلوحه ی کار خویش قرار داده
و مدام به آواتارها و نقل قولها گیر میدادند
چن نفری اسید می پاشیدند! "منظور همان دیس لایک!" تعدادی *** شدند و برای جلب توجه جنس مخالفِ موردِ نظر بدن را به
حالت موزون اینور و ان ور می کردند و عده ای بحث های عقایدی وسط جشن می کردند! یک نفر وسط قر دادن فریاد وا مصیبتا
! سر داد و دیگری از پشت آن را تایید کرد که خواهرم حجابت ! "حجاب آواتار" دیگری در حال توهم و مستی و کشیدن دود و دَم
در آنور جشن، ازین میگفت که همه دستشان در یک کاسه است!
روحانی فرقی با رئیسی ندارد ! و همه از یک قشرند! و در آخر نوبت رسید به خوک الدین
آری خوک الدین بحثی جذاب و شیرین به راه انداختو از اصول کتابداری و طاقچه بندی کتابها می گفت؛ بین حضار و کاربران حاضر
در زیر تاپیک هلهه ای بپا شد و بحث شیرین طاقچه بندی و قفسه گذاری کتابها "ترند" شد و به بحثی پرشور تبدیل گشته و
درین حین ساندیس گلی با آواتاری کور کننده! وارد بحث گشته و دلها بُریده و لبها بسته و چشمها باز کرده و بینی ها دراز کرد!
آری ساندیس گلی دیگر ان ساندیس گلی سابق نبود و به مُدل تبدیل شده بود ! گرچه خوک الدین هم دیگر خوک الدین سابق
نبود و به مقلدِ کاربران تبدیل شده بود!
ساندیس گلی باید هم مُدل میشد، کَم اواتاری که نگذاشته بود! خوک الدین نیز باید مقلد می شد، بهرحال مبحث شیرین و
پرشور قفسه گذاری کتابها که اساساََ محتوایی ترین بحث موجود تا این لحظه از تاریخ حیات بشر می بود!
و اینگونه بود که ساندیس گُلیِ عجوزه ! با اواتاری زیبا و داغ! تبدیل به نمادِ "مدلینگ!" شده
و خوک الدین میرزا با مغزی جلبکی در حد قفسه گذاری کتابها ! به نمادی از دانایی !