خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 7 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 102
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات

      اخلاق ، خاطره ، توهم های دوران بچگی

      سلاااااااااااام
      و صد سلااااااام
      بیاین توو این تاپیک راجع به خاطرات بچگی...طرز فکری که نسبت به مسائل داشتیم ..توهمات و اخلاقای خاص و علایقو.... هر چیزی که به دنیای بچگی مربوط میشه حرف بزنیم... #نوستالژی

      #نو_اسپم
      #یس_امتیاز
      Do your best
      one day
      you will be
      some one's hope
      ...some one's hero
      ویرایش توسط nazaninz.ahn : 25 خرداد 1396 در ساعت 16:22

    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      اولیشم خودم میذارم امیدوارم دنباله ش ادامه داشته باشه

      یادمه چهار پنج ساله که بودم کارتون سفید برفی رو نشون میداد
      برخلاف اکثر بچها که عاشق سفید برفی بودن من عاشق نامادریش بودم
      هر وقتم که تموم میشد میرفتم جلوی آیینه میگفتم آیینه ی جادویی به من بگو کی از همه زیباتره هووووووووووووو
      آیینه هم صادقانه(عاجزانه) میگف بخدا تو...برو گمشو کنار دیگه
      #یادش_به_خیر
      Do your best
      one day
      you will be
      some one's hope
      ...some one's hero
      ویرایش توسط nazaninz.ahn : 25 خرداد 1396 در ساعت 15:34

    3. Top | #3
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      من بچه که بودم (البته خودم که یادم نمیاد دختر داییم می گفت)یه دایره میکشیدم 4 تا خط اینورشه و 4تاخط اونورش میشد عنکبوت مثلا بعد خودم ازش میترسیدم....
      یا مثلا بچه که بودم صبح ها خاله شادونه می داد از وقتی رفتم مدرسه چون دیگه خودم نمی دیدمش فک می کردم چون من رفتم مدرسه دیگه خاله شادونه برنامه نمیذاره...(فک میکردم فقط برای من برنامه میذاره)

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      یا این که این خواننده افغانیه هست اسمش "ولی" عه فک میکردم به خاطر این لهجه داره که آمریکایی بوده بعد داره فارسی آهنگ می خونهیکی نبود بگه آخه کل دنیا دارن خودشونو میکشن ک آمریکایی یاد بگیرن اونوقت اون میاد فارسی بخونه

    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط fate.meh_ نمایش پست ها
      من بچه که بودم (البته خودم که یادم نمیاد دختر داییم می گفت)یه دایره میکشیدم 4 تا خط اینورشه و 4تاخط اونورش میشد عنکبوت مثلا بعد خودم ازش میترسیدم....
      یا مثلا بچه که بودم صبح ها خاله شادونه می داد از وقتی رفتم مدرسه چون دیگه خودم نمی دیدمش فک می کردم چون من رفتم مدرسه دیگه خاله شادونه برنامه نمیذاره...(فک میکردم فقط برای من برنامه میذاره)

      همین جا خدارو شکر میکنم که فقط منو روانی نیافریده
      Do your best
      one day
      you will be
      some one's hope
      ...some one's hero

    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط nazaninz.ahn نمایش پست ها

      همین جا خدارو شکر میکنم که فقط منو روانی نیافریده
      تازه اون موقع عاقل بودم...الانم دیدن داره...
      ویرایش توسط _Senoritta_ : 25 خرداد 1396 در ساعت 16:16

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      من بچه بودم مث همه ی بچه ها این واسم سوال بود
      "مامان من چجوری به دنیا اومدم؟"
      و این بماند که مامانم همیشه میگفت خدا داد..من اینجوری میشدم
      خدا چجوری داد!!
      بعد نشستم با خودم فک کردم به این نتیجه رسیدم:
      شنیده بودم که قبل ازدواج میرن آزمایشگاه،
      فک کردم که میرن آزمایشگاه از خون دختر به پسر تزریق میکنن و از خون پسر به دختر و اینطوری باردار میشه|||||

      الان از این خوشحالم ک با کسی مطرحش نکرده بودم
      دلمان برای هرچیز کوچک،چقدر تنگ است..

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      بچه که بودم یه بار یه چیزی میفته میشکنه من خیلی از صداش می ترسم ( البته اینا رو مامانم تعریف کرد ) مامانم هم میگه چیزی نیست یهو افتاد شکست ...
      مامانم میگه تا دوسال هرکی می گفت یهو من خودمو یه جا قایم می کردم چون فکر می کردم یهو یه موجود ترسناکه که اون روز صداشو شنیدم ...

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط laleh74 نمایش پست ها
      من بچه بودم مث همه ی بچه ها این واسم سوال بود
      "مامان من چجوری به دنیا اومدم؟"
      و این بماند که مامانم همیشه میگفت خدا داد..من اینجوری میشدم
      خدا چجوری داد!!
      بعد نشستم با خودم فک کردم به این نتیجه رسیدم:
      شنیده بودم که قبل ازدواج میرن آزمایشگاه،
      فک کردم که میرن آزمایشگاه از خون دختر به پسر تزریق میکنن و از خون پسر به دختر و اینطوری باردار میشه|||||

      الان از این خوشحالم ک با کسی مطرحش نکرده بودم
      وااای من بچه بودم خیلی دوس داشتم خواهر داشتم یادمه همیشه به مامانم می گفتم که تخم بذاره بخوابه روش برای من خواهر بیاره

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      اینم بگم
      فک کنم ۵سالم بود بابام خواست بهم دوچرخه سواری یاد بده.
      از صندلی پشتش گرفت گفت برون من میگیرم.
      کلی اونطوری روندم....همینطوری داشتم میروندم
      برگشتم پشتمو نگاه کردم دیدم بابام منو ول کرده داره بای بای میکنه
      فهمیدم منو نگرفته خودمو انداختم زمین
      دلمان برای هرچیز کوچک،چقدر تنگ است..

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط laleh74 نمایش پست ها
      من بچه بودم مث همه ی بچه ها این واسم سوال بود
      "مامان من چجوری به دنیا اومدم؟"
      و این بماند که مامانم همیشه میگفت خدا داد..من اینجوری میشدم
      خدا چجوری داد!!
      بعد نشستم با خودم فک کردم به این نتیجه رسیدم:
      شنیده بودم که قبل ازدواج میرن آزمایشگاه،
      فک کردم که میرن آزمایشگاه از خون دختر به پسر تزریق میکنن و از خون پسر به دختر و اینطوری باردار میشه|||||

      الان از این خوشحالم ک با کسی مطرحش نکرده بودم
      اوه چه پیشرفته فک میکردی...من وقتی مامانم میگف از زمانی که توو شکمش بودم فک میکردم منو خورده بوده تازه گریه میکردم که چرا منو خوردی؟ میگف داداشاتم خوردم بابا..زر زر نکن
      ولی لاله ملومه از بچگی سر و گوشت میجنبیده که تا آزمایشگارو دراورده بودی
      Do your best
      one day
      you will be
      some one's hope
      ...some one's hero

    12. Top | #12
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      من ۴-۵ سالم بود مامانم برام یه جوجه رنگی خریده بود..بعد من داشتم باهاش بازی میکردم سرشو از تنش جدا کردمهنوزم نمیدونم چطوری بعد چسب نواری آورده بودم ب مامانم میگفتم سرشو وصل کن

    13. Top | #13
      کاربر باسابقه

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      من زمانی که بچه نبودم() 12 سالم بود داداش کوچیکم تازه یکم حرف میزد و راه میرفت...مورچه نمیدونس چیه..یه دفه مورچه رو بهم نشون داد گف اون چیه گفتم شکلاته...گرفت خوردش دیگه اون آدم سابق نشدم
      Do your best
      one day
      you will be
      some one's hope
      ...some one's hero

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط nazaninz.ahn نمایش پست ها
      من زمانی که بچه نبودم() 12 سالم بود داداش کوچیکم تازه یکم حرف میزد و راه میرفت...مورچه نمیدونس چیه..یه دفه مورچه رو بهم نشون داد گف اون چیه گفتم شکلاته...گرفت خوردش دیگه اون آدم سابق نشدم
      مورچه
      یکی از همبازی های بچگیم بود..
      یادمه وقتی حوصلم سر میرفت مورچه ها رو میگرفتم تو دستم کلی میچرخوندم که سرشون گیج بره بعد بزارم زمین تا نتونن راه برن
      یا اینکه با استکان مگس میگرفتم بعد بالشونو جدا میکردم میذاشتم زمین راه برن

    15. Top | #15
      در انتظار تایید ایمیل

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      کوچیک بودم موهام بلند بودهمیشه.مامانم برای اینکه گولم بزنه میگفت وقتی موهاتو کوتاه کنی خیلی سریع تر رشد میکنه از دفعه قبلم بلندترمیشهمنم رفتم هرچی عروسک داشتم بردم حموم موهاشونو کوتاه کردم

    صفحه 1 از 7 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن