خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 4 از 4
    1. Top | #1
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات

      آرایه های ادبی

      آرایه های ادبی
      به نام خداوند جان و خرد

      همكاران عزيز ومحترم سلام

      ضمن تقدير و تشكر از زحمات شما عزيزان به عرض برسانم كاري كه پيش روي شماست گزيده اي از آرايه هاي ادبي مي باشد اميدوارم كه مورد عنايت شما سروران گرامي قرار گيرد .

      بصیری

      آرایه هاي ادبي

      براي تمامي دوره هاي تحصيلي

      (دوره دبيرستان)

      « آرايه هاي ادبي » الف ) بديع ب ) بيان

      الف ) بديع علمي است كه به باز شناسي آرايه هاي لفظي و معنوي مي پردازد .

      بديع بر دو نوع است :

      1- آرايه هاي لفظي 2- آرايه هاي معنوي

      آرايه هاي لفظي : يعني زيبايي كلام كه با لفظ انجام مي شود .

      آرايه هاي لفظي عبارتنداز : واج آرايي ، سجع ، ترصيع ، جناس ، قلب ، ملمع .

      واج آرايي ( نغمه ي حروف ) :
      تكرار يك واج ( صامت يا مصوت ) است ، در كلمه هاي يك مصراع يا يك بيت يا عبارت نثر به گونه اي كه كلام را آهنگين مي كند و آفريننده ي موسيقي دروني باشد و بر تاثير سخن بيافزايد اين تكرار آگاهانه ي واج ها را « واج آرايي » گويند .

      مثال : خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است

      باد خنـك از جـانب خـوارزم وزان اسـت

      توضيح : در اين بيت تكرار واج « خ » و « ز » باعث ايجاد موسيقي دروني شده است .

      توجه : در زبان فارسي بيست و نه واج داريم / ( بيست و سه صامت و شش مصوت )

      صامت ها همان حروف الفباي فارسي هستند و مصوت ها « ـــ » و « ا » ، « ي » ، « و » مي باشند .

      سجع : آوردن كلماتي در پايان جمله هاي نثر كه در وزن يا حرف يا حرف آخر يا هر دو ( وزن و حرف آخر ) با هم يكسان باشد .

      • مثال 1 : منت خداي را عـزووجل كه طاعتـش موجب قـربت است و به شكر اندرش مزيد نعمت . ( فعل « است » به قرينه ي لفظي حذف شده است . )



      • مثال 2 : خـلاف راه صواب است و نقض راي اولـوالالباب « است » (حذف لفظي ) ذوالفقـار علي در نيـام ( باشد ) و زبان سعدي در كام « باشد » ( حذف معنوي ) .



      • توضيح : فعل « باشد » در دو جمله ي پاياني به قرينه ي معنوي حذف شده است .

      • توجه : به نثر مسجع ، نثر آهنگين نيز

      • مي گويند .

      • نكته 1 : سجع در كلامي ديده مي شود كه حداقل دو جمله باشد يا دو قسمت باشد .

      • نكته 2 : سجع باعث آهنگين شدن نثر مي شود به گونه اي كه دو يا چند جمله را هماهنگ سازد .

      • نكته 3 : سجع در نثر حكم قافيه در شعر را دارد .

      • نكته 4 : اگر در پايان جمله ها كلمات تكراري وجود داشته باشد ، سجع پيش از آن مي آيد .

      • مثال :

      • الهي اگر بهشت چون چشم و چراغ است

      • بــي ديــدار تــو درد و داغ اســت

      • نكته 5 : گاهي در جملات سجع ممكن است افعال به قرينه ي لفظي يا معنوي حذف شوند .

      • « انواع سجع »

      • الف ) سجع متوازن : آن است كه كلمات سجع فقط در وزن اشتراك داشته دارند .

      • مثال : ملك بي دين باطل است و دين بي ملك ضايع .

      • توضيح : هر دو كلمه داراي هجاي بلند مي باشند لذا هم وزن اند .

      • مثال : طالب علم عزيز است و طالب مال ذليل .

      • توضيح : دو كلمه ي « عزيز » و « ذليل » داراي دو هجا ، يكي كوتاه و يكي كشيده هستند . لذا در وزن يكسانند .

      • سجع مطرف

      • ب ) سجع مطرف : آن است كه كلمات سجع فقط در حرف يا حروف پاياني با هم اشتراك دارند .

      • مثال : محبت را غايت نيست از بهر آنكه محبوب را نهايت نيست .

      • توضيح : كلمه ي « غايت » داراي دو هجا و كلمه ي « نهايت » داراي سه هجا مي باشد پس دو كلمه هم وزن نيستند بلكه فقط در حرف آخر مشترك اند .

      • سجع متوازي

      • ج ) سجع متوازي : به سجعي گفته مي شود كه كلمات سجع هم در حرف پاياني و هم در وزن يكسان مي باشند .

      • مثال : باران رحمت بي حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده .

      • توجه : از آن جائيكه سجع متوازي ، زيباتر و خوش آهنگ تر است و در متون فارسي كاربرد بيشتري دارد . لذا شناخت اين نوع سجع براي دانش آموزان عزيز با اهمّيّت تر مي باشد .

      • نمونه هايي از آثار مسجع : اوّلين با سجع در مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري ( قرن پنجم ) به كار گرفته شد و بعدها سعدي در « گلستان » ، جامي در « بهارستان » ، نصرالله منشي در « كليله و دمنه » آن را به حد كمال خود رساندند . و در ادامه كساني چون قائم مقام فراهاني در « منشئأت » و قاآني در كتاب « پريشان » از آنها پيروي كردند .

      • ترصيع

      آن است كه كلمات مصراعي با مصراع ديگر يا جمله اي با جمله ي ديگر ، در وزن و حروف پاياني يكسان باشد

      ( غير از واژگان تكراري بقيه كلمات با هم سجع متوازي دارند . )

      • مثال 1 : اي منــور بـه تـو نجـوم جـلال

      • وي مقـرر بـه تـو رسـوم كمـال

      • مثال 2 : باران رحمت بي حسابش همه را رسيده و خوان نعمت بي دريغش همه جا كشيده

      • « انواع جناس »

      • الف) جناس تام : آن است كه دو كلمه جناس از نظر شكل ظاهري و تلفظ كاملاً يكسان ، اما از جهت معني با هم فرق دارند .

      • مثال :عشـق شـوري در نهـاد ما نهـاد جـان مـا در بوتــه ي سـودا نهــاد

      • وجود و سرشت قرارداد

      بهـرام كه گور مي گرفتي همه عمر ديدي كه چگونه گور بهـرام گرفت

      • گور خر قبر

      كار پاكان را قيـاس از خـود مگير گر چه باشد در نوشتن شير ، شير

      شير خوردني نام حيوان

      • نكته : جناس هم در شعر و هم در نثر به كار مي رود .

      • انواع جناس ناقص

      • 1- جناس ناقص اختلافي

      • 2- جناس ناقص حركتي

      • 3- جناس ناقص افزايشي

      جناس ناقص اختلافي

      جناس ناقص اختلافي : آن است كه دو كلمه جناس در حرف اوّل ، وسط يا آخر با هم اختلاف داشته باشند .

      مثال : تنگ است خانه ما را تنگ است اي برادر

      بر جاي ما بيگانه ننگ است اي برادر

      ( براي حرف اوّل )

      چوك زشاخ درخت خـويشتن آويختـه

      زاغ سيـه بـر دو بـال غاليه آميخته ( براي حرف وسط )

      جناس ناقص حركتي

      جناس ناقص حركتي : آن است كه دو كلمه جناس علاوه بر معني در حركت ( مصوت كوتاه ) نيز با هم اختلاف دارند .

      مثال : ايـن چـه ژاژ است چه كفر است و فشار

      پنبـــه اي در دهـــان خـــود فشــار

      جناس ناقص افزايشي

      جناس ناقص افزايشي : آن است كه دو كلمه جناس علاوه بر معني ، در تعداد حروف نيز متفاوت اند بطوري كه يكي از كلمات جناس حرفي در اوّل ، وسط يا آخر نسبت به كلمه هاي ديگر اضافه دارد .

      مثال : ايـن ره ، آن زاد راه و آن منزل است

      مــرد رهــي اگــر ، بيــا و بيــار

      قلب

      قلب آ ن است كه نويسنده با جابه جا كردن اجزاي يك تركيب وصفي يا اضافي ، تركيب تازه و زيبايي را با معاني جديد به وجود به وجود آورد و به كنار هم قرار دادن اين دو تركيب به كلام خويش ارزش هنري ببخشد .

      مثال : حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ايراني است .

      نكته : گاهي ممكن است اجزاي تشكيل دهنده ي آرايه

      « قلب » بصورت يك تركيب وصفي يا اضافي نباشد .

      قلب آ ن است كه نويسنده با جابه جا كردن اجزاي يك تركيب وصفي يا اضافي ، تركيب تازه و زيبايي را با معاني جديد به وجود به وجود آورد و به كنار هم قرار دادن اين دو تركيب به كلام خويش ارزش هنري ببخشد .

      مثال : حافظ مظهر روح اعتدال و اعتدال روح اقوام ايراني است .

      نكته : گاهي ممكن است اجزاي تشكيل دهنده ي آرايه

      « قلب » بصورت يك تركيب وصفي يا اضافي نباشد .

      ملمع

      آن است كه شاعر فارسي زبان يك مصراع يا يك بيت از شعر خود را به زبان ديگري ( معمولاً به زبان عربي ) بسرايد .

      مثال : سل المصـانع ركباً تهيـم في الغلوب

      تو قدر آب چه داني كه در كنار فراتي

      * ترجمه : بركه ها و تالاب هاي بيابان را از شتر سواراني سر گشتگان بيابانند بپرس .

      توجه : دانش آموزان عزيز به خاطر بسپاريد كه در ملمع بيت يا مصراع عربي ( هر زبان ديگر ) بايد سروده ي خود شاعر باشد نه اينكه از كسي يا جايي نقل قول ( تضمين ) كند .



      بخش دوم

      آرايه هاي معنوي

      يعني زينت و زيبايي كلام كه از طريق معني حاصل شود .

      آرايه هاي معنوي

      آرايه هاي معنوي عبارتنداز : مراعات نظير ، تضاد ، متناقض نما ، حس آميزي ، تلميح ، تضمين ، اغراق ، ايهام ، ايهام تناسب ، تمثيل ، ارسال المثل ، اسلوب معادله ، حسن تعليل ، لف و نشر .

      مراعات نظير ( تناسب )

      اگر گوينده در كلام خويش مجموعه اي از كلمات را بياورد كه به نوعي با هم تناسب و ارتباط داشته باشند ، آن را مراعات نظير گويند .

      نكته : تناسب ميان كلمات مي تواند از نظر جنس ، نوع ، مكان ، زمان ، همراهي و ... باشد .

      نكته : بيشترين كاربرد مراعات نظير در شعر است اما گاهي در نثر هم ديده مي شود .

      مثال : رود شــاخ گـل در بر نيلوفر بـرقصــد به صـد نـاز گلنـار ها

      ( شاخ ، گل ، نيلوفر و گلنار ــــ مراعات نظير )

      نكته : آرايه هاي مراعات نظير ممكن است بين دو كلمه يا بيشتر اتفاق بيفتد .

      تضاد ( طباق )

      • آوردن دو كلمه ي متضاد در سخن به گونه اي كه سبب زيبايي كلام گردد .

      • نكته : تضاد هم در شعر و هم در نثر بكار مي رود .

      • مثال : صبح اميد كه بد معتكف پرده ي غيب گو بـرون آي كه كـار شب تار آخر شد

      • 1 2 2 1



      • نكته : فعل ها نيز مي توانند آرايه تضاد را به وجود آورند



      • مثال : پروردگارا ! از خصلت طمع كه دنائت آورد و آبرو ببرد ... .

      • متناقض نما ( پارادكس )

      • آن است كه در كلام دو امر متضاد را به يك چيز نسبت بدهيم به گونه اي كه ظاهراً وجود يكي نقض وجود ديگري باشد . شاعر اين امر متضاد را چنان هنرمندانه به كار مي برد كه قابل پذيرش است .

      • مثال : جامه اش شولاي عريان است .

      • توضيح : واژه شولا به معني « لباس » ، كه براي پوشيدن بدن است و وقتي با « عرياني » همراه مي شود معني ضديت خود را از دست مي دهد .

      • حس آميزي

      آميختن دو حس است در يك كلام به گونه اي كه از يك حس به جاي حس ديگر استفاده شود . و اين آميختگي سبب زيبايي سخن گردد .

      • مثال : ببين چه مي گويم .

      • توضيح : شما سخن را با حس شنوايي در مي يابيد امّا گويند از شما مي خواهد سخن او را ببينيد كه به اين آميختگي حس ها ، « حس آميزي » مي گويند .

      • مثالهاي ديگر : خبر تلخي بود- روشني را بچشيم - با مزه نوشتن - آواي سبك و لطيف .

      • تلميح

      • آن است كه گويند در ضمن كلام خويش به آيه ، حديث ، داستان ، واقعه ي تاريخي ، اسطوري و افسانه اي اشاره داشته باشد .

      • مثال : آسمـان بار امانت نتوانست كشيد

      • قـرعه ي فـال به نـام من ديوانه زدن

      • توضيح : اشاره به آيه ي « انا عرضنا الامانه علي السموات و الارض ... . »

      • نكته : گاهي در آرايه ي تلميح ، آرايه ي مراعات نظير هم به كار مي رود .

      • مثال : بيستون بر سر راه است ، مباد از شيرين

      • خبـري گفتـه و غمگيـن دل فرهاد كنيد



      تضمين

      آن است كه شاعر يا نويسنده در ميان كلام ( شعر يا نثر ) خود آيه ، حديث ، مصراع يا بيتي را از شاعر ديگر عيناً بياورد .

      نكته : اگر بيت يا مصراعي از شاعر ديگر به عنوان تضمين بياورد معمولاً نام آن شاعر به گونه اي ذكر مي شود .

      نكته : معمولاً عبارت تضمين شده داخل گيومه قرار مي گيرد .

      هدف از تضمين :

      1- اعتبار بخشيدن به سخن

      2- خلاصه كردن مفاهيم گسترده و طولاني

      3- ضمانت براي اثبات ادعا

      مثال : چـه زنـم چو نـاي هـردم زنـواي سـاز او دم كه لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

      « همه شب در اين اميدم كه نسيم صبحگاهي بـه پيـام آشنـايي بنـوازد ايـن نـوا را »

      توضيح : بيت دوم اين شعر را شهريار از حافظ تضمين كرده است .

      اغراق

      آن است كه در وصف و ستايش يا ذم و نكوهش كسي يا چيزي افراط و زياده روي كنند ، چندان كه از حد عادت و معمول بگذرد .

      نكته 1 : اغراق هم در شعر و هم در نثر كاربرد دارد .

      نكته 2 : اغراق مناسب ترين آرايه براي تصوير كشيدن يك دنياي حماسي است .

      نكته 3 : زيبايي اغـراق در اين است كه غيـر ممكن را طـوري ادا مي كنـد كه ممكن و درست به نظر مي رسد .

      مثال : شـود كوه آهـن چو درياي آب -اگـربشنـود نـام افـراسيـاب

      ايهام

      ايهام در لغت به معناي درشك و گمان افكندن است اما در اصطلاح علم بديع ، آوردن واژه اي است با حداقل دو معني مناسب كلام يكي نزديك به ذهن و ديگري دور از ذهن باشد و معمولاً مقصود شاعر معني دور آن است و گاهي نيز هر دو معني مورد نظر مي باشد .

      نكته 1 : ايهام نوعي بازي با ذهن است به گونه اي كه ذهن را بر سر دوراهي قرار مي دهد .

      نكته 2 : انتخاب يكي از دو معني ايهام در يك لحظه بر ذهن دشوار است و اين امر باعث لذت بيشتر خواننده مي شود .

      نكته 3 : شرط شناخت ايهام در آن است كه خواننده معاني مختلف يك واژه را بداند .

      مثال : حكايت لـب شيرين كلام فرهاد است شكنج طره ي ليلي مقام مجنون است

      توضيح : واژه « شيرين » دو معني دارد : 1- خوشمزه و گوارا

      2- نام معشوقه ي فرهاد

      ايهام تناسب

      ايهام تناسب : به كار گيري واژه اي با حداقل دو معني كه يك معني آن مورد نظر شاعر و پذيرفتني است و معني ديگر با كلمه يا كلماتي از بيت يا عبارت تناسب دارد .

      نكته : ايهام تناسب مجموعه اي از ايهام و مراعات نظير است .

      مثال 1 : چـون شبنم افتـاده بـدم پيش آفتاب مهرم به جان رسيد و به عيوق بر شدم

      توضيح : واژه ي « مهر » ايهام تناسب دارد ، چون معني مورد نظر شاعر عشق و محبت است اما غير از اين معني واژه ي « مهر » به معني خورشيد است كه در اين صورت با واژه هاي « عيوق و آفتاب » تناسب دارد .

      مثال 2 : گـر هـزار اسـت بلبـل اين بـاغ همـه را نغمـه و تـرانه يكـي اسـت

      توضيح : واژه ي « هزار » به دو معني است : 1- بلبل 2- عدد هزار كه در اين جا منظور شاعر معني دوم است اما غير از معني فوق كلمه ي « بلبل » با كلماتي چون « باغ ، نغمه و ترانه » تناسب دارد .

      تمثيل

      آن است كه شاعر يا نويسنده به تناسب سخـن خـويش ، حكايـت ، داستـان يا نمونه و مثالي را ذكر مي كند تا از اين طريق ، مفاهيم و نظريات خود را به خواننده يا شنونده منتقل نمايد و آنچه در اين ميان مهم است نتيجه ي تمثيل مي باشد كه مي تواند سرمشقي براي موارد متفاوت باشد .

      نكته : در اين داستان ها و حكايات ( تمثيل ها ) هر يك از حيوانات يا اشيا و جمادات نماد و نشانه ي چيزي هستند .

      مثلاً در درس عبرت از كتاب سال اوّل شير نماد حق و قدرت مطلق ، گرگ نماد انسان هاي خود بين و گستاخ و روباه نماد انسان هاي عبرت پذير و تسليم شده مي باشند .

      در كتاب پيش دانشگاهي مبحث حسب حال درسهاي ( افسانه ي عاشقي و تسلي خاطر ) هر دو داستاني تمثيلي است كه اوّلي ، شاعر با آوردن داستاني تمثيلي اين نكته را يادآور شده است : « انسان بايد از موحبت عشق بر خوردار باشد ودر داستان تسلي خاطر جامي در پي آن است كه اين نكته ي عرفاني را متذكر شود : « خاطر از ياد معشوق پر كرد . »

      ارسال المثل

      اگـر گـوينده در كلام خود ضرب المثلي را آگاهانه به كار گيـرد و يا كلام او بعداً ضـرب المثل شود ، مي گوييم داراي آرايه ي ارسال المثل است .

      مثال 1 : آن دم كه دل به عشق دهي خوش دمي بود

      در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست

      مثال 2: تــو نيكــي ميـكـن و در دجـــله انــداز

      كـــه ايــزد در بيــابانــت دهـــد بــاز

      ( همه ي بيت ضرب المثل است )

      اسلوب معادله

      آن است كه شاعر دو مصراع يك بيت را به گونه اي هنرمندانه بيان كند كه در ظاهر هيچ گونه ارتباطي با يكديگر ندارد اما وقتي به دو مصراع خوب دقت كنيم در مي يابيم كه مصراع دوم در حكم مصداقي براي مصراع اوّل است تا جايي كه مي توان جاي دو مصراع را عوض كرد و ميان آن ها علامت مساوي گذاشت و اين ارتباط معنايي نيز بر پايه ي تشبيه استوار است .

      مثال 1 : عيب پاكان زود بر مردم هويدا مي شود

      موي اندر شير خالص زود پيدا مي شود

      مثال 2 : محـرم اين هوش جز بي هوش نيست

      مرزبـان را مشتـري جـز گـوش نيــست

      حسن تعليل

      آن است كه شاعر يا نويسنده براي سخن خود دليلي زيبا و شاعرانه مي آورد به گونه اي كه اين دليل ادبي قدرت قانع كردن مخاطب را دارد . و اين علّت سازي مبتني بر تشبيه است .

      نكته : دليلي كه شاعر براي ادعاي خود مي آورد در حقيقت دليلي واقعي و عقلاني نيست بلكه دليلي است بر پايه ي ذوق و احساس شاعرانه .

      مثال 1 : نفحات صبح داني زچه روي دوست دارم

      كه به روي دوست ماند كه برافكند نقابي

      توضيح : شاعر دليل دوست داشتن روشني صبح را در اين مي داند كه به چهره ي معشوق او مي ماند آنگاه كه نقاب از چهره بر مي دارد .

      مثال 2 : از صوفي پرسيدن هنگام غروب خورشيد چرا زرد رو است ؟ گفت : از بيم جدايي

      لــــف و نـــــــــــشر

      لف در لغت به معني پيچيدن و نشربه معني پراكندن است اما در اصطلاح ادب آوردن دو يا چند كلمه است در بخشي از كلام كه توضيح آن ها در بخش ديگر آمده است .

      نكته 1 : كلماتي كه در بخش اوّل مي آيند ، « لف » و كلمـاتي كـه به عنـوان توضيـح در بخـش دوم مي آيند ، « نشر » نام دارند .

      نكته 2 : هرگاه نظم و ترتيب بين كلمات « لف و نشر » رعايت شده باشد ، آن را « لف و نشر مرتب » گويند و در غير اين صورت « لف و نشر مشوش » خوانده مي شود .

      مثال 1 : تا رفتنش ببينـم و گفتنش بشنـوم از پاي تا به سر همه سمع و بصر شدم

      توضيح : واژه هاي « ببينم » و « بشنوم » لف است . و دو واژه ي « سمع و بصر » نشر قرار گرفته است . چون كلمات « نشر» به ترتيب براي توضيح كلمات « لف » قرار نگرفته اند ، لذا به آن « لف و نشر مشوش » گويند .

      ( بصر شدم تا ببينم ، سمع شدم تا بشنوم )

      مثال 2 : دو كس دشمن ملك و دينند : پادشاه بي حلم و زاهد بي علم .

      توضيح: دوتركيب « دشمن ملك و دشمن دين » لف و دوتركيب « پادشاه بي حلم و زاهد بي علم» نشر هستند . لذا چون توضيح « نشر » با « لف » برابر است . آن را « لف و نشر مرتب » گويند . ( پادشاه بي حلم دشمن ملك و زاهد بي علم دشمن دين هستند.)

      بيان

      بيان شاخه اي از آرايه هاي ادبي است و به واسطه اي آن شناخته مي شود كه يك معني را چگونه به طريق مختلف مي توان ادا كرد .

      بيان شامل مباحث : تشبيه ، استعاره ، مجاز و كنايه .

      تشبيه

      يعني مانند كردن چيزي به چيز ديگر كه به جهت داشتن صفت يا صفاتي با هم مشترك باشند

      هر تشبيه داراي چهار ركن يا پايه است :

      1- مشبه : كلمه اي كه آن را به كلمه اي ديگر تشبيه مي كنيم .

      2- مشبه به : كلمه اي كه كلمه ي ديگر به آن تشبيه مي شود .

      3- ادات تشبيه : كلمات يا واژه هايي هستند كه نشان دهنده ي پيوند شباهت مي باشند و عبارتنداز : همچون ، چون ، مثل ، مانند ، به سان ، شبيه ، نظير ، همانند ، به كردار و ... .

      4- وجه شبه : صفت يا ويژگي مشترك بيت مشبه و مشبه به مي باشد . ( دليل شباهت )

      مثال :

      علي مانند شير شجاع است .

      مشبه ادات مشبه به وجه شبه

      • نكته : « مشبه » و « مشبه به » طرفين تشبيه نام دارند . كه در تمام تشبيهات حضور دارند اما « ادات تشبيه » و « وجه شبه » مي توانند در يك تشبيه حذف شوند. كه در اين صورت تشبيه با داشتن دو ركن « مشبه » و « مشبه به » بر قرار است .

      • مثال : دل همچو سنگت ، اي دوست به آب چشم سعدي عجـب اسـت اگـر نگـردد كه بگردد آسيابي

      • توضيح : دل به سنگ تشبيه شده است اما وجه شبه « سختي » در اين بيت نيامده است .

      • نكته : در تشبيـه وقتي كه « وجـه شبه » و « ادات تشبيه » حـذف شود ، به آن « تشبيه بليغ » مي گويند . ( تشبيه بليغ زيباترين و رساترين تشبيه است . )

      • مثال : دلش سنگ است .

      مشبه مشبه به

      • نكته 1 : در تشبيه هميشه وجود وجه شبه در « مشبه به » قويتر و بارز تر است كه ما « مشبه » را در داشتن وجه شبه به آن تشبيه مي كنيم .

      • نكته 2 : هر چه اركان تشبيه كمتر باشد تشبيه ادبي تر است . ( البته داشتن مشبه و مشبه به الزامي است )

      • اضافه ي تشبيهي » يا « تشبيه بليغ اضافي »

      • هرگاه در تشبيه بليغ ، يكي از طرفين تشبيه ( مشبه يا مشبه به ) به ديگري اضافه ( مضاف اليه) شود . به آن « اضافه ي تشبيهي » يا « تشبيه بليغ اضافي » مي گويند . در غير اين صورت ، تشبيه بليغ اضافي است .

      • توجّه : اين نوع تشبيه در كتاب هاي درسي بيشترين كاربرد را دارد .

      • مثال : صبح اميد كه بد معتكف پرده ي غيب

      • گـو بـرون آي كه كـار شب تـار آخـر شد

      • اضافه ي تشبيهي اضافه ي تشبيهي

      • توضيح : اميد به صبح تشبيه شده و غيب به پرده .

      • تركيباتي مثل : درخت دوستي ، هماي رحمت ، لب لعل ، كيمياي عشق ، خانه ي دنيا ، فرعون تخيل ، نخل ولايت و ... اضافه ي تشبيهي محسوب مي شوند .

      • توجّه : دانش آموزان عزيز ! ياد گيري انواع تشبيه براي رشته هاي رياضي و تجربي ( غير انساني ) چندان ضرورتي ندارد . اما از آنجايي كه دو نوع از تشبيه در كتب درسي شما بيشترين كاربرد را دارد ، لذا اشاره اي مختصر به آن ها مي كنيم .

      • تشبيه مفرد

      • تشبيهي كه هر يك از « مشبه » يا « مشبه به » آن ، يك ، چيز است و « وجه شبه» آن از همان يك چيز گرفته مي شود . ( شباهت آن ها فقط در يك چيز است )

      • مثال : دانش اندر دل چراغ روشن است .

      • مشبه مشبه به وجه شبه

      • توضيح : در اين مثال وجه شبه ( روشني از يك كلمه چراغ ) استخراج شده است .

      • يادآوري : تمامي مثالهايي كه تاكنون براي شما ذكر كرديم ، از همين نوع تشبيه مي باشند .

      • تشبيه مركب

      • آن است كه هريك از « مشبه » يا « مشبه به » دو يا چند چيز هستند و وجه شبه نيز از دو يا چند چيز گرفته مي شود .

      • مثال : ديـده ي اهـل طمـع به نعمـت دنيـا پـر نشـود همچنـانكه چـاه به شبنـم

      • مشبه وجه شبه مشبه به

      • توضيح : « مشبه » تركيبي از دو چيز است ( ديده ي اهل طمع و نعمت دنيا ) و « مشبه به » نيز دو چيز است ( چاه و شبنم ) به اين معني : همانطور كه چاه با شبنم پر نمي شود ، چشم حريصان نيز با نعمت دنيا سير نمي شود .

      • نكته : در تشبيه مركب در حقيقت يك شكل كلي به شكل كلي ديگر همانند مي شود .

      • استعاره

      • استعاره در لغت به معني عاريت گرفتن و عاريت خواستن است امّا در اصطلاح استعاره نوعي تشبيه است كه درآن يكي از طرفين تشبيه ( مشبه يا مشبه به ) را ذكر و طرف ديگر را اراده كرده باشند .

      • نكته : اصل استعاره بر تشبيه استوار است و به دليل اينكه در استعاره فقط يك ركن از تشبيه ذكر مي شـود و خواننده را به تلاش ذهني بيشتري وا مي دارد ، لذا استعاره از تشبيه رساتر ، زيباتر و خيال انگيز تر است .

      • انواع استعاره : با توجه به اينكه در استعاره يكي از طرفين تشبيه ذكر مي شود ، آن را بر دو نوع تقسيم كرده اند .

      • 1- استعاره ي مصرحه 2- استعاره ي مكنيه

      • استعاره ي مصرحه ( آشكار )

      • استعاره ي مصرحه ( آشكار ) : آن است كه « مشبه به » ذكر و « مشبه » حذف گردد . ( در واقع مشبه به جانشين مشبه مي شود . )

      • مثال 1 : اي آفتاب خوبان مي جوشد اندرونم

      • يك ساعتم بگنجان در سايه ي عنايت

      • توضيح : « آفتاب خوبان » استعاره براي معشوق است . ( آفتاب خوبان « مشبه به » كه ذكر شده و معشوق « مشبه » حذف شده است . )

      • مثال 2 : صدف وار گوهر شناسان را دهان جز به لؤلؤ نكردند باز

      • توضيح : « لؤلؤ » استعاره از سخنان با ارزش است . ( لؤلؤ « مشبه به » ذكر شده و سخنان با ارزش « مشبه » كه حذف شده است . )

      • استعاره مكنیه

      • آن است كه « مشبه » به همراه يكي از لوازم و ويژگي « مشبه به » ذكر گردد و خود « مشبه به » حذف شود .

      • نكته 1 : گاهي لوازم يا ويژگي « مشبه به » در جمله به « مشبه » نسبت داده مي شود .

      • مثال : مرگ چنگال خود را به خون فلاني رنگين كرد .

      • توضيح : « مرگ » را به « گرگي » تشبيه كرده است كه چنگال داشته باشد اما خود « گرگ » را نياورد و « چنگال » كه يكي از لوازم و ويژگي گرگ است به آن ( مرگ ) نسبت داده است .

      • نكته2 : گاهي لوازم يا ويژگي « مشبه به » در جمله به « مشبه » اضافه مـي شود كه در ايـن صـورت « اضافه ي استعاري » است .

      • مثال 1 : سر نشتر عشق بر رگ روح زدند يك قطره از آن چكيد و نامش دل شد

      • توضيح : « روح » را به بدني تشبيه كرده كه « رگ » داشته باشد و « رگ » را كه يكي از ويژگي هاي « مشبه به »است به « روح » اضافه كرده است .

      • اضافه استعاري

      • مثال : مردي صفاي صحبت آيينه ديده

      از روزن شب شوكت ديرينه ديده

      • توضيح : « شب » را به اتاقي تشبيه كرده كه « روزن يا پنجره » داشته باشد و « روزن » را كه يكي از ويژگيهاي « مشبه به » بود به « شب » اضافه كرده است .

      • نكته : جمله اي كه در آن آرايه استعاره به كار رفته ادبي تر است ، نسبت به جمله اي كه داراي آرايه تشبيه است .



      • نكته : در اضافه ي استعاري « مضاف » در معني حقيقي خود بكار نمي رود و ما « مضاف اليه » را به چيزي تشبيه مي كنيم كه داراي جزء يا اندامي است ولي چنين جزء و اندام كه « مضاف » است براي « مضاف اليه » يك واقعيت نيست بلكه يك تصور و فرض است .

      • مثال : دست روزگار ــــــــــ دست براي روزگار يك تصور و فرض است .

      • روزن شب ـــــــــــــ روزن يا پنجره اي براي شب يك تصور است و وافعيت ندارد .

      • نكته ي مهم : در استعاره مكنيه چنانچه مشبه به ، انسان باشد ، به آن « تشخيص » گويند .

      • تشخيص ( آدم نمايي ، انسان انگاري ، شخصيت بخشي )

      • نسبت دادن حالات و رفتار آدامي به ديگر پديده هاي خلقت است . ( دادن شخصيت انساني به موجوداتي غير از انسان )

      • مثال1 : برگ هاي سبز درخت در وزش نسيم به رقص در مي آيند .

      • توضيح : رقصيدن يكي از حالات و رفتار انساني است كه در اين جا به برگهاي درخت نسبت داده شده است .

      • مثال2 : سحر در شاخسار بوستاني چه خوش مي گفت مرغ نغمه خواني

      • نكته : هر موجودي غير از انسان در كلام « منادا » قرار گيرد آن كلام داراي تشخيص است .

      • مثال : اي ديو سپيد پاي در بند اي گنبد گيتي اي دماوند

      • نكته : همانطور كه اشاره شد استعاره مكنيه اي كه ، مشبه به آن « انسان » باشد ، تشخيص خواهد بود چه به صورت تركيب اضافي باشد يا غير اضافي .

      • مثال : ابر مي گريد و مي خندد از آن گريه چمن .

      • 1 1 2 2

      • توضيح : در مثال فوق دو تشخيص به كار رفته است ،گريه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن .

      • توجه : تركيباتي نظير : دست روزگار ، پاي اوهام ، دست اجل ، قهقه ي قشنگ ، حيثيت مرگ ، زبان سوسن ، دهن لاله و ... همگي اضافه ي استعاري مكنيه ( تشخيص ) هستند .

      • نكته : همه ي تشخيص ها استعاره ي مكنيه مي باشند ، اما استعاره مكنيه زماني تشخيص است كه « مشبه به » آن انسان باشد .

      • مثال 1 : اختر شب در كنار كوهساران ، سر خم مي كند .

      • مثال 2 : ديده ي عقل مست توچرخه ي چرخ پست تو .

      • مثال 3 : به صحرا شدم عشق باريده بود .

      • توضيح : در مثال(1) اختر شب به « انساني » تشبيه شده كه سرش را خم مي كند اما خود « انسان » مشبه به است ، نيامده است .

      • در مثال (2) عقل را به انساني تشبيه كرده و « ديده» كه يكي از ويژگي هاي انسان است به آن اضافه شده اما در مثال (3) عشق را به باراني تشبيه كرده كه ببارد .

      • تذكر : همان طور كه گفته شد چون مثال(1) و (2) « مشبه به» آن ها انسان بوده داراي استعاره مكنيه و تشخيص است اما در مثال (3) « مشبه به » باران است ، لذا فقط استعاره ي مكنيه داريم .

      • اضافه ي اقتراني

      • 1- كافي است كه بدانيد در اضافه ي اقتراني ، مضاف اليه عملي است كه مضاف انجام مي دهد.

      • مثال1: پروردگارا ! روا مدار كه به حريم اجتماع پاي تعدي و تجاوز بگذارند.

      • مثال2: پروردگارا ! مگذار دامان وجودم به پليدي هاي گناه بيالايد.

      • توضيح: در مثال اول تعدي و تجاوز عملي است كه « پا » انجام مي دهد ؛ولي در مثال دوم، چنين رابطه اي برقرار نيست بلكه« وجود » را به لباسي تشبيه كرده ايم كه دامن داشته است.

      • 2- بين دو جزء اضافه ي اقتراني ( مضاف و مضاف اليه ) مي توان عبارت « از روي » را قرار دادو يك جمله ساخت.

      • مثال : در اضافه ي « دست ارادت » -- دست را از روي ارادت دراز كرد .

      • توجه: تركيباتي نظير : دست محبت، پاي ارادت، چشم احترام ، ديده ي محبت ، گوش توجه ، چشم اعتنا ، پاي بطلان ، قلم عفو و ... اضافه ي اقتراني مي باشند كه بين همه ي اين تركيبات اضافي ، مي توان « از روي » را قرار داد .

      • با توجه به اين كه اضافه ي اقتراني شباهت زيادي به اضافه ي استعاري دارد ، براي شناخت اين دو نوع استعاره از يكديگر ، اضافه اقتراني را توضيح مي دهيم :

      • اضافه ي اقتراني : آن است كه وجود « مضاف » براي « مضاف اليه » يك واقعيت باشد . برعكس اضافه ي استعاري كه وجود « مضاف » براي « مضاف اليه » يك واقعيت نيست .

      • مثال : حسين دست دوستي به من داد .

      • توضيح : دست را به قصد دوستي به من داد كه « دست » براي نشان دادن دوستي يك واقعيت است .

      • نكته : براي تشخيص آسان اضافه اقتراني از اضافه ي استعاري ، مي توان از دو شيوه استفاده كرد:

      • مجاز

      • مجاز به كار بردن واژه اي است در غير معني حقيقي به شرط وجود قرينه .

      • قرينه در مجاز: نشانه است كه به كمك آن مي توان معني غير حقيقي كلمه اي را فهميد.

      • مثال1 : ايران در بازي هاي آسيايي شركت مي كند.

      • توضيح : كلمه ي « ايران » مجاز از يك تيم ورزشي از ايران است و « شركت در بازي » قرينه است كه به ما كمك مي كند تا بفهميم كه منظور از كلمه ايران كشور ايران نيست .

      • مثال 2: سينه خواهم شرحه شرحه از فراق

      • تا بگويم شرح درد اشتياق

      • توضيح :كلمه ي سينه مجاز از انسان عاشق است .

      • نكته: از آنجا كه در استعاره لفظ در معناي حقيقي خود به كار نمي رود ، لذا هر استعاره اي نوعي مجاز است .پس هر مجازي استعاره نيست اما همه ي استعاره ها مجاز است .

      • كنايـــــــــــــه

      • كنايه در لغت به معناي پوشيده سخن گفتن است و در اصطلاح سخني است كه داراي دو معني دور و نزديك است . كه معني نزديك آن مورد نظر نيست اما گوينده جمله را چنان تركيب مي كند و به كار مي برد كه ذهن شنونده از معني نزديك به معني دور منتقل مي شود.

      • نكته: در كنايه الفاظ همه خقيقي اند اما مقصود گوينده معناي حقيقي و ظاهري آن نيست.

      • نكته: كنايه معمولا در يك جمله يا يك تركيب به كار مي رود .

      • مثال 1 : هنوز از دهن بوي شير آيدش.



      • توضيح: كنايه از اين كه هنوز بچه است و بارز ترين نشانه ي بچگي همان شير خوردن است .

      • مثال 2 : كه رهام را جام باده است جفت.

      • توضيح :كنايه از اين كه رهام عياش و خوشگذران است و مرد جنگ نيست.

      • مثال 3: ببايد زدن سنگ را بر سبوي.

      • توضيح: سنگ را بر سبو زدن كنايه از آزمايش و امتحان كردن است.

      • عباراتي نظير : دست و پا كردن ، روي كسي را به زمين انداختن ، شكم را صابون زدن ، بند از بند گشودن ، زبان در كشيدن ، عنان گران كردن ، دهان دوختن ، پاي در دامن آوردن ، سر زخاك بر آوردن ، دست ندادن ، دست به سياه و سفيد نزدن ، دست روي دست گذاشتن و ...همه كنايه هستند.

    2. Top | #2
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      ممنون.
      خطی کشید روی تمام سوال ها
      تعریف ها،معادله ها ، احتمال ها
      خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
      خطی دگر به قاعده ها و مثال ها
      خطی دگر کشید به قانون خویشتن
      قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها
      از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
      خطی به روی دفتر خطها و خال ها
      خطها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
      با عشق ممکن است تمام محال ها

      "فاضل نظری"

    3. Top | #3
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      Tnx

    4. Top | #4
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات

      آرایه های ادبی

      آرایه ادبی

      1) تشبيه :
      همانند كردن دو چيز است به هم در خصو صيتي مشترك : ((دانش در رو شنگري همانند چراغ است )) تشبيه حداكثر از چهار عنصر (ركن يا پايه) تشكيل مي شود :
      1) مشبه : ركني است كه ما مي خواهيم آن را تشبيه نماييم !دا نش
      2) مشبه به : ركني است كه مشبه را به آن تشبيه مي كنيم !چراغ
      3) و جه شبه : صفت و ويژگي مشترك ميان مشبه و مشبه به !رو شنگري
      4) ادات تشبيه : واژه هايي كه مفهوم مشابهت را مي رسانند و ارتباط تشبيه را بر قرار مي سازند :از قبيل : چون ، چو ، هم چو ، هم چون ، مانند ، همانند ،مثل ، به سان ،به كردار ، بر مثال و...
      تشبيه بليغ : تشبيهي است كه ادات و وجه شبه آن حذف شود . و خود بر دو نوع است :
      1) اسنادي :كه در آن ((مشبه به )) به ((مشبه )) اِسناد داده مي شود. مانند : دانش،چراغ است .
      2) اضافي : كه آن را ((اضافه تشبيهي )) مي خوانند ودر آن يكي از طرفين تشبيه (با كسره ) به ديگري اضافه
      مي شود . مانند : چراغِ دانش {معمولا ابتدا مشبه به مي آيد و بعد مشبه به }
      تشبيه را از جهت ديگري نيز تقسيم بندي كرده اند :
      1) تشبيه مفرد : تشبيهي است كه مشبه به آن يك چيز است و صفت يا صفاتي كه وجه شبه اند،از همان يك چيز استنباط مي شوند ،مانند: (( قد او همچون در خت سرو بلند است ))
      2) تشبيه مركّب : تشبيهي است كه در آن وجه شبه از دو يا چند چيز كه با هم آميخته اند،گرفته مي شود.در اين تشبيه هييتي به هييت ديگر مانند مي شود، يعني طرفين تشبيه دو چيز يا بيشتر است :
      Dمثال :
      (( آن قطره ي باران كه برافتد به گل سرخ چون اشك عروسي است بر افتاده به رخسار ))
      مشبّه : قطره ي باران افتاده بر گل سرخ
      مشبه به: اشك عروس افتاده بر صورتش
      وجه شبه : قرار گرفتن افتادن چيزي شفاف در زمينه ي سرخ رنگ/ ادات : چون
      Dمثالي ديگر:
      ((آن شاخه هاي تاريخ اندر ميان ابر چون پاره هاي اختر اندر ميان دود ))
      مشبه : مصراع اول
      مشبه به : مصراع دوم
      وجه شبه :قرار گرفتن چيز هايي سرخ در ميان چيز هايي تيره / ادات تشبيه : چون

      1) اِ سنادي :كه در آن ((مشبه به))به ((مشبه )) اِسناد داده مي شود . مانند : دانش ، چراغ است .
      2) اضافي : كه آن را(( اضا فه تشبيهي )) مي خوانند ودر آن يكي از طرفين تشبيه (يا كسره) به ديگري اضافه ميشود . مانند : چراغِ دانش {معمولا ابتدا مشبه به مي آيد و بعد مشبه }
      2) استعاره :
      تشبيهي است كه يكي از طرفين تشبيه (مشبّه يا مشبه به ) حذف شده باشد و بر دو نوع است :
      1) استعاره ي مصّرحه :
      در اين استعاره از كل تشبيه ، مشبّه به ذكر مي شود و مشبه حذف مي گردد . در حقيقت مشبه به جانشين مشبه ميشود :مانند !((محمد همانند كوه وارد كلاس شد ))!تشبيه / كوه وارد كلاس شد !كوه استعاره مصّرحه از محمد / از چشم او مرواريد اشك باريد !تشبيه (اضافه تشبيهي )/ از چشم او مرواريد باريد !مر واريد : استعاره مصّرحه از (اشك)
      2)استعاره مكنيّه:
      در اين نوع استعاره (مشبه ) ذكر مي شود و (مشبه به ) حذف مي گردد اما ويژگي يا صفت يا عضوي از مشبّه به محذوف آورده مي شود . اين ويژگي مي تواند وجه شبه نيز باشد . Dمثال : به صحرا رفتم ، ديدم كه در آنجا عشق مي بارد !عشق فابل بارش نيست ، عشق مانند باران مي بارد . مشّبه : (عشق ) ذكر شده ولي مشبه به ( باران ) نيا مده و در عر ض ويژگي با رز آن (باريدن ) ذكر شده است .

      Dمثالي ديگر : ( سر نوشت همچون پرنده اي بر سر ما به پرواز در آمد )
      تشبيه : سر نوشت به پرواز درآمد
      استعاره مكنيّه : سر نوشت( مشبه )ذكر شده ولي پرنده مشبّه به نيامده است و به جاي آن ويژگي پرنده يعني پرواز كردن ذكر شده است.
      تشخيص : استعاره مكنيه اي كه مشبه به محذوف آن انسان باشد . به عبارت ديگر هر گاه به يك غير انسان ، حالات ، رفتار ، شخصيّت و ويژگي انساني ببخشيم به آن تشخيص (آدم نمايي ، انسان انكاري ، شخصيت بخشي ) مي گوييم .
      Dمثال : ((ابر ها مي گريند )) / ((جاده نفس نفس مي زند ))
      نكته : هر غير انساني كه مورد خطاب واقع شود ، در واقع يك نوع (تشخيص ) و (استعاره مكنيّه ) مي باشد .! مثال :
      ((اي نسيم سحر آرا مگه يار كجاست؟ ))
      استثنا : استعاره مصر حه اي كه به جاي انسان به كار مي رود ، اگر مورد خطاب نيز واقع گردد ، تشخيص نمي باشد :
      ((اي بت من به خانه باز گرد )) !((بت )) استعاره مصرحه از معشوق مي باشدو تشخيص نيست .
      اضافه ي استعاري : نوعي استعاره مكنيّه است كه در آن (به ترتيب ) « ويژگي مشبه به » و خود «مشبه» (باكسره)
      به يكديگر اضافه مي شوند . مانند : پر واز سر نوشت (( سر نوشت به پرندهاي تشبيه شده كه مي تواند پرواز كند و مشبه به
      (پرنده) حذف شده و ويژگي آن همراه مشبه به به صورت تر كيب ا ضافي آمده است ))
      نكته : در اضافه ي استعاري ، اگر مشبه به محذوف ، انسان باشد «تشخيص» نيز به حساب مي آيد .
      تما م اضافه هاي استعاري ، استعاره ي مكنيه مي باشند.
      3) مجاز:
      هر گاه كلمه اي در معناي غير حقيقي به كار رود و ارتباط آن با معناي حقيقي خود، رابطه شباهت و تشبيه نباشد ، به آن مجاز گفته مي شود.
      Dمثال : ((تمام فنجان را سر كشيد ))!فنجان به جاي چاي به كار رفته است .
      ((ايران از عربستان بازي را برد و قهرمان مسابقات شد )) !(ايران) و (عربستان) مجاز هستند و هر دو به جاي ((تيم ورزشي )) اين دو كشور به كار رفته اند.
      علا قه هاي مجاز: پيوند و تناسبي است كه ميان معناي حقيقي و معناي غير حقيقي ( مجازي ) وجود دارد .
      رايج ترين ((علاقه ها )) عبارتند از : 1) جزئيه : جزئي از يك چيز به جاي تمام آن به كار مي رود .
      2) كليّه : تمام يك چيز به جاي جزئي از آ ن مي آيد.
      3) محليّه : محل چيزي به جاي خود آن چيز مي آيد.
      4) سببيّه: سبب چيزي جانشين خود آن چيز مي شود.
      5) لا زميّه: چيزي به دليل همراهي هميشگي با چيزي به جاي آن به كار مي رود .
      6) آليّه : ابزاري جانشين كاري مي شود كه با آن ابزار انجام مي شود.

      4)كنايه :
      آن است كه گوينده يا نويسنده جمله يا عبارتي را به كار مي برد ، كه دو معني دارد ، يكي معناي لفظي و ظاهري كه مورد
      نظر نيست وديگر معني باطني كه منظور اصلي است . در كنايه مفهوم ظاهري جمله كنايه و اشاره اي است به معني واقعي آن
      Dمثال : در خانه ي فلاني به روي همه باز است !كنايه از (مهمان نوازي و بخشنده بودن )
      آب از دست او نمي چكد !كنايه از (خسيس بودن )
      پرنده پر نمي زند ! كنايه از (ساكت و خلوت بودن )
      5) سجع :
      آوردن كلمات هماهنگ است در آخر جمله هاي نثر : سجع در نثر همانند قافيه است در شعر.
      Dمثال : ((نام او راحت روح است وپيغام او مفتاح فتوح است ))
      براي سجع مي توانيم اين سه شرط را قائل شويم : 1) واژه ها هماهنگ باشد
      2) آخر جمله ها بيايند 3اين جمله ها جملات نثر باشند نه شعر

      سجع خود بر سه نوع است : 1) سجع مطرّف : اشتراك كلمات در واج هاي پاياني (بدون هم وزن بودن ) ! مثل :
      ((غايت و نهايت )) ، ((نگيرد و نپذيرد ))
      2) سجع متوازن : اشتراك كلمات در وزن ( بدون اشتراك در واج هاي پاياني ) !مثل :
      ((با طل و ضايع)) يا (( باد و كار ))
      3) سجع متوازي : اشتراك كلمات هم در واج هاي پاياني و هم در وزن !مثل :
      ((كمال و جمال )) يا (( بوستان و دوستان ))

      نكته : سجع بيشتر در نثر به كار مي رود ، اما در شعر نيز نمونه هايي از آن را مي توان يافت :
      Dمثال : (( هنگام تنگ دستي ،در عيش كوش و مستي كاين كيمياي هستي ، قارون كند گدا را ))
      (( باز آو بر چشمم نشين ، اي دلستان نازنين كاشوب و فرياد از زمين بر آسمانم مي رود ))
      ((اول به بانگ ناي و ني ، آرد به دل پيغام وي وانگه به يك پيمانه مي ، با من وفا داري كند))
      .نثر و شعري كه سجع در آن به كار رود ، مسجّع نام دارد .
      .اگر سجع ها در يك جمله در كنار هم به كار روند ، تضمينُ المّز دَوج ناميده مي شود .
      مثال : ((به گو ش هوش نيوش از من و به عشرت كوش كه اين سخن ، سحر از هاتفم به گوش آمد ))
      6) واج آرايي :
      تكرار يك واج (صامت يا مصوت ) در كلمات يك مصراع يا بيت و يا يك عبارت است ، به گونه ي كه كلام را آهنگين كند و بر تا ثير سخن بيفزايد ، نام ديگر واج آرايي ((نغمه حروف)) است . !مثال : خيال خال تو با خود به خاك خواهم برد !تكرار صامت (خ)
      7 ) موازنه :
      آن است كه تقريبا تمام كلمات دو مصراع (در شعر ) يا دو جمله (در نثر ) يك به يك ، دو به دو ، سه به سه ، و... با يكديگر فقط هم وزن باشند . (يعني سجع متوازن تشكيل دهند )
      Dمثال : چرخ ارچه رفيع خاك پايت
      $ $ $ $ $
      عقل ارچه بزرگ طفل راهت
      8) ترصيع :
      آن است كه تقريبا تمام كلمات دو مصراع ( در شعر ) يا دو جمله ( در نثر) يك به يك ، دو به دو ، سه به سه ، و... با يكديگر هماهنگ و هم وزن باشند يعني علاوه بر هم وزن بودن حرف آخر آنها نيز يكسان باشد (سجع متوازي تشكيل دهند )
      D مثال : ما برون را ننگريم و قال را
      $ $ $ $ $ $ $
      ما درون را بنگريم و حال را
      9) جناس :
      آور دن دو يا چند كلمه است كه از لحاظ لفظي و ظاهري شبيه و يا نزديك به هم باشند ولي تفاوت معنايي داشته باشند .
      جناس به دو نوع كلي تقسيم مي گردد : الف ) جناس تام : دو واژه از هر جهت تماما شبيه به هم و يكسان باشند و فقط در معنا متفاوت .
      Dمثال : بهرام كه گور مي گرفتي همه عمر / ديدي كه چگونه گور بهرام گرفت
      «گور » (مصراع اول) !گور خر / « گور » (مصراع دوم ) !قبر
      ب )جناس ناقص : دو واژه هر گاه غير از معني ، تفاوتي ديگر داشته باشند جناس ناقص گفته مي شود .اين تفاوت ، حدودي دارد كه بر اساس آن جناس ناقص نيز به سه نوع تقسيم مي گردد :
      1) جناس ناقص اختلافي : هر گاه دو واژه فقط در يك حرف اختلاف داشته باشند .!مثل : (شكايت و حكايت ) ، (اصل و وصل) ، ( دور و نور )
      2) جناس ناقص افزايشي : هر گاه يكي از دو واژه فقط يك حرف بيشتر از ديگري داشته باشد !مثل : (آرام و رام ) ، (قامت و قيامت ) ، (بيا و بيار )
      3) جناس ناقص حركتي : هر گاه دو واژه غير از معنا فقط در حركت (مصّوت هاي كوتاه ) مختلف باشند .!مثل : (مَلِك و مَلَك ) ، (گُل و گٍل)
      10) اشتقاق :
      هم ريشگي دو يا چند كلمه را اشتقاق مي گويند ؛
      Dمثال : (عاشق و معشوق ) ، ( طلعت و طلوع و طالع) ، (انيس و مو نس )
      11) تكرار :
      تكرار يك يا چند كلمه در يك بيت به گونه اي كه بتواند ، بر مو سيقي زشعر بيفزايد و تاثير سخن را بيشتر سازد ، تكرار زماني پديد مي آيد كه كلمه اي دو بار يا بيشتر تكرار شود .
      Dمثال : (گفتي ز خاك بيشترند اهل عشق من / از خاك بيشتر نه كه از خاك كمتريم ) واژه هاي (خاك ) و( بيشتر) !تكرار
      (خيال روي كسي در سر است هر كس را / مرا خيال كسي كز خيال بيرون است ) واژه هاي (خيال ) و (كس)!تكرار
      12) تصدير :
      اگر واژه اي در آغاز و پايان بيتي تكرار شود آن را( تصدير ) مي نامند . بنابراين تصدير نيز نوعي تكرار است ؛
      Dمثال : ((آدمي در عالم خاكي نمي آيد به دست عالمي ديگر بيايد ساخت وز نو آدمي ))
      .(تصدير ) را به جهت شباهت لفظي با (تر صيع ) اشتباه نكنيد .
      13) مراعات نظير :
      نام ديگر آن تناسب است و آن ، آوردن دو يا چند كلمه است در كلام كه در يك راستا با همديگر ارتباط و تناسب معنايي داشته باشند . Dمثال : ((مزرع سبز فلك و ديديم و داس مِه نو يادم از كشته ي خويش آمد و هنگام درو ))
      واژه هاي ((مزرع ،داس ، كشته و درو )) و (فلك و مه (ماه) ) ! مراعات نظير
      14) تلميح :
      اشاره كردن به بخشي از آيه ،حديث، داستان و وقايع تاريخي ،ديني ،مذهبي و ...در ضمن شعر يا نوشته است .
      Dمثال : ((جانم ملول گشت و فرعون و ظلم او آن نور روي موسي عمرانم آرزوست ))
      تلميح و اشاره دارد داستان مبارزه ي حضرت موسي (ع) با فرعون
      Dمثالي ديگر : ((نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيّرم چه نامم شه مْلك لا فتي را ))
      تلميح / اشاره به (لا فتي الا علي لا سيف الاذوالفقار)
      15) تضمين : هرگاه شاعر يا نويسنده ضمن سروده يا نوشته ي خود از مصراع يا بيت يا شعري از شاعران ديگر يا عبارتي از نويسنده هاي بر جسته يا از آيات و احاديث (به طور كامل و عينا به صورت عربي) استفاده كند تا به سخن خود اعتبار ديگري ببخشد به آن (تضمين ) مي گويند .
      16) تضاد : آوردن دو كلمه كه معناي مخالف و ضد هم داشته باشند ؛ مانند (روز و شب ) يا ( سفيد و سياه )
      17)تناقض( پارادوكس يا متناقض نما ):
      آوردن دو واژه يا دو مفهوم در يك كلام است به نحوي كه وجود يكي از آنها ،ر وجود ديگري را نقض و نفي مي كند ، به عبارت ديگر آوردن دو واژه و دو معني است كه با يكديگر جمع نمي شوند وبا هم تناقض داشته باشند ؛
      Dمثال : «جيب هايم پر از خالي است » !جمع شدن پر و خالي با هم ديگر غير ممكن است و يكي ديگري را نقض مي نمايد .
      Dمثالي ديگر : « هر گز وجود حاضر غايب شنيده اي / من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است » در مصراع اول (غايب ) صفت( حاضر ) واقع شده است و اين از نظر منطقي ممكن نيست ؛ انساني كه حاضر است نمي تواند غايب باشد و آوردن اين دو صفت با يكديگر يك تصوير تنا قض آميز تشكيل داده است .
      18) حس آميزي : آميختن و تركيب دو يا چند حس مختلف را در كلام حس اميزي مي گويند ؛
      Dمثال : (ببين چه مي گويم ) : (ببين :حس بينايي / مي گويم : حس شنوايي )/ (خبر تلخي بود ) : (خبر : حس شنوايي / تلخ : حس چشايي ) / (از صداي سخن عشق نديدم خوش تر ) : ( صدا : شنوايي / نديدم :بينايي ) / (آهنگ لطيف ) : (آهنگ :شنوايي /
      لطيف : لامسه )
      19) ايهام :
      هر گاه كلمه اي كه داراي حد اقل دو معني است به گونه اي در شعر يا نثر به كار رود كه هر دو معنا از آن قابل برداشت و در كلام حضور داشته باشد ، به آن آرايه ي ايهام گفته مي شود .
      Dمثال : ((دي مي شد و گفتم صنما عهد به جاي آر/ گفتا غلطي خوا جه در اين عهد وفا نيست )) واژه ي عهد در مصراع دوم داراي دو معني است ؛ 1)پيمان 2) روزگار : كه هر دو معناي آن در بيت قابل در يافت است.
      20) ايهام تناسب :
      در ايهام تناسب «مثل ايهام» يك واژه داراي دو معني است با اين تفاوت كه فقط يك معني آن در كلام حضور دارد و قابل برداشت است و معني ديگر آن (كه در كلام حضور ندارد ) با كلمه يا كلماتي ديگر، ارتباط و تناسب دارد .
      Dمثال : « ما هم اين هفته برون رفت و به چشم سالي است / حال هجران تو چه داني كه چه مشكل حالي است »
      واژه ي «ماه » دو معني دارد ؛ 1) ماه آسمان 2) ماه سي روز« يك دوازدهم سال»
      ماه به معناي اول آن ،يعني ماه تابان آسمان (استعاره از معشوق ) به كار رفته است !(معشوق من كه مانند ماه آسمان زيباست ،
      مدت يك هفته است كه به سفر رفته و در نظر من اين يك هفته ،يك سال طول كشيده است ) اما به معناي دوم (30 روز از سال )
      به كار نرفته است و در اين معناي اخير با كلمات «هفته » و «سال» تناسب و ارتباط معنايي دارد (ايهام تناسب )مي باشد.



      21) لف ّونشر :
      آوردن دو يا چند كلمه است در ابتدا وسپس آوردن دو يا چند كلمه ديگر در بخش بعدي كه هر كدام از آنها به يكي از كلمات بخش اوّل بر گردد؛
      Dمثال : «روز سو و شون وشبش ناهار وشام مي دهند»
      روز : لفّ 1/ شب : لفّ2/ ناهار: نشر1/ شام : نشر2
      Dمثالي ديگر : « گر دهدت روزگار دست و زبان زينهار/ هر چه بداني مگوي ، هر چه تواني مكن »
      دست : لفّ 1/ زبان : لفّ2/ مگوي : نشر 2/ مكن : نشر 1
      اگر نشر ها به ترتيب توزيع لفّ ها باشد «مرتّب ناميده » مي شود (مانند مثال اول ) و اگر به ترتيب نباشد «مشوّش » نام دارد . (مانند مثال دوّم )
      22) اغراق {مبالغه} :
      توصيف كسي يا پديده اي به طوري كه تحقق يافتن آن محال يا بيش از حد معمول و تصوّر باشد .
      Dمثال : «كه كفت برو دست رستم ببند ؟ نبنده مرا دست چرخ بلند »
      « شود كوه آهن چو درياي آب اگر بشنود نام افراسياب »
      23) حسن تعليل:
      وقتي شاعر يا نويسنده ، دليل غير واقعي اما شاعرانه و دل پذير براي مو ضوعي بيان مي كند ، (حسن تعليل ) مي گويند . (حْسن = زيبايي/ تعليل =علت آوردن )
      Dمثال : «خميده پشت از آن گشتند پيران جهان ديده كه اندر خاك مي جويند ايّام جواني را »
      شاعر علت خميده شدن پشت پيران را آن ميداند كه جواني آن هار در ميان خاك ها افتاده و گم شده است و آن ها از بس كه براي پيدا كردن جواني ، خم شده اند كمرشان خميده گشته است ؛ در حالي كه علت واقعي خميدگي پشت پيران چيز ديگري است .
      24) عكس {قلب} :
      هر گاه شاعر يا نويسنده با جابه جا كردن واژه ها ف تركيبات يا جملات ، شكلي تازه و زيبا به سخن ببخشد ، به آرايه« عكس»
      (يا قلب )مي گويند.
      Dمثال : «گربه اهلي ترين وحشي و وحشي ترين اهلي است »
      25) اسلوب معادله:
      آرايه اي است كه شاعر در آن ، مصراع دوم را به عنوان مثال و مصداقي معادل و برابر براي مصراع اول مي آورد به گونه اي كه بتوان جاي دو مصراع را با يكديگر عوض نمود يا واژه ي «همانطور كه » يا علامت مساوي بين آن دو قرار داد . ارتباط معنايي دو مصراع بر پايه ي« تشبيه » استوار است : Dمثال : «دود اگر بالا نشيند كسر شاأن شعله نيست/ جاي چشم ابرو نگيرد ،گر چه او بالا تر است» شاعر مصراع دوم را مثال و مصداقي معادل براي موضوع مطرح شده در مصراع اوّل آورده است ؛ مي توان واژه ي
      «همانطور كه» يا علامت مساوي بين آن دو گذارد و جاي آن دو را با هم عوض نمود . جايگاه بالاي دود بيانگر برتري واقعي دود از شعله نمي باشد ، همانطور كه جايگاه بالاي ابرو ، مبيّن برتري ابرو به چشم نيست . !دود : ابرو / شعله : چشم
      Dمثالي ديگر : « عيب پاكان زود بر مردم هويدا مي شود ر موي اندر شير خالص زود پيدا ميشود »
      26) نماد :
      هر گاه كلمه اي ، جز معني اصلي نشانه و مظهر معاني ديگري قرار بگيرد ، به آن (نماد ) گفته مي شود ؛ مثلا : طلوع خورشيد !نماد تولد/ غروب خور شيد !نماد مرگ / كوه !نماد استواري و استحكام / لاله !نماد شهيد / قارون !نماد ثروت اندوزي / ايّوب !نماد صبر و شكيبايي / و...
      در بيت زير :
      « اي سرو پاي بسته به آزادگي مناز آزاده من كه از همه عالم بريده ام »
      سرو : نماد آزادگي
      « قابيليان بر قامت شب مي تنيدند هابيليان بوي قيامت مي شنيدند »
      قابيل : نماد (انسان هاي ظالم وستمگر ) هابيل : نماد ( انسان هاي مظلوم و ستم ديده )
      27) تمليل { ضرب المثل} :
      هرگاه جمله ، عبارت ، مصراع يا بيتي قابليّت اين را داشته باشد كه بتوان آن را به عنوان ضرب المثل به كار برد به آن «تمثيل» يا
      « ضرب المثل» مي گويند .
      Dمثال : (هر كه بامش بيش بر فش بيشتر )
      « آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروّت ، با دشمنان مدارا »
      « بياموزمت كيمياي سعادت زهم صحبت بد جدايي جدايي»
      نکات دیگر
      1) صفت فاعلي مركب مرخّم:
      صفت فاعلي çبن مضارع+ نده ((گوينده،شنونده ،رونده،جوينده و...)) هرگاه چنين صفت هاي فاعلي با واژه اي ديگر تركيب شوند، واژه ي ساخته شده ((صفت فاعلي مركب )) خواهد بود : ((دروغ گوينده، حرف شنونده،راه رونده،جنگ جوينده و...)) در اين صورت معمولا تكواژ((نده))از آخر اين واژه ها مي افتد و حذف مي شود كه به آن ((صفت فاعلي مركب مرخّم))مي گوييم: ((دروغ گو،حرف شنو،رهرو(راهرو)،جنگجو و...)) D((مرخّم يعني : دم بريده))
      2) تركيب وصفي مقلوب:
      هر گاه در يك تركيب وصفي(موصوف وصفت) جاي موصوف و صفت با همديگر عوض شود، به طوري كه كسره به
      ساكن تبديل گردد، به آن تركيب وصفي مقلوب(يعني واژگون شده) مي گويند.((غمي بود رستم بيازيد چنگ گرفت آن بر و يال جنگي پلنگ))
      Dمثال((جنگي پلنگ))‰پلنگِ جنگي(تركيب وصفي مقلوب) >مثالي ديگر: ((يكي بي زيان مرد آهنگرم ))
      يك مرد آهنگرِبي زيان هستم(تركيب وصفي مقلوب)
      3) تركيب اضافي مقلوب:
      هر گاه در يك تركيب اضافي (مضاف و مضاف ا ليه) جاي مضاف و مضاف ا ليه با همديگر عوض مي شود ، به طوري كه كسره ي بين آن ها به ساكن تبديل شود،به آن تركيب اضافي مقلوب مي گويند ،
      Dمثال: (خدايا جهان پادشاهي تو راست ) ! تركيب اضافي مقلوب! (خدايا پادشاهيِ جهان از توست)
      4) انواع ((را)):
      الف)
      ((را )) ي حرف اضافه : گاهي در متون گذشته از ((را )) به جاي حرف اضافه ((در معاني (از ) (با) (برا ي) (به) (بر) و...)) استفاده مي شده است . در اين صورت واژه ي قبل از (را ) نقش متمم دارد .
      Dمثال : حكيمي را پرسيدند!( از ) حكيمي پرسيدند . حكيمي را گفتند !(به )حكيمي گفتند .
      حكيمي را آب آوردند !(براي ) حكيمي آب آوردند.
      ب )
      (را) ي فكّ اضافه : (را) يي است كه( بيشتر در متون گذشته) بين مضاف و مضاف اليه مي آ مده است و آن دو را از يكديگر فك ّ((جدا)) مي نمود ه است .مضاف بعد از را قرار مي گرفته و مضاف اليه قبل از ((را )). چون (مضاف) و
      ( مضاف اليه ) (تركيب اضافي ) را از هم ديگر تفكيك و جدا مي نموده است و به آن (فكّ) اضافه ميگويند.
      Dمثال : ((مادر را دل بسوخت )) !دل مادر بسوخت
      مضاف اليه فك اضافه مضاف تر كيب اضافي



      (( كلاس را در باز است)) ! در كلاس باز است
      مضاف اليه فك اضافه مضاف تر كيب اضافي

      (( رهّام را جام باده ست جفت )) ! جام باده ، جفت رهام است
      مضاف اليه فك اضافه مضاف مضاف مضاف اليه
      تر كيب اضافي



      ج) ((را )) ي ما لكيت :

      (را) يي است كه همواره با فعل (بود ) ، (است) و مشتقّات آنها مي آيد و معناي اين افعال را تبديل مي كند به
      شكلي از مصدر ((داشتن)) :
      (( غير از تو مرا ياري نيست ))! (( غير از تو ، من ياري ندارم))
      ((كافري را غلامي صاحب گوهر بود))! (( كافري غلامي صاحب گوهر داشت ))
      5)حذف به قرينه ي لفظي :
      اگر حذف به دلبل تكرار و براي پرهيز از آن صورت گيرد ،ان را ((حذف به قرينه ي لفظي)) گويند: مانند (( در هر
      نفسي دو نعمت موجود است و بر هر نعمتي شكري واجب)) !((حذف فعل (است) به قرينه ي لفظي))
      6)حذف به قرينه ي معنوي:
      اگر خواننده يا شنونده از سياق سخن و از روي معنا به بخش حذف شده پي ببرد حذف به ((قرينه ي معنوي )) است
      Dمثال: ((هر كه بامش بيش برفش بيشتر )) ! (حذف فعل(( است ))يا ((مي باشد)) به قرينه ي معنوي)
      ((به جان شما من اين كار را انجام خواهم داد ))! (حذف فعل ((سوگند مي خورم )) به قرينه ي معنوي)

      موقوف المعاني:
      هر گاه معناي يك بيت ،نا قص و براي تكميل معناي آن به بيت يا بيت هاي بعدي نياز باشد ،به آن دو يا چند بيت
      ((مو قوف المعاني)) مي گويند:
      Dمثال :
      ((گر تو خواهي به وصالم برسي بايد اين لحظه بي خوف و درنگ
      روي و سينه ي تنگش بدري دل برون آري از آن سينه ي تنگ ))

      همانطور كه ملا حظه مي فرماييد معناي بيت اول كامل نيست و براي تكميل معنا نياز به بيت بعدي دارد.
      استفهام انكاري :
      سوالي است كه نياز به پاسخ ندارد و هدف شاعر يا نويسنده از طرح پرسش ، تاكيد بيشتر مي باشد :
      Dمثال: چه كسي به پدر و مادر خود احترام نمي گذارد ؟ !يعني همگان به پدر و مادر خود احترام مي گذارند
      به جز از علي كه آرد پسري ابو العجايب ؟ !غير از علي هچ كس پسري ابو العجايب نمي آورد.




    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن