خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: چگونگی ورود به مدرسه(سال اول دبستان)؟؟؟

    رأی دهندگان
    31. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
    • با گریه وزاری والتماس

      6 19.35%
    • بدون گریه وزاری والتماس

      25 80.65%
    صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 67
    نمایش نتایج: از 91 به 103 از 103
    1. Top | #91
      کاربر نیمه فعال

      Halam-Bade
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Cyrus the Great نمایش پست ها
      هر چقدر مقاومت کردی دیگه نشد
      اره توانم در همین حد بود
      بچه تر که بودم خواهرم اینا میرفتن مدرسه من گریه میکردم منم ببرن نمیبردن
      ولی کارنامه گرفتنی میبردنم برگشتنی بستنی میخریدن برام به به خوراکی
      زندگی بی مکث جریان داره....

    2. Top | #92
      کاربر انجمن

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      روحم شاد شد از نظراتتون مخصوصا اون همشهری لر و ناظمشون تو ترجمه ای که واسه دوستان کردین متن اصلی عقب مانده نداره اما تو ترجمتون آوردین
      من و خترخاله ام باهم رفتیم وقتی مامانامون رفتن همدیگه رو دلداری میدادیم
      دلم یهویی واسه اون روزا تنگ شد

    3. Top | #93
      در انتظار تایید ایمیل

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      چون چن سال قبلش مهد میرفتم فرق چندانی نداشت برام

    4. Top | #94
      کاربر انجمن

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      آره با گریه و زاری بدجور
      فیلماشم هست

    5. Top | #95
      کاربر باسابقه

      Mashkok
      نمایش مشخصات
      خوب معلومه تکذیب میکنید
      نمیکردین عجیب بود:/

      کد:
      اطمینان دارم یه روز خوب میاد


    6. Top | #96
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      یعنی همین چند نفر فقط خاطره داشتن؟؟سریع بیاین اعتراف کنید ببینم

    7. Top | #97
      کاربر انجمن

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      یادمه ذوق داشتم . صبحانه کره و مربای آلبالو خوردم .
      رفتیم مدرسه مداد بهمون جایزه دادن .. خیلی خوشحال بودم .
      ورزش داشتیم . عمو زنجیر باف بازی می کردیم . دیدم دستم میسوزه . اوردم بیرون دیدم یه زنبوره نیششو فرو کرده گوشه ی انگشت کوچیکه ام.
      زدم زیر گریه . مامانم اومد دنبالم برگشتم خونه !
      یادم نمی ره اون روز رو !
      هنوز رد نیش زنبور هست !

    8. Top | #98
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      up

    9. Top | #99
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      بانهایت آرامش همراه خواهرم واردمدرسه شدم ودوستای خواهرم ناخودآگاه بادیدن من حمله ورشدن ولپاموکشیدن
      بعدش خواهرم تلاش کردبرامن دوستی پیداکنه
      که متاسفانه همون لحظه ی اول این امربزرگ منجربه درگیری فیزیکی مقنعه کشی شد
      ودرنتیجه به قهرانجامید ودومیش خداروشکر نتیجه بخش بود

    10. Top | #100
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      دقیق همه چی یادمه :/

      رفتم تنهایی مدرسه سر صف وایساده بودیم در حال حضور و غیاب و خوندن اسمامون

      بعد برگشتم دیدم مامانم کنار مامان دوستم وایساده داره نگام میکنه

      همونجا وسط صف با یه ژست طلبکارانه رفتم گفتم چرا اومدی؟! مگه بچم

      الان که فکر میکنم میبینم اگه جای مامانم بودم با پشت دست میزدم تو دهن خودم خون پر شه

    11. Top | #101
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      یادمه روز اول که با مامانم رفتم پیش دبستانی مربی دستمو گرفت که ببرتم کلاس مامانم به جای من شروع کرد به گریه همینجوری اشک میریخت من ولی با بی خیالی هر چه تمام تر باهاش خداحافظی کردم دست مربی رو گرفتم رفتم
      ویرایش توسط Uncertain : 16 شهریور 1396 در ساعت 14:37

    12. Top | #102
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      روز اول پیش دبستانی بابام بردم مدرسه گفت:
      -ادرسو یاد گرفتی ؟
      +اره
      -پس خودت بیا
      +اکی

      کلی به زار زدن بقیه بچه ها خندیدم

    13. Top | #103
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      خیلی ریلکس نشستم سر کلاس و همه چی خیلی عادی بود ، حسم رو یادم نیست ، شاید خنثی شایدم کمی خوشحال : )
      stars can't shine without darkness

    صفحه 7 از 7 نخستنخست ... 67

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن