خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتیجه های نظرسنجی ها: چگونگی ورود به مدرسه(سال اول دبستان)؟؟؟

    رأی دهندگان
    31. شما نمی توانید در این نظرسنجی رای دهید.
    • با گریه وزاری والتماس

      6 19.35%
    • بدون گریه وزاری والتماس

      25 80.65%
    صفحه 2 از 7 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 16 به 30 از 103
    1. Top | #16
      کاربر اخراجی

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      کلی خندیدم وخیر نیاید😂😂😅😅😅😅
      ویرایش توسط Rahaaaaa : 21 دی 1395 در ساعت 12:47

    2. Top | #17
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      اووووووخی
      من یادمه خیلی ذوق داشتم از شب قبلش از ذوق نخوابیدم تمام وسایلم حتی فرم مدرسم هم صورتی بود...
      وایی وقتی رفتم اونجا کلی حس خوب داشتم...
      بعد یه مدت که یاد گرفتیم بنویسیم
      بینمون جا افتاده بود هر کی ریز تر بنویسه زرنگ تره!!!!!
      آخخخخخخخخخخیی
      چقدر برچسب باربی و پاک کن رژلبیو این چیزا میخریدم...
      ممنون استارتر

    3. Top | #18
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      روز اول نرفتم..خخخ غایب بودم ولی روز دوم هم ک رفتم..دبیرم گفت نقاشی بکشید. من نکشیدم بهم گفت چرا نقاشی نمیکشی؟ گفتم: دوس ندارم
      مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..

    4. Top | #19
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      من از3-4سالگی رفتم مهد
      نه عادی بود برام

      جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
      با خويشتن در جنگم
      از خود عبور مي کنم
      تو آن سوي من ايستاده اي
      و لبخند مي زني
      و لبخند تو آن قدر بها دارد
      که به خاطرش از آتش بگذرم
      من طلا خواهم شد
      مي دانم .


    5. Top | #20
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      یه خاطره دیگه از پیش دبستانی
      یه پسری بود تو کلاسمون هنوزم که هنوزه وقتی بهش فک میکنم حالم بد میشه
      عاقا این پسره تا میووردنش مهد مثل چی عر میزد و گریه میکرد
      یبار اونقدر گریه کرده بود که فینش اویزون شده بود دقیقا یه فین یه متری
      من اولین نفری بودم که دیدمش...عاقا یه جیغ بنفش کشیدم....
      پسره که داشت گریه میکرد از جیغ من دو دیقه سکوت کرد بعد دوباره شروع به عز ردن کرد...
      خلاصه بعد یه هفته از مهد اخراجش کردن به دلیل عر زیاد
      من یکی از خل بازیای اون دورانم این بود که از این صابونا بودن که میخردیم برای مدرسه کوچولو فنقلی ها!!!
      یواشکی میرفتم توی اشپزخونه مهد صابونم رو رنده میکردم
      نمیدونم چرا اینقدر لذت میبردم!!!

    6. Top | #21
      کاربر باسابقه

      Maghror
      نمایش مشخصات
      من مهد کودک رو که خوب یادمه
      اولین باری بود که عاشق شدم
      هنوز که هنوز چهره دختره جلو چشامه
      خدایی عجب فیسی داشت
      فکر کنم اروپایی بود
      دبستان هم مثل مرد رفتم
      کلا بچه نننه نبودم اون زمان
      ارتفاع چشمم خیلی زیاده
      ادمایی که ازش افتادن هیچوقت دیده نشدن

    7. Top | #22
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      آخی یادش بخیر من گریه که نکردم هییچ گریه بقیه رو در می آوردم ....
      یادش بخیر روز اولو قشنگ یادمه ...... میز و صندلی هامون اون موقع از این میز های پنج ضلعی بود که دورش صندلی داشت .... یادمه دختر همسایمون هم تو کلاسمون بود نمیذاشت رو صندلی که می خوام بشینم منم زورم بهش نمیرسید کتکش بزنم ( اصولا من اون موقع خیلی وحشی تشریف داشتم ) منم بهش گفتم تخم مرغه گندیده باباش بهش خندیده .... خخخخخ تا ظهر اشک ریخت بدبخت سوسول ...

    8. Top | #23
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط The JoKer نمایش پست ها
      من مهد کودک رو که خوب یادمه
      اولین باری بود که عاشق شدم
      هنوز که هنوز چهره دختره جلو چشامه
      خدایی عجب فیسی داشت
      فکر کنم اروپایی بود
      دبستان هم مثل مرد رفتم
      کلا بچه نننه نبودم اون زمان
      ماشالا از همون اول استعداداتو شکوفا کرده بودی
      مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..

    9. Top | #24
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      بع..همه هم ک کتک میزدن و مث مرد رفتن مدرسه پس اونی ک کتک میخورده و سوسول بوده...کی بوده؟؟
      مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..

    10. Top | #25
      کاربر باسابقه

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Masoume نمایش پست ها


      ماشالا از همون اول استعداداتو شکوفا کرده بودی
      اره واقعا
      بر عکس اونم خیلی با من حال میکرد
      کلا ما دو تا با هم بودیم
      یادمه خونه ی ما با اونا خیلی فاصله داشت اما همیشه به مامانم میگفتم که ما بریم برسونیمش
      خیلی دختره مهربونی بود
      انصافا اگر فقط یک بار دیگه ببینمش پیشنهاد ازدواج رو دو دستی بهش میدم
      ارتفاع چشمم خیلی زیاده
      ادمایی که ازش افتادن هیچوقت دیده نشدن

    11. Top | #26
      کاربر باسابقه

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط vahedeh نمایش پست ها
      آخی یادش بخیر من گریه که نکردم هییچ گریه بقیه رو در می آوردم ....
      یادش بخیر روز اولو قشنگ یادمه ...... میز و صندلی هامون اون موقع از این میز های پنج ضلعی بود که دورش صندلی داشت .... یادمه دختر همسایمون هم تو کلاسمون بود نمیذاشت رو صندلی که می خوام بشینم منم زورم بهش نمیرسید کتکش بزنم ( اصولا من اون موقع خیلی وحشی تشریف داشتم ) منم بهش گفتم تخم مرغه گندیده باباش بهش خندیده .... خخخخخ تا ظهر اشک ریخت بدبخت سوسول ...
      ماشالله به شما
      با توجه به گذشته ای که داشتین
      الان باید توی ufc باشید !!!
      ارتفاع چشمم خیلی زیاده
      ادمایی که ازش افتادن هیچوقت دیده نشدن

    12. Top | #27
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      من خیلی خوشحال بودم و به گریه بقیه میخندیدم نه اینکه مسخره کنم دلیل گریه شونو نمیدونستم واسه همین میخندیدم
      کلا اینجور ادمیم که وابسته به خانواده نیستم از همون اولم همینجور بودم
      خوشا دیدار ما در خواب ...

    13. Top | #28
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط The JoKer نمایش پست ها
      اره واقعا
      بر عکس اونم خیلی با من حال میکرد
      کلا ما دو تا با هم بودیم
      یادمه خونه ی ما با اونا خیلی فاصله داشت اما همیشه به مامانم میگفتم که ما بریم برسونیمش
      خیلی دختره مهربونی بود
      انصافا اگر فقط یک بار دیگه ببینمش پیشنهاد ازدواج رو دو دستی بهش میدم

      عاااااااااااااااخی عاشقانه هایش
      مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..

    14. Top | #29
      همکار سابق انجمن
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط The JoKer نمایش پست ها
      ماشالله به شما
      با توجه به گذشته ای که داشتین
      الان باید توی ufc باشید !!!

      خخخخخخخخخخخخخخخخ....والا همه مستقل بودن...
      مهم نیست زندگی منو به کجا میبره... همیشه منو با یه لبخند پیدا میکنی..

    15. Top | #30
      کاربر باسابقه

      Maghror
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Masoume نمایش پست ها



      عاااااااااااااااخی عاشقانه هایش
      مسخره میکنی
      من دارم از کودکی پر از احساسم حرف میزنم !!!
      اون وقت تو ...
      ارتفاع چشمم خیلی زیاده
      ادمایی که ازش افتادن هیچوقت دیده نشدن

    صفحه 2 از 7 نخستنخست 123 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن