خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 150 از 409 نخستنخست ... 50140149150151160250 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 2,236 به 2,250 از 6127
    1. Top | #2236
      کاربر نیمه فعال

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را ...

      از کنار نظرات مردم ساده گذر کن ، هفت میلیارد آدم و هفت میلیارد عقیده و نظر ، لازم نیست با تک تک شون مخالفت کنی ، نه عمر تو قد میده و نه مردم علاقه ای به تحمیل شدن عقاید تو دارن ! شاید اون که در اشتباهه خود تو باشی


    2. Top | #2237
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      آنکه میگفت : دوستت دارم،شمع بزم دگران است بخند... 

      نقش سیمای قشنگ رخ یار 

      نقشه ای نقش بر آب است بخند... 

      قصه لیلی و مجنون همه اش داستان است ، کتاب است ، بخند... 

      درد هجران نگرانم جه کند با دل تو 

      نقد ما نیست ، دل پیر جوان است بخند... 

      آنچه واداشت دو خطی  بنویسم همه اش 

      شرح دلتنگی و درد دگران است بخند...
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    3. Top | #2238
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      آدمک خر نشوی گریه کنی
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    4. Top | #2239
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      من عشق ترا ز دست آسان ندهم

      دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم



      سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می‌رفت. تکه‌یِ اول راه را با یووانا آمده بود.
      به فروشگاه بزرگ که رسیدند راه‌شان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می‌کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
      بعد از باغِ آن‌ها بنایِ دیگری نبود، خانه‌شان انتهای دنیا می‌نمود.

      کتابِ دنیایِ سوفی
      نوشته‌ی یوستین گردر
      ترجمه‌ی حسن کامشاد

    5. Top | #2240
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم
      خداحافظ نامهربون میخوام ازت دل بکنم
      سخت ولی من میتونم، سخته ولی من میتونم
      این جمله انقدر میگم تا فراموشت کنم
      سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می‌رفت. تکه‌یِ اول راه را با یووانا آمده بود.
      به فروشگاه بزرگ که رسیدند راه‌شان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می‌کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
      بعد از باغِ آن‌ها بنایِ دیگری نبود، خانه‌شان انتهای دنیا می‌نمود.

      کتابِ دنیایِ سوفی
      نوشته‌ی یوستین گردر
      ترجمه‌ی حسن کامشاد

    6. Top | #2241
      کاربر نیمه فعال

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      گشته‌ام در جهان و آخر کار

      دلبری برگزیده‌ام که مپرس



      سوفی آموندسن از مدرسه به خانه می‌رفت. تکه‌یِ اول راه را با یووانا آمده بود.
      به فروشگاه بزرگ که رسیدند راه‌شان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی می‌کرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
      بعد از باغِ آن‌ها بنایِ دیگری نبود، خانه‌شان انتهای دنیا می‌نمود.

      کتابِ دنیایِ سوفی
      نوشته‌ی یوستین گردر
      ترجمه‌ی حسن کامشاد

    7. Top | #2242
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      ب رحمت سر زلف تو واثقم ور نه. کشش چو نبود از آن سو چ سود کوشیدن؟
      حافظ جان عزیز دلم♡
      میخام که تقیر کنم کم کم و گاماس گاماس

    8. Top | #2243
      کاربر باسابقه

      Sarkhosh
      نمایش مشخصات
      پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
      بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
      همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
      طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند
      بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
      با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
      ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
      چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
      نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز
      با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
      گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان
      با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
      سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز
      در درونم زنده است و زندگانی می کند
      با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
      خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
      بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
      چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
      طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
      آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند
      می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
      دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
      "شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید
      ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند

    9. Top | #2244
      کاربر اخراجی

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      چون به عزاخانه اش پا نهی آهسته نه/بال ملائک بود فرش عزای حسین/خنده کنان میرود روز جزا در بهشت/آنکه به دنیا کند گریه برای حسین
      پ نه این یه حدیثه البته شاید بیت دومش جزو حدیث نباشه

    10. Top | #2245
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      دردم از یار است و درمان نیز هم
      دل فدای او شد و جان نیز هم

      این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن
      یار ما این دارد و آن نیز هم

      یاد باد آن کو به قصد خون ما
      عهد را بشکست و پیمان نیز هم

      دوستان در پرده می‌گویم سخن
      گفته خواهد شد به دستان نیز هم

      چون سر آمد دولت شب‌های وصل
      بگذرد ایام هجران نیز هم

      هر دو عالم یک فروغ روی اوست
      گفتمت پیدا و پنهان نیز هم

      اعتمادی نیست بر کار جهان
      بلکه بر گردون گردان نیز هم

      عاشق از قاضی نترسد می بیار
      بلکه از یرغوی دیوان نیز هم

      محتسب داند که حافظ عاشق است
      و آصف ملک سلیمان نیز هم
      پ.ن:آسمان اگه اینجایی یه ندا بده

    11. Top | #2246
      کاربر اخراجی

      نمایش مشخصات
      من عاشقانه در رد پایت قدم نهادم
      تا مرا گمراه این جاده خاکی کنی

    12. Top | #2247
      کاربر اخراجی

      Khabalod
      نمایش مشخصات
      عجب صبری خدا دارد!

      اگر من جای او بودم.

      همان یک لحظه اول ،

      که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

      جهان را با همه زیبایی و زشتی ،

      بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.

      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

      نخستین نعره مستانه را خاموش آن دم ،

      بر لب پیمانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین

      زمین و آسمان را

      واژگون ، مستانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      نه طاعت می پذیرفتم ،

      نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

      پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

      سبحه ی، صد دانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

      هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

      آواره و ، دیوانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

      سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

      پروانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم .

      بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

      تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

      گردش این چرخ را

      وارونه ، بی صبرانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      اگر من جای او بودم.

      که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

      بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

      در این دنیای پر افسانه میکردم .



      عجب صبری خدا دارد !

      چرا من جای او باشم .

      همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،
      تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

      و گر نه من بجای او چو بودم ،

      یکنفس کی عادلانه سازشی ،

      با جاهل و فرزانه میکردم .

      عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !

      " رحیم معینی کرمانشاهی"

    13. Top | #2248
      کاربر اخراجی

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      ما پیروان مکتب عشق امیریم/ما تشنه لبان ساقی کوثر ضمیریم
      ما این علم را بر ره خود شمع کردیم/برگرد آن پروانه وار اینک اسیریم
      عیدتون مبارک این شعر روی پرچم هیئت مون نقش بسته؛هیئت پیروان مکتب امیرالمؤ منين(ع)

    14. Top | #2249
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      یک شبی مجنون نمازش را شکست
      بی وضو در کوچه لیلا نشست
      عشق آن شب مست مستش کرده بود
      فارغ از جام الستش کرده بود
      سجده ای زد بر لب درگاه او
      پر زلیلا شد دل پر آه او
      گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
      بر صلیب عشق دارم کرده ای
      جام لیلا را به دستم داده ای
      وندر این بازی شکستم داده ای
      نشتر عشقش به جانم می زنی
      دردم از لیلاست آنم می زنی
      خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
      من که مجنونم تو مجنونم مکن
      مرد این بازیچه دیگر نیستم
      این تو و لیلای تو … من نیستم
      گفت: ای دیوانه لیلایت منم
      در رگ پیدا و پنهانت منم
      سال ها با جور لیلا ساختی
      من کنارت بودم و نشناختی
      عشق لیلا در دلت انداختم
      صد قمار عشق یک جا باختم
      کردمت آوارهء صحرا نشد
      گفتم عاقل می شوی اما نشد
      سوختم در حسرت یک یا ربت
      غیر لیلا برنیامد از لبت
      روز و شب او را صدا کردی ولی
      دیدم امشب با منی گفتم بلی
      مطمئن بودم به من سرمیزنی
      در حریم خانه ام در میزنی
      حال این لیلا که خوارت کرده بود
      درس عشقش بیقرارت کرده بود
      مرد راهش باش تا شاهت کنم
      صد چو لیلا کشته در راهت کنم
      و خدایی که در این نزدیکی
      میزند لبخندی
      به تمام گره هایی که تصور دارم
      همگی کور شدند...!


    15. Top | #2250
      کاربر اخراجی

      Sheytani
      نمایش مشخصات
      باز این مرغِ دلم کرده هوای کربلا
      باز پیچیده سرم عِطرِ فضای کربلا
      باز می خواهد دلم دارالشٌَفا ی کربلا
      باز می خواند مرا گلدسته های کربلا
      می زند بوسه به خاکِ با صفای کربلا
      می رسد از تربتش بوی گلاب و بوی سیب
      می رسد هر دم مشامم عطرِ گلزارِ حبیب
      کربلا باشد بهشت و قبٌَه ی شاهِ غریب
      از دلِ خاکش بر آید ناله ی ام یٌُجیب
      جان فدای صحن و ایوانِ طلای کربلا
      کربلا و مرقدِ شش گوشه ی شاهِ شهید
      کربلا و آن علمدار و دو دستانِ امید
      کربلا و اکبر و آن قدِ رعنا و رشید
      کربلا وُ اشک و آهِ زینبِ گیسو سفید
      می رسد بوی عبیر از هر کجای کربلا
      ای خوشا آن سر زمین و دجله و آبِ فرات
      ای خوشا آن روضه ها و آن نسیم و رایحات
      از همه صحن و سرایش می وزد بادِ حیات
      ای خوشا یادِ حسین و کشتیِ کوی نجات
      شاکرِ آنیم بنا کرده بنایِ کربلا
      ای خوشا حالِ کسی که گشته زوٌار حسین
      کربلا شد زائر یاران و انصارِ حسین
      شد غلام و نوکرِ وادی دربارِ حسین
      سر نهاده بر ضریح و قبرِ خونبارِ حسین
      اگه بدونین تو روضه ها چه خبره...
      دیگه نیست کسی بخونه قدم قدم با یه علم ایشالا...
      به نظر من که کسانی که رعایت نمیکردن تو این مدت تقصیر دارن...
      عاشق اون تیکه روضه هستم که گفت کربلا رو بستن؟بیخیال امام رضا رو عشقه

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 9 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 9 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن