خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 132 از 409 نخستنخست ... 32122131132133142232 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1,966 به 1,980 از 6127
    1. Top | #1966
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      من تورا دیدم و آرام به خاک افتادم

      و از آن روز کـــه در بند تـــوام آزادم

      بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست

      گل تــو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیست

      تو نباشی من از اعماق غرورم دورم

      زیـــر بی‌رحم ترین زاویـه‌ی ساطورم

      علیرضا اذر

    2. Top | #1967
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      چترها را باید بست
      زیر باران باید رفت
      فکر را خاطره را زیر باران باید برد
      با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
      دوست را زیر باران باید برد
      عشق را زیر باران باید جست
      زیر باران باید بازی کرد
      زیر باران باید چیز نوشت
      حرف زد
      نیلوفر کاشت
      زندگی تر شدن پی در پی
      زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
      رخت ها را بکنیم
      آب در یک قدمی است
      ویرایش توسط dadash : 08 اسفند 1397 در ساعت 21:30

    3. Top | #1968
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نماندست چیزی به جزغم ... مهم نیست
      گــرفته دلـــم از دو عالم ... مهـــم نیست
      تـــو را دوست دارم قسم به خدا که...ا
      گر چه پس از تو خدا هم مهم نیست
      فقــــط آرزو مـــی کنم کــــه بمیرم
      پس از آن بهشت و جهنمّ مهم نیست
      همان وقت رانده شدن به زمین ... آه !
      بـــه خود گفت حوّا که آدم مهم نیست
      بیا تا علف هــــای هرزه بکاریم
      اگر مرگ گلهای مریم مهم نیست
      ببین! مرگ هم شانس مي خواهد ای عشق
      فقط خوردن جامی از سم مهـــم نیست
      نماندست چیزی به جز غم، مهم نیست،
      گرفته دلـــم از دو عالم ، مهم نیست
      بمانم ، بخوانم ، برقصم ، بمیرم ...
      دگر هیچ چیزي برایم مهم نیست


    4. Top | #1969
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نه تو می مانینه اندوهو نه ، هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود ، قسم
      و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
      غصه هم ، خواهد رفت
      آن چنانی که فقط ،خاطره ای خواهد ماندلحظه ها عریانند
      به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
      تو به آیینه
      نه
      آیینه به تو ، خیره شده است
      تو اگر خنده کنی ، او به تو خواهد خندید
      و اگر بغض کنی
      آه از آیینه دنیا ، که چه ها خواهد کرد
      گنجه دیروزت ، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
      بسته های فردا ، همه ای کاش ای کاش
      ظرف این لحظه ، ولیکن خالی است
      ساحت سینه ، پذیرای چه کس خواهد بود
      غم که از راه رسید ، در این سینه بر او باز مکن
      تا خدا ، یک رگ گردن باقی است
      تا خدا مانده، به غم وعده این خانه مده

    5. Top | #1970
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      آخرش درد دلت در به درت خواهد کرد
      مهره مار کسی کور و کرت خواهد کرد


      عشق یک شیشه انگور کنار افتاده است
      که اگر کهنه شود مست ترت خواهد کرد


      ازهمان دست که دادی به تو بر خواهد گشت
      جگر خون شده ام خون جگرت خواهد کرد


      ناگهان چشم کسی سر به سرت می زارد
      بی محلیش ولی جان به سرت خواهد کرد


      جرم من خواستن دختر ارباب ده است
      مادر این جرم شبی بی پسرت خواهد کرد


      همه ی شهر به آواز من عادت کردند
      وقت مرگم گزری با خبرت خواهد کرد

      پ . ن : با اینکه مضمونش برا آقایونه ولی دوسش دارم ...



    6. Top | #1971
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      زندگی خالی نیستمهربانی هست سیب هست ایمان هستآری تا شقایق هست زندگی باید کرد.
      در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
      و چنان بی تابم که دلم می‌خواهدبدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوهدورها آوایی است که مرا می‌خواند.»اشعار سهراب سپهری
      زندگی رسم خوشایندی است
      زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگپرشی دارد اندازه عشقزندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یادمن و تو برود

    7. Top | #1972
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      شعر من از عذاب تو گزند تازيانه شد
      ضجه مغرور تنم ترنم ترانه شد
      درخت پير تن من دوباره سبز مي شود
      كه زخم هر شكست من حضور يک جوانه شد
      من همه زاري منم زخمي زخمه تنم
      براي هاي هاي من زخمه تو بهانه شد

      درخت پير تن من دوباره سبز مي شود
      هرچه تبر زدي مرا زخم نشد جوانه شد

    8. Top | #1973
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      ترا می‌خواهم و دانم که هرگز
      به کام دل در آغوشت نگیرم
      توئی آن آسمان صاف و روشن
      من این کنج قفس، مرغی اسیرم

      ز پشت میله‌های سرد و تیره
      نگاه حسرتم حیران برویت
      در این فکرم که دستی پیش آید
      و من ناگه گشایم پر بسویت

      در این فکرم که در یک لحظه غفلت
      از این زندان خامش پر بگیرم
      به چشم مرد زندانبان بخندم
      کنارت زندگی از سر بگیرم

      در این فکرم من و دانم که هرگز
      مرا یارای رفتن زین قفس نیست
      اگر هم مرد زندانبان بخواهد
      دگر از بهر پروازم نفس نیست

      ز پشت میله‌ها، هر صبح روشن
      نگاه کودکی خندد برویم
      چو من سر می‌کنم آواز شادی
      لبش با بوسه می‌آید بسویم

      اگر ای آسمان خواهم که یکروز
      از این زندان خامش پر بگیرم
      به چشم کودک گریان چه گویم
      ز من بگذر، که من مرغی اسیرم

      من آن شمعم که با سوز دل خویش
      فروزان می‌کنم ویرانه‌ای را
      اگر خواهم که خاموشی گزینم
      پریشان می‌کنم کاشانه‌ای را

      خدا عاقبتمو به خیر کنه ، سر کلاس دستور زبان دارم فروغ میخونم : ))

    9. Top | #1974
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات
      آخر ای دوست نخواهی پرسید
      که دل از دوری رویت چه کشید

      سوخت در آتش و خاکستر شد
      وعده های تو به دادش نرسید

      داغ ماتم شد و بر سینه نشست
      اشک حسرت شد و بر خاک چکید

      آن همه عهد فراموشت شد
      چشم من روشن روی تو سپید

      جان به لب آمده در ظلمت غم
      کی به دادم رسی ای صبح امید

      آخر این عشق مرا خواهد کشت
      عاقبت داغ مرا خواهی دید

      دل پر درد فریدون مشکن
      که خدا بر تو نخواهد بخشید


    10. Top | #1975
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      زندگی مجذورِ آیینه است!
      زندگی گل به توان اَبَدیَت،
      زندگی ضربِ زمین در ضربانِ دل ها،
      زندگی هندسه ساده و یکسان نفس هاست…

    11. Top | #1976
      کاربر نیمه فعال

      AkhmooAsabani
      نمایش مشخصات
      چقدر سنتي كار ميكنيد
      صبر كنيد براتون رپ بيام

      بازيكنيم اونا مهرن فقط
      ببر شكاريم اونا گربه ان فقط
      بايد دكمشونو بزني روشن بشن
      من خود اتيشم اونا شعلن فقط
      کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
      که دون همتانند بی مغز و پوست
      کسی نیک بیند به هر دو سرای
      که نیکی رساند به خلق خدا


    12. Top | #1977
      در انتظار تایید ایمیل

      نمایش مشخصات

      #یکی_از_عالی_ترین_شعرها


      چه غریب ماندی ای دل، نه غمی، نه غمگساری
      نه به انتظار یاری ، نه ز یار انتظاری

      غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
      که دگر بدین گرانی نتوان کشید یاری

      چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان
      که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری

      دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
      چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

      نرسید آن که ماهی به تو پرتوی رساند
      دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

      همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
      دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

      سحرم کشیده خنجر که چرا شبت نکشته ست
      تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

      به سرشک همچو باران زبرت چه برخورم من؟
      که همچو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

      چو به زندگانی نبخشی تو گناه زندگانی
      بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

      نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
      منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

      سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
      که به غیر مرگ دیگر نگشایدت کناری

      به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
      بنگر وفای یاران که رها کنند یاری



    13. Top | #1978
      در انتظار تایید ایمیل

      Ashegh
      نمایش مشخصات
      ديدي اي دل عاقبت زخمت زدند؟
      گفته بودم مردم اينجا بدند
      ديدي آخر ساقه جانت شكست ؟
      آن عزيزت عهدوپيمانت شكست؟
      ديدي اي دل درجهان يك يار نيست؟
      هيچكس در زندگي غمخوار نيست؟
      آه ديدي سادگي جان داده است؟
      جاي خود را گِل به سيمان داده است؟
      ديدي آخر حرف من بيجا نبود؟
      از براي عشق اينجا ، جا نبود؟
      نوبهار عمر را ديدي چه شد؟
      زندگي را هيچ فهميدي چه شد؟
      ديدي اي دل دوستيها بي بهاست؟
      كمترين چيزي كه مي يابي وفاست؟
      ديده اي گلها همه پژمرده اند
      رنگها در دود و سرما مرده اند
      آري اي دل ! زنده بودن ساده نيست
      بين آدمها يكي دلداده نيست
      بايد اينجا از خود اي دل گم شوي
      عاقبت همرنگ اين مردم شوي !

    14. Top | #1979
      کاربر نیمه فعال

      AkhmooAsabani
      نمایش مشخصات
      عطرم تندتر از پاپِرز بوش
      هی‌ نپرس کراشت کو
      آدم می‌شه باهات حالش خوب
      سرم گرمه نمیکنم هی‌ نانِس پودر
      ویکندامون (weekend )خود تابستونه
      لوکه راهش دوره
      بکوب تا صبح ک❊* خ*** خونه
      اینکه میبینی‌ خوده کاره رومه
      تو آرزوته، رو ما آره زومه
      آرزومه میگه افترو بپیچ زود برس شهرک
      پام جردن خودم فرشتم شب
      برف میاد اندازه ولنجک
      من تهران می‌شه واسم دلش تنگ
      این شبای ناب میاد مثلش کم
      تک بودیم ما مثل جنس پنجک
      مست تو ویلا یه تک پلی ترکم
      کرم ورزد آن سر که مغزی در اوست
      که دون همتانند بی مغز و پوست
      کسی نیک بیند به هر دو سرای
      که نیکی رساند به خلق خدا


    15. Top | #1980
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      چشمان تو يك هنگ نازي بود
      قلبم لهستاني كه ويران شد
      از بس شبيخون زد به من عشقت
      حال دلم درگير عصيان شد

      چرچيلي و با حيله ميخندي
      ايرانم و هر پاره ام يك سو
      در سالهاي سيصد و قدري
      اعلام حمله كرده اي بانو

      در جنگ سرد چشم و هم چشمي
      من بي پدافند و تو بيرحمي
      كوباي پير خسته از جنگم
      سرمايه داري و نميفهمي

      چشمان تو يك هنگ نازي بود
      من هم لهستاني كه تنها ماند
      تو حمله كردي و دلم وا داد
      رفتم از اينجا و دلم جا ماند…

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 11 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 11 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن