خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    نمایش نتایج: از 1 به 6 از 6
    1. Top | #1
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات

      برای تولد فروغ فرخزاد...



      به گزارش اصلاحات نیوز:
      جشن تولد خیلی خوب است به‌ویژه اینکه تولد بانویی هنرمند، خوش‌فکر، خوش‌قریحه و جریان‌ساز باشد. تولد فروغ، تولد شعر زنان است؛ تولد صدایی که سالیان سال در محاق سلطه مردان گم بود. دردا که بیش از تعمیق و تأویل شعرش دنبال این هستیم که بدانیم طرف به کی نامه نوشت و با کی تلفنی حرف زد و چه کسی غسل میتش داد و چه کسی دور و برش پلکید و وقتی آدم سراغ چنین پرسش‌های پرتی برود، می‌افتد توی دور باطلی که نه به درد دنیا می‌خورد و نه به درد آخرت.

      «گر پرده برافتد نه تو مانی و نه من.» اسرار فروغ را برای خودش بگذاریم و شعرش را بخوانیم که شعرش مهم است. «تولدی دیگر» را بخوانیم که خودکاوی زنانه‌اش شاهکار است و «ای مرز پرگهر» را بخوانیم با آن طنز گزنده و هولناک و «در خیابان‌های سرد شب» را بخوانیم با آن افتتاحیه تکان‌دهنده و «کسی که مثل هیچ‌کس نیست» را بخوانیم با آن نقد صریح اجتماعی و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را بخوانیم که سرگذشت نسل‌هاست. اگر بخواهیم درست بخوانیم و فکر کنیم درباره خوانده‌ها، دیگر وقتی نمی‌ماند که بپردازیم به حواشی. این‌گونه نه ما وقتمان را بیهوده تلف می‌کنیم و نه تن او در ظهیرالدوله خلوت کلاغ‌زده و غمگین می‌لرزد. هر چه کرده و هر چه شده، اولا که بسیار پاک‌تر از بسیاری از ما و پیشینیان و آیندگان ما زیسته و ثانیا در زمان حیاتش کاری کرده کارستان که هنوز اهالی شعر ایران- چه مرد و چه زن- خوشه‌چین خرمنش هستند و ثالثا خودش گفته: «من پشیمان نیستم/ من به این تسلیم می‌اندیشم/ این تسلیم دردآلود/ من صلیب سرنوشتم را/ بر فراز تپه‌های قتلگاه خویش بوسیدم.» قدری با آدم‌های خوبمان خوب باشیم. منصف که باشیم و دور و برمان را اگر خوب نگاه کنیم، از این آدم‌های خوب کم داریم و به آنها که داریم هم بد می‌کنیم. خاصه با اهالی هنر و آنها که دستشان از این دنیا کوتاه است و شایعه‌خورشان نسبت به زندگان ملس‌تر است.
      دردا که در آستانه تولد فروغ، خواهرش، پوران‌خانم فرخزاد، در بستر بیماری است و تا آخرین خبری که داریم، اصلا به هوش نیست و این خیلی غم‌انگیز است. نزدیکانش می‌گویند حرص‌و‌جوشی که خورد این اواخر بابت شنیدن انواع‌و‌اقسام شایعات و اخبار درباره خواهر فقیدش، در وخامت حالش بی‌تأثیر نبوده است. برایش آرزوی سلامتی می‌کنیم در آستانه تولد خواهر بزرگوارش. پوران‌خانم را هم اهلش می‌دانند که چقدر تلاش کرده و نوشته و شاگرد پرورش داده طی سالیان فعالیت خود. شاید در این روز میلاد در دنیای اغما دو خواهر، دیداری تازه کنند و پوران‌خانم هم دوباره به میان ما بازگردد با جسمی سالم و روانی آسوده؛ آمین.

      وقایع اتفاقیه
      حکایت ما جاودانه شود



    2. Top | #2
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      هیییی

      کتابی که ازش داشتمو دادم به کی...

      با اون شعرِ بی نظیرش خاطره ها دارم...

      در آنجا بر فراز قله ی کوه
      دوپایم خسته از رنج دویدن

      به خود گفتم که در این اوج، دیگر
      صدایم را خدا خواهد شنیدن

      بسوی ابرهای تیره پر زد
      نگاه روشن امیدوارم

      ز دل فریاد کردم کِای خداوند
      من اورا دوست دارم، دوست دارم !
      حکایت ما جاودانه شود



    3. Top | #3
      در انتظار تایید ایمیل

      Romantic
      نمایش مشخصات
      این شعرشونو دوست دارم
      کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
      کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
      برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
      آفتاب دیدگانم سرد می شد
      آسمان سینه ام پر درد می شد
      ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
      اشگ هایم همچو باران
      دامنم را رنگ می زد
      وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
      وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
      شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
      در کنارم قلب عاشق شعله می زد
      در شرار آتش دردی نهانی
      نغمه من ...
      همچو آوای نسیم پر شکسته
      عطر غم می ریخت بر دل های خسته
      پیش رویم:
      چهره تلخ زمستان جوانی
      پشت سر:
      آشوب تابستان عشقی ناگهانی
      سینه ام:
      منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Bahar20 نمایش پست ها
      این شعرشونو دوست دارم
      کاش چون پائیز بودم ... کاش چون پائیز بودم
      کاش چون پائیز خاموش و ملال انگیز بودم
      برگ های آرزوهایم یکایک زرد می شد
      آفتاب دیدگانم سرد می شد
      آسمان سینه ام پر درد می شد
      ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می زد
      اشگ هایم همچو باران
      دامنم را رنگ می زد
      وه ... چه زیبا بود اگر پائیز بودم
      وحشی و پر شور و رنگ آمیز بودم
      شاعری در چشم من می خواند ... شعری آسمانی
      در کنارم قلب عاشق شعله می زد
      در شرار آتش دردی نهانی
      نغمه من ...
      همچو آوای نسیم پر شکسته
      عطر غم می ریخت بر دل های خسته
      پیش رویم:
      چهره تلخ زمستان جوانی
      پشت سر:
      آشوب تابستان عشقی ناگهانی
      سینه ام:
      منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

      عاقبت بند سفر پایم بست
      می روم ، خنده به لب ، خونین دل
      می روم از دل من دست بدار
      ای امید عبث بی حاصل

      جانم از آتشفشان ها گذر مي کند
      با خويشتن در جنگم
      از خود عبور مي کنم
      تو آن سوي من ايستاده اي
      و لبخند مي زني
      و لبخند تو آن قدر بها دارد
      که به خاطرش از آتش بگذرم
      من طلا خواهم شد
      مي دانم .


    5. Top | #5
      کاربر باسابقه

      bi-tafavot
      نمایش مشخصات
      استادِه ! در جایی می فرماید

      گنه کردم گناهی پر ز لذت ! در آغوشی که گرم و آتشین بود

      این نیز امروز صبح یادم اومد!
      حکایت ما جاودانه شود



    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      نگاه کن که غم درون دیده ام
      چگونه قطره قطره آب می شود
      چگونه سایهء سیاه سرکشم
      اسیر دست آفتاب می شود
      نگاه کن
      تمام هستیم خراب می شود
      شراره ای مرا به کام می کشد
      مرا به اوج می برد
      مرا به دام می کشد
      نگاه کن
      تمام آسمان من
      پر از شهاب می شود

      تو آمدی ز دورها و دورها
      ز سرزمین عطرها و نورها
      نشانده ای مرا کنون به زورقی
      ز عاجها، ز ابرها، بلورها
      مرا ببر امید دلنواز من
      ببر به شهر شعرها و شورها

      به راه پرستاره می کشانی ام
      فراتر از ستاره می نشانی ام
      نگاه کن
      من از ستاره سوختم
      لبالب از ستارگان تب شدم
      چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
      ستاره چین برکه های شب شدم

      چه دور بود پیش از این زمین ما
      به این کبود غرفه های آسمان
      کنون به گوش من دوباره می رسد
      صدای تو
      صدای بال برفی فرشتگان
      نگاه کن که من کجا رسیده ام
      به کهکشان، به بیکران، به جاودان

      کنون که آمدیم تا به اوجها
      مرا بشوی با شراب موجها
      مرا بپیچ در حریر بوسه ات
      مرا بخواه در شبان دیرپا
      مرا دگر رها مکن
      مرا از این ستاره ها جدا مکن

      نگاه کن که موم شب براه ما
      چگونه قطره قطره آب می شود
      صراحی سیاه دیدگان من
      به لای لای گرم تو
      لبالب از شراب خواب می شود
      به روی گاهواره های شعر من
      نگاه کن
      تو میدمی و آفتاب میشود


      یکی از زیباترین شعرهای فروغ!...
      Öyle bir mevsimki
      İnsanlar havadan daha soğuk

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن