سلام . این مطلب کاملا انگیزیشه
برخلاف داستان ها / ( این مطلب از خودم نیس ) / قصه جوجه اردک زشت رو حتما شنیدید . جوجه اردک زشت " قو " ی زیبایی بود . او زشت به نظر می اومد برای اینکه از بد حادثه قاطی یک دسته اردک شده بود . برخلاف آنچه به نظر می رسید او زیبا بود ولی تنها در پایان داستان این رو فهمید | اونم وقتی که دیگه جوجه نیست ( بلوغ
) و در دریاچه ای شنا می کنه که مردم اون رو با انگشت بهم نشون میدن . او برای اولین بار در انعکاس آب دریاچه زیبایی خودشو می بینه ( من این داستان رو خیلی دوس دارم . داستان عجیب جوجه اردکی که اصلا اردک نبود
) / گاهی فکر میکنم که داستان همه ما شبیه همین جوجه اردک زشته . درون هر کدوم از ما یک " قو " ی منحصر به فرد هست که در مقابل با جامعه . فردیتش رو از دست میده و قاطی اردک ها به فراموشی سپرده میشه . اون بار ها و بارها زمین میخوره . له میشه . تحقیر میشه . مردم او را با انگشت نشونش میدن و بهش ریشخند میزنن
اون ها ازش انتظار دارند که شکل اردکی باشه که نیست / دردناک تر از اون اینکه خودش هم تصویر خودشو در آب ندیده و نمیدونه کیه
او سردرگم و بیهوده تلاش میکنه که اردک خوبی باشه اما نتیجه نمیگیره
برای اینکه اردک نیس اون یک قو / دنیا پر از جوجه اردک های زشتی که هرگز نمی فهمن که اردک نبودن ( مثلا ؟
) 1- کارمندهای معمولی ای که می توانستند کارگردان موفقی باشند 2- کارگردانی که میتوانست کارشناس باشه 3- مدیرانی که باید نقاش یا شاعر می شدند 4- حسابدارانی که از ریاضیات متنفرند
و می توانستند طراح لباس باشند 5- زن های خانه داری که میتوانستند خلبان هواپیما باشند یا مهماندار خوبی باشند و ... | خلاصه تو دنیا پر از کسانی که قهرمان زندگی خود نبوده اند
. نشده اند . نتوانسته اند . نفهمیده اند و به هر دلیلی چیزی که باید باشند نشنده اند | دنیا پر از جوجه اردک هایی که در تکرار , زندگی میکنند و می میرند بدون اینکه تصویر واقعی خودشون رو ببینند . دنیا رو جوجه اردک ها نمی سازن بلکه " قو " های می سازن که آرزوهاشون رو فراموش نکردند و تاوانش رو هم دادند با اینکه اردک ها اونارو طرد کردن ولی بازم راه خودشون رو دنبال کردن تا به دریاچه برسند ( مثلا ؟
) 1- آلبرت انیشتنی که فیزیک رو با فرضیه هاش دگرگون کرد 2- گابریل گارسیا مارکز برای نوشتن " رمان صد سال تنهایی " سه سال در رو بر روی خودش بست و ... ( مطمئنن خودتون کلی از این افراد رو میشناسین
منم نمیگم که پست طولانی نشه
) خلاصه حرفام اینکه این آدمها هیچ نبوغ خاصی نداشتند . تنها نبوغ آنها در شناخت خود و فریاد کردن خویشتن خویش بود
نبوغ آنها در دنبال کردن راه منحصر به فرد خودشون بود / همه ی ما می توانیم " قوی " ی زیبایی باشیم اما تا وقتی نخوایم " قو " ی درون مون رو به رسمیت بشناسیم همون جوجه اردک می مونیم
# پایان ( منبع : کانال میز طراح / تموم تلاشم رو کردم متن رو خودمونی بنویسم / امیدوارم خوشتون اومده باشه
)