فصل پاییز که فرا می رسد ، دوست داری بنشینی و از کنار پنجره رقص برگهای هزار رنگ را در آسمان نظاره کنی !
قلم سحر آمیز پروردگار عطر و بوی دیگری را به تو نشان می دهد !
گاهی ابر ها متراکم شده ، بارانی زده می شود و زمین بوی خوش خاک را در هوا پراکنده می کند !
و من از پشت شیشه غبار گرفته با چشمانی نمناک و
منتظر
برای تان اینگونه می نویسم :
پدر جان!
ای کاش گناهان ریز و درشتم ،
که قلب مالامال از مهر شما را مکدر کرده است
همچون این برگها
از وجودم
به زمین می ریخت
و با اشک توبه و ندامت سراچه دلم را شستشو می دادم ،
آنگاه با دلی به روشنایی مهتاب
در انتظار بهار آمدنت
می نشستم !
اللهم عجل لولیک الفرج