در جلسه امتحانِ عشق
من ماندهام و
یک برگۀ سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی و
یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این
کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغضآلود
قطره کوچکی هوس
سرسره بازی میکند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه
قطره را در آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگهام، کنار آن قطره،
یک قلب میکشم!
مـَن معنیِ قِسمت و حِکمَت را نمی دانم
امـااقا معنی طاقَت را که می دانـی . . . مـَگــَر نــه؟؟
کجایی یوسف زهرا
ومن درانتظارمعجزه
به امید روزهای خوب
چشم درراه مسافری خسته
که با آمدنش
روزهایم را آفتابی
شبهایم را مهتابی
ودنیایم را معطرازعطرخوش زندگی کند
تو
آن مسافری که چشمانم به راه آمدنت منتظرنشسته اند