ارتفاع چشمم خیلی زیاده
ادمایی که ازش افتادن هیچوقت دیده نشدن
در رابطه با سوالای قبلیت هیچ اطلاعاتی ندارم اما در حال مطالعه و بررسی ام
اما ی سوال کجای عاشورا نفرته؟؟؟؟؟؟؟
طفل 6 ماهه؟؟؟
دختر 3 ساله؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عموی بی دست؟؟؟؟
خواهر دل شکسته؟؟؟؟؟؟
پدر داغ دیده؟؟؟؟
یتیم شهید؟؟؟؟؟
کجاش ؟؟؟؟؟ عاشورا سرتاسر عشقه...
این که ی دختر 3 ساله باسر باباش میره توخواب ابدی...
اینکه ی خواهر سر بریده ی برادر را میبینه اما میگه در عاشورا بجز زیبایی ندیدم...
اینکه ی نوداماد میره و دیگه نمیاد...
این که ی مادر از فرزندش میگذره و حتی سر بریده اش را پس میده...
اینکه موقع نماز خوندن امام چند نفر محافظ باشن و در برابر تیرها خم نشن....
این که ی مادر نوزاد شش ماهش گرسنه باشه و نتونه هیچ کاری بکنه...
اینکه این نوزاد بره و دیگه نیاد...
مابچمون بیفته میمیریم....
من باشم با همون تیر اول دلا میشم...
من باشم داغ ببینم ... میگم خدایا چرا من ...من باشم....
اما اونقدر عشق تو عاشورا هست که همه ی اینها را زیبا میکنه...
بنظرت بجز عشق چی میتونه به آدم قدرت مقابله با این همه مصیبت را بده؟؟؟؟
خدای تورات (یهوه)ﺧﺪای ﺗﻮرات ﮐﻪ ﻳﻬﻮﻩ ﻧﺎم دارد(و در ﺗﻮرات ۶٨٢٣ ﺑﺎر از اوﻧﺎم ﺑﺮدﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ) ﺻﺮﻓﺎ ﺧﺪای ﻗﻮم ﻳﻬﻮد اﺳﺖ و ﺧﻮدش ﻧﻴﺰ ﺧﺪاﺋﯽ ﺻﺪ در ﺻﺪ ﻳﻬﻮدی اﺳﺖ. پیاﻣﺒﺮاﻧﯽ ﮐﻪ از ﺟﺎﻧﺐ ﺧﻮد ﻣﻴﻔﺮﺳﺘﺪ ﻣﻨﺤﺼﺮا ﭘﻴﺎﻣﺒﺮان ﻣﻠﺖ ﻳﻬﻮدﻧﺪ و ﺑﻪ ﮐﻔﺮ ﻳﺎ اﻳﻤﺎن دﻳﮕﺮانﮐﺎری ﻧﺪارﻧﺪ.ﺗﻌﺎﻟﻴﻢ و ﻗﻮاﻧﻴﻦ ﺁﻧﺎن ﮐﻼ ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﺤﻮر ﻣﻴﮕﺮدد ﮐﻪ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﺧﺎص ﻗﻮم ﻳﻬﻮد از هر راهی ﮐﻪ ﻻزم ﺑﺎﺷﺪ ﺣﻔﻆ ﺷﻮد، وﻟﻮ اﻳﻦ ﻣﺴﺘﻠﺰم ﺁن ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﺴﺎﺋﻞ اﺧﻼﻗﯽ و اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺑﺴﻴﺎری زﻳﺮ ﭘﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ و ﺣﻘﻮق ﻣﺸﺮوع ﻣﻠﺘﻬﺎی دﻳﮕﺮی ﻧﺎدﻳﺪﻩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ ﻳﺎ ﮐﺴﺎن ﺑﺴﻴﺎری ﺑﻪ ﻧﺎﺣﻖ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﻮﻧﺪ.در ﺟﺮﻳﺎن ﺣﻮادث روزﻣﺮﻩ ﻳﺎ وﻗﺎﻳﻊ ﻣﻬﻢ از ﻗﺒﻴﻞ ﺟﻨﮕﻬﺎ و ﺑﻼﻳﺎی ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ و زﻣﻴﻨﻲ، ﻳﻬﻮﻩ ﺷﺨﺼﺎً از آﺳﻤﺎن ﺑﻪ زﻣﻴﻦ میآید ﺗﺎ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﻗﻮم ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﺧﻮد را ﻣﺴﺘﻘﻴﻤﺎ ﺳﺮ ﭘﺮﺳﺘﯽ و درﺻﻮرت ﺿﺮورت ادارﻩ ﮐﻨﺪ و در همه اﻳﻦ ﻣﻮارد در ﻣﻮﺿﻊ ﻳﮏ ﺧﺪای ﻳﻬﻮدی ﻋﻤﻞ ﻣﻴﮑﻨﺪ و ﻧﻪ ﺧﺪای همه اﻗﻮام و همه ﺳﺮزﻣﻴﻨﻬﺎ.ـ ﺑﺎ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺧﻮدش ﻗﺮار داد ﻣﻴﺒﻨﺪد ﮐﻪ اﮔﺮ ﭘﺴﺮان اﺳﺮاﺋﻴﻞ ﺧﺘﻨﻪ ﺷﻮﻧﺪ او در ﻋﻮض ﺳﺮزﻣﻴﻦ ﮐﻨﻌﺎن را ﺑﺮای همیشه ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺒﺨﺸﺪ، و ﺑﻌﺪا ﻧﻴﺰ ﺷﻬﺮهای ﻣﺘﻌﺪد اﻳﻦ ﺳﺮزﻣﻴﻦ را ﻳﮑﯽ ﭘﺲ از دﻳﮕﺮی ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺷﺮط ﮐﻪ هیچکدام از ﺁﻧﻬا نه ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺮد وزن و ﮐﻮدک ﺑﻠﮑﻪ ﮔﺎو و ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ و ﺑﺰﻏﺎﻟﻪ و ﺳﮓ و ﮔﺮﺑﻪای را ﻧﻴﺰ زﻧﺪﻩ ﻧﮕﺬارﻧﺪ. ـ ﺑﺎ ﻳﮏ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮش ﮐﺒﺎب و ﺁﺑﮕﻮﺷﺖ ﻣﻴﺨﻮرد و زﻳﺮ درﺧﺖ اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻣﻴﮑﻨﺪ. ـ ﺑﺎﭘﻴﻐﻤﺒﺮ دﻳﮕﺮش ﮐﺸﺘﯽ ﻣﻴﮕﻴﺮد و زورش ﺑﻪ او ﻧﻤﯽرﺳﺪ. ـ در ﺷﺐ ﺗﺎرﻳﮏ دﻧﺒﺎل ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ دﻳﮕﺮش در ﺑﻴﺎﺑﺎن ﻣﯽدود ﺗﺎ او را ﺑﻪ ﻋﻠﺖ ﺧﺘﻨﻪ ﻧﺒﻮدن ﺑﮑﺸﺪ. ـ از ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ دﻳﮕﺮش ﻣﯽﺧﻮاهد ﮐﻪ ﺑﺎ زﻧﯽ زﻧﺎ زدﻩ و زﻧﺎ ﮐﺎر ازدواج ﮐﻨﺪ. ـ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ دﻳﮕﺮش دﺳﺘﻮر ﻣﻴﺪهد ﮐﻪ روی ﻧﺎن روزاﻧﻪاش ﮔﻮﻩ ﺑﻤﺎﻟﺪ و ﺑﺨﻮرد. ـ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ دﻳﮕﺮش ﺷﮑﺎﻳﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ دو ﺧﻮاهری ﮐﻪ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ او ﺑﻮدﻧﺪ ﻳﮑﯽ ﭘﺲ از دﻳﮕﺮی ﺳﺮش ﮐﻼﻩ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﻧﺪ و ﺑﺎ دﻳﮕﺮان زﻧﺎ ﮐﺮدﻩ اﻧﺪ. ـ دﺧﺘﺮان ﻧﺎزﭘﺮوردﻩ اورﺷﻠﻴﻢ را ﻏﻀﺐ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻓﺮﻣﺎن ﻣﯽدهد ﮐﻪ دﻳﮕﺮ ﻣﻮ ﺑﺮ ﻓﺮج ﺁﻧﻬﺎ ﻧﺮوﻳﺪ. ـ رودﻩهای ﮐﺴﺎﻧﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ او بیاﺣﺘﺮاﻣﯽ ﮐﺮدﻩاﻧﺪ از ﻣﻘﻌﺪﺷﺎن ﺑﻴﺮون ﻣﯽﺁورد. ـ ﺑﺎ ﺷﻴﻄﺎن ﺑﺮ ﺳﺮ ﺑﻨﺪﻩ اش اﻳﻮب ﺷﺮط ﺑﻨﺪی ﻣﯽﮐﻨﺪ. ـ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ دﻳﮕﺮش ﭘﺮﺧﺎش ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﭼﺮا ﺑﺎ زن ﻳﮑﯽ از ﺳﺮداران ﺧﻮد زﻧﺎ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ در ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﻮد ﻳﻬﻮﻩ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮدﻩ اﺳﺖ زﻧﺎن دﻳﮕﺮی را ﺑﻪ ﺁﻏﻮش او ﺑﻔﺮﺳﺘﺪ. ـ ﻧﺤﻮﻩ دﻗﻴﻖ ﮐﺒﺎب ﮐﺮدن ﮔﺎو و ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ را ﭼﻮن ﻳﮏ ﺁﺷﭙﺰ ﮐﻬﻨﻪ ﮐﺎر ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ اوﻟﻮاﻟﻌﺰم ﺧﻮدش ﺗﻌﻠﻴﻢ ﻣِﯽ دهد. ـ اﺧﺒﺎر ﻣﺤﺮﻣﺎﻧﻪ درﺑﺎر ﻳﻬﻮد را ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﮏ ﻣﺎﻣﻮر ﻣﺨﻔﻴﻪ اﻃﻼﻋﺎﺗﯽ ﺑﻪ ﮔﻮش ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ دﻳﮕﺮش ﻣﯽرﺳﺎﻧﺪ. ـ در ﻧﻘﺶ ﻳﮏ رﺋﻴﺲ ﻣﺎﻓﻴﺎ ﺑﻪ ﻳﻬﻮدﻳﺎن ﻣﺼﺮ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ از همسایگان ﻣﺼﺮی ﺧﻮد هر ﻗﺪر ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ ﻃﻼ و ﻧﻘﺮﻩ ﺑﻪ اﻣﺎﻧﺖ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻬﺎ را در ﺧﺮوج از اﻳﻦ ﮐﺸﻮر ﺑﺎ ﺧﻮدﺷﺎن ﺑﺒﺮﻧﺪ، ـ و ﺧﻮد او در ﻋﺮض ﻳﮏ ﺷﺐ ﭼﻨﺪ ﻣﻴﻠﻴﻮن ﻧﻮﺟﻮان و ﮐﻮدک ﻣﺼﺮی و ﺣﺘﯽ ﮔﺎو و ﮔﻮﺳﻔﻨﺪهایﻧﻮزاد را ﺑﺎ دﺳﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﺳﺮ ﻣﯽﺑﺮد
اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا ميداند:
1. براي نابودي آثار شرک و بت پرستي. چون از نظر اسلام شرک و بت پرستي، انحراف و بيماري و خرافه است. از اين رو پيامبر اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت ميکرد، آن گاه که مقاومت کردند، به زور متوسّل شد.
2. براي نابودي نقشههاي دشمنان، کساني که نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را ميکشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر کرده است.
3. براي آزادي در تبليغ، زيرا هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي کند . اگر کساني مانع اين کار شوند، ميتوان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
ميتوان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و تعالي و کمال انسانها قرار داد. دفاع يکي از ضروريات در زندگي بشر است.
دفاع در زندگي بشر همانند غرايز است که از درون انسان ميجوشد، اسلام اين ويژگي را هدايت نموده و با برنامه خاصي، به آن جهت داده است.
هر کس دين اسلام را بپذيرد ، بر اساس آن، برنامه دفاعي خود را تنظيم ميکند. اين برنامه دفاعي خردمندانه است و با منطق و برهان ميتوان از آن دفاع نمود.
در مورد حمله اعراب به ايران امام علي(ع) موضع محتاطانه اي داشت . آن جا که اعراب به دفاع مشروع مي پرداختند، حضرت موافق بود، اما وقتي که عرب ها به ظلم رو آوردند، امام مخالف اين کار بود.
اما در مورد حضور امام حسن و امام حسين در نبرد مذکور، از منابع معتبر استفاده ميشود که در فتح ايران شرکت نکردهاند.
بنابر نقل ابن اثير، ابن خلدون، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين باقر شريف قرشي، حسن و حسين(ع) بعد از پيامبر در هيچ فتحي شرکت نداشتند...(2)
بيشتر مطالبي که مورخان در باره جنگهاي صدر اسلام نوشتهاند، از تاريخ طبري ميباشد، که پذيرش هر کدام نياز به بررسي دقيق دارد.
طبري مطالب تاريخي را از راويان مختلف نقل ميکند که برخي دروغگو و غير موثق بودهاند، از جمله سيف بن عمر که خيلي از مطالب مربوط به جنگهاي ايران و عربها و مطالبي را که از علي و فرزندان وي در اين باره نقل شده، از طريق وي است.
جواد علي (از مورخان) معتبر ميگويد: طبري در استفاده از مآخذ، اصول اهل حديث را در نظر نگرفته و از چهرههاي ضعيف هم روايت کرده است.
او روايات سيف بن عمر را که متهم به زندقه است و خود طبري هم نظر مساعدي نسبت به وي ندارد، نقل ميکند( 3)بر اين اساس اگر در برخي از منابع سخن از شرکت امام حسن و امام حسين (ع) در جنگ ايران و مسلمانان آمده است، واقعيت ندارد .
افزون براين مسلمانان مردم ايران را قتل عام نکردند واين مطلب از دروغ هائي است که دشمنان اسلام مطرح کرده اند.
ماينده نيروهاي جنگي مسلمانان به يزدگرد سوم گفت: «ما آمديم تا مردم را از عبادت انسان ها به عبادت خداوند و از ظلم به عدالت اجتماعي دعوت كنيم» اين جمله نشانگر فهم بالاي مسلمانان بود، ولي خسرو پرويز كه پادشاه و شاهنشاه ايران بود، وقتي نامه پيامبر را خواند ،خشمگين شد . از اينكه در نامه نام پيامبر مقدم بر نام او آمده بود برآشفت . دستور جلب پيامبر را صادر و نامه را با خشم پاره كرد . اين در زماني بود كه حاكم روم با احترام نامه پيامبر را خواند .به روحاني بزرگ روم داد و يا حاكم مصر نامه را با احترام خواند و با هدايا جواب آن را داد.
خب این ی واقعه ی تاریخی تایید شده است...
وقتی نامه بخاطر شوعش بانام خدا پاره میشه این یعنی شرک....
خدای مسیحیت (عیسی مسیح)در اﻧﺠﻴﻞ همین ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﺧﺪاﺋﯽ دو ﺷﺨﺼﻴﺘﯽ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ در هیچ ﺁﺋﻴﻦ دﻳﮕﺮ اﺳﺎﻃﻴﺮی ﻳﺎ ﺗﻮﺣﻴﺪی ﺗﺎرﻳﺦ ﺟﻬﺎن ﻣﺸﺎﺑﻪ اورا ﻧﻤﯽﺗﻮان ﻳﺎﻓﺖ، ﻳﻌﻨﯽ ﺑﺮﺣﺴﺐ ﺁﻧﮑﻪ ﮐﺪام اﻧﺠﻴﻞ از اﻧﺠﻴﻞهای ﭼﻬﺎر ﮔﺎﻧﻪ و ﮐﺪام رﺳﺎﻟﻪ از رﺳﺎﻟﻪهای ﻋﻬﺪ ﺟﺪﻳﺪ ﺑﺪﺳﺖ ﭼﻪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ، از ﻣﻮﺿﻊ ﺧﺪای ﺗﺮﺳﻨﺎک و اﻧﺘﻘﺎﻣﺠﻮ و ﻓﺮﻳﺒﮑﺎر و ﺣﺴﻮدی ﭼﻮن ﻳﻬﻮﻩ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻊ ﺧﺪای ﻣﻬﺮﺑﺎن، ﻧﻴﮏدل و ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ و ﺑﯽﻋﻘﺪﻩای ﭼﻮن ﭘﺪر ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻋﻴﺴﯽ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻣﺎهیت ﻣﯽدهد. ﭼﻨﻴﻦ ﺧﺪاﻳﯽ ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻧﺎﮔﺰﻳﺮ اﺳﺖ ﻧﻘﺶ ﮐﺎرﮔﺮداﻧﯽ را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ در ان واﺣﺪ هم ﮐﻴﻨﻪﺗﻮز اﺳﺖ و هم ﺑﺎ ﮔﺬﺷﺖ، هم ﺳﺨﺖ ﮔﻴﺮ اﺳﺖ و هم ﺁﺷﺘﯽﺟﻮ، هم ﺧﺪاﺋﯽ ﻣﻨﺤﺼﺮا ﻳﻬﻮدی اﺳﺖ و هم ﭘﺪری اﺳﺖ ﮐﻪ همه اﻓﺮاد ﺑﺸﺮ را ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮﻳﺶ ﻣﯽﻧﮕﺮد و ﻏﺎﻟﺒﺎ در اﻳﻦ ﺟﻤﻊ از داد ﺧﻮدش ﻧﻴﺰ ﺗﮑﻠﻴﻒ ﺧﻮﻳﺶ را ﻧﻤﯽﻓﻬﻤﺪ.مسیحیان در بحث صلیب معتقد هستند که خداوند بر روی صلیب مرده است، البته این هم قابل توجه است که تأکید میکنند که خود خدا بود که مرد، و نه جسم عیسی! خدایی که کتاب مقدس مسیحیان نشان میدهد داری بدن است، و بسیاری از اعضا و جوارح ما را نیز دارد:ـ او سر و مو دارد ـ او دارای دست راست و بازو است و صورتش نور دارد. ـ او رو و پشت سر(قفا) دارد. قفای او را میشود دید، ولی رویش را نمیشود! ـ او چشم و گوش دارد. ـ او صورت دارد. ـ او لب و زبان دارد ـ او دست و پا دارد. ـ او انگشت دارد. ـ او احشا و دل دارد و در درون خود قلبی دارد. ـ او کمر دارد و احساس کمردرد هم میکند ـ او خون هم دارد
خدای اسلام (الله)در ﻗﺮﺁن ﺧﺪا ﻧﻪ ﺧﺪای ﺻﺪدرﺻﺪ ﮐﻴﻨﻪﺗﻮز و ﺗﺮشرو و بیرﺣﻢ ﺗﻮرات اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺧﺪای دوﺷﺨﺼﻴﺘﯽ اﻧﺠﻴﻞ، ﺑﻠﮑﻪ ﺧﺪاﺋﯽ در ﺣﺪ اﻋﻼ ﻣﻄﻠﻖ و ﺧﻮد ﮐﺎﻣﻪ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻴﺮون از او هیچ ﻗﺎﻧﻮﻧﯽ ، هیچ ارادﻩای و هیچ واﻗﻌﻴﺘﯽ وﺟﻮد ﻧﺪارد و ﺣﺘﯽ ﺑﺮﮔﯽ بیاﺟﺎزﻩ او از درﺧﺘﯽ ﻓﺮو ﻧﻤﯽاﻓﺘﺪ و هر ﺁﻧﭽﻪ در ﺁﺳﻤﺎن و زﻣﻴﻦ ﻣﯽﮔﺬرد، از ﺟﺰء ﺗﺎ ﮐﻞ، اﻟﺰاﻣﺎً ﺑﻪ همان ﺻﻮرﺗﯽ ﻣﯽﮔﺬرد ﮐﻪ او ﺧﻮاﺳﺘﻪ اﺳﺖ.در ﻣﻮاردی ﻣﺘﻌﺪد ﺗﺬﮐﺮ دادﻩ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ هدف الله از روﻳﺪادهای ﺑﺪ ﻳﺎ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺑﺮای ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن میاﻓﺘﺪ و درک ﻋﻠﺖ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮای ﺧﻮد اﻳﺸﺎن دﺷﻮار اﺳﺖ، ﺁزﻣﺎﻳﺶ درﺟﻪ اﻳﻤﺎن ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ. در ﺻﻮرﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺎرها در ﻗﺮﺁن ﺁﻣﺪﻩاﺳﺖ ﮐﻪ اﻳﻤﺎن ﻳﺎ ﻋﺪم اﻳﻤﺎن اﻓﺮاد ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ارادﻩ ﺧﻮد ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺖ و ﺁﻧﺎن ﺷﺨﺼﺎً اﺧﺘﻴﺎری در اﻳﻦ ﺑﺎرﻩ ﻧﺪارﻧﺪ.ﺁﻳﺎت ﻣﺘﻌﺪدی از ﻗﺮﺁن ﺑﺮ اﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺷﮕﻔﺖ ﺁور ﺗﺄﮐﻴﺪ ﻧﻬﺎدﻩاﻧﺪ ﮐﻪ اﻳﻦ ﺧﻮد ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺖ ﮐﻪ اﻓﺮادی را ﺑﻪ راﻩ راﺳﺖ ﻣﻴﺒﺮد ﺗﺎ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺷﻮﻧﺪ، و اﻓﺮادی را ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﺧﻄﺎﮐﺎری ﻣﻴﮑﺸﺎﻧﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﺎن ﺮا ﻣﺴﺘﺤﻖ دوزخ ﮐﻨﺪ، زﻳﺮا وﻋﺪﻩ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﺨﻠﻒ ﻧﺎﭘﺬﻳﺮ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺟﻬﻨﻢ را از ﺁدﻣﻴﺎن و از اﺟﻨﻪ ﭘﺮ ﮐﻨﺪ.ﻓﺮﻳﻤﻦ ﮐﻼرک ﭘﮋوهشگر ﺗﺎرﻳﺦ ﻣﺬاهب و ﻣﻮﻟﻒ ﮐﺘﺎب ﻣﻌﺮوف ﻣﺬاهب ﺑﺰرگ، اﻳﻦ ﺳﻪ واﻗﻌﻴﺖ را ﭼﻨﻴﻦﺧﻼﺻﻪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ:ﺧﺪای ﻣﻮﺳﯽ ﻗﺪرت ﺗﺮﺳﻨﺎﮐﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ همیشه در ﻣﻴﺎن ﺑﻨﺪﮔﺎن ﺧﻮدش زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﺷﺮﻳﮏ همه درستیها و ﻧﺎدرستیهای ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺖ. ﺧﺪای ﻋﻴﺴﯽ هم ﺑﺎﻻی ﺳﺮ ﺁدﻣﻴﺎن اﺳﺖ و هم در درون ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺖ. و ﺧﺪای ﻣﺤﻤﺪ ﺻﺮﻓﺎ درﺑﺎﻻی ﺳﺮ ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺖ و از ﻣﻮﺿﻊ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮوای ﻣﻄﻠﻘﯽ ﺑﺎ ﺁﻧﺎن ﺳﺨﻦ ﻣﯽﮔﻮﻳﺪ ﮐﻪ هیچ وﻗﺖ از ﻣﺴﻨﺪ ﺧﺪاﺋﯽ ﺧﻮدش ﻓﺮود ﻧﻤﯽﺁﻳﺪ.ﻣﻴﺎن اﻳﻦ ﺳﻪ ﺑﺮداﺷﺖ ﻣﺨﺘﻠﻒ، اﮔﺮ ﺑﺮداﺷﺖ ﺧﺪای ﻣﺴﻴﺤﻴﺖ ﭘﺪراﻧﻪ ﺗﺮ و ﺑﺮداﺷﺖ ﺧﺪای اﺳﻼم ﺳــﺮوراﻧﻪﺗﺮ اﺳﺖ ،ﺑﺮداﺷﺖ ﺧﺪای ﻳﻬﻮدی ﭘﺮ ﺁﺑﺮنگتر و ﺧﻮاﻧﺪﻧﯽﺗﺮ اﺳﺖ. زﻳﺮا وی ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی ﺁﻧﭽﻪ در ﺗﻮرات از او ﺣﮑﺎﻳﺖ ﻣﯽﺷﻮد هم اﻟﻮهیم ﻳﻬﻮدی اﺳﺖ، هم ﺁﺗﻮن ﻣﺼﺮی، هم ﻣﺮدوخ ﺑﺎﺑﻠﻲ، هم ﺑﻌﻞ ﻓﻴﻨﻴﻘﻲ، هم زﺋﻮس ﻳﻮﻧﺎﻧﻲ، هم ژوﭘﻴﺘﺮ روﻣﻲ، و در ﺟﻤﻊ همه ﺧﺪاﻳﺎن ﺗﺎرﻳﺦ، هیچ ﺧﺪای دﻳﮕﺮی ﭼﻪ از ﻧﻈﺮ ﺧﺼﺎﺋﺺ ﺷﺨﺼﯽ و ﭼﻪ از ﻧﻈﺮ ﻓﺮاواﻧﯽ و ﺗﻨﻮع ﻣﺎﺟﺮاهائی ﮐﻪ وی ﺑﺎزﻳﮕﺮ اﺻﻠﯽ همه ﺁﻧﻬﺎ اﺳﺖ ﺑﺎ او ﺑﺮاﺑﺮی ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ
دكتر عبدالحسين زرين كوب مي گويد:
سقوط دولت ساساني به دست عرب انجام شد، ولي نه به خاطر قدرت زرهي عرب بلكه ضعف و فساد بر دولت ساساني غلبه كرده بود. اصلا مقارن هجوم عرب، ايران از پاي درآمده بود. دولت ساساني در آن روزگار مانند مرده حضرت سليمان عليه السلام بود كه بر عصايي تكيه داشت و موريانه عصا را خورد و آن پيامبر به زمين افتاد. ضعف و فساد در همه اركان كشور راه يافته و دولت ساساني روي به نكبت و ذلت نهاده بود. (تاريخ ايران بعد از اسلام، چاپ دوم، ص 157)
اين جمله مي فهماند كه حكومت ساساني در عصر ظهور اسلام، در حال نابودي بود . ديگر نمي توانست به دست ساسانيان حيات تازه بگيرد.
يكي از خصوصيات دولت ساساني، مخالفت با گسترش علم بود. آنان مردم را به طبقات مختلف تقسيم كردند . براي هر طبقه اي وظيفه اي خاص تعيين كردند .هيچ طبقه اي حق نداشت از امتيازاتي كه طبقات ديگر داشته بهره مند شود. به عنوان مثال طبقه دبيران حق داشتند درس بخوانند و با سواد شوند در حالي كه طبقات پايين حق نداشتند. دكتر عبدالحسين زرين كوب در تاريخ ايران بعد از اسلام به داستان كفشگري اشاره مي كند كه آرزو داشت پسرش درس بخواند چون در پسر خود هوش زياد و استعداد فراوان مي ديد . او حاضر شد براي اين كار، خرج زيادي هم بكند ،ولي وقتي به نوشيروان گفتند كه فلان كفشگر حاضر است علوفه فراواني براي لشگر ايران تهيه كند به شرط اينكه پسرش بتواند درس بخواند، نوشيروان قبول نكرد و علوفه ها را پس دادند. (162) كشوري كه در آن علم در اختيار گروه خاصي باشد، كشور ماندگار نخواهد شد و شكست مي خورد در حالي كه دين اسلام و مسلمانان علم را براي همه مي خواستند .در زمان ساسانيان به خاطر طبقاتي بودن علم، به علم توجه زيادي نشد حتي در آن زمان، كتاب كم نوشته شد.
مناشه مي گويد:
ايرانيان بقاياي تمدن تلطيف شده و پرورده اي را به اسلام تحويل دادند كه بر اثر حياتي كه اين دين در آن دميد، جان تازه گرفت. (خدمات متقابل اسلام و ايران، ص 328، به نقل از تمدن ايراني، به قلم جمعي از خاورشناسان، ترجمه دكتر عيسي بهنام) اين جمله مي رساند كه با آمدن اسلام به ايران تمدن ايران جان تازه گرفت . پيش از اسلام، اين تمدن مرده بود. اين سخن گروهي از خاورشناسان است با اينكه خاورشناسان نسبت به اسلام ديد خوشي ندارند ولي در برابر واقعيات تاريخي نمي توان كاري كرد.
مردی بنام "عتبه" که بخاطر عدم پخش مساوی غنایم بین لشکریان اسلام به صورت حضرت محمد تف کرده بود بوسیله حضرت علی سر بریده شد.(تاریخ طبری . جلد 5 .صفحه 1103)
چرا مسلمانان هفت بار دور کعبه می گردند؟بیشتر مسلمانان هنوز نمی دانند که کاری که می کنند رسم بت پرستی قبل از اسلام است!راز این هفت بار گشتن را باید در رسم بت پرستان آنزمان جستجو کرد چون قبل از اسلام نیز بت پرستان به دور کعبه می گشتند. قرآن از هفت بت نام می برد که در کعبه وجود داشتند به نامهای «لات» ، «عزی» ، «منات» ، «ود» ، «سواع» ، «یغوث» و «نسر». این بتهای اصلی بودند که مردم سالانه از اطراف عربستان به مکه می آمدند و هر گروهی برای بتی خاص می آمد. چون این بتها در داخل کعبه بودند بت پرستان با هم توافق کردند تا هفت بار دور کعبه بگردند تا بتهای اصلیشان راضی شوند و همچنین مشکلی بین گروههای بت پرستان یا دیگر اندیشان پیش نیاید. این رسم بت پرستان بدون کوچکترین تغییری به اسلام وارد شده و مسلمانان هر سال به مکه می روند و هفت بار دور کعبه می گردند.
خودمم مطمعن نیستم
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)