درود
شهرونگ ضمیمه ی طنزِ روزنامه ی اصلاح طلبِ شهرونده!
که خب میشه مقایسش کرد با "بی قانون" روزنامه ی مرحوم قانون!
هر روز کوشش میشود قسمتهایی ازین ضمیمه رو بزاریم!
درود
شهرونگ ضمیمه ی طنزِ روزنامه ی اصلاح طلبِ شهرونده!
که خب میشه مقایسش کرد با "بی قانون" روزنامه ی مرحوم قانون!
هر روز کوشش میشود قسمتهایی ازین ضمیمه رو بزاریم!
حکایت ما جاودانه شود
محمد مایلیکهن: عمه ناتنیِ داییِ من هم میتوانست کره را یک-هیچ ببرد! من این فوتبالوووووو نمیخواااام!
حمید درخشان:
تیمملی زمانی که
من مربی پرسپولیس بودم
در برابر کُره
بهتر بازی میکرد!
حکایت ما جاودانه شود
کوچه اول
پیشنهاد دلواپسانه!
| مهرشاد مرتضوی|
دلواپس گودرزشناس
آیا مرگ پادشاه تایلند، بلافاصله پس از بازگشت رئیسجمهوری از این کشور، نشاندهنده ضعف دولت در ارتباط با سایر کشورها نیست؟ اصلا کجا شاهد مرگ سران کشورها در زمان دولت قبل بودیم؟ حالا یه چاوز بود که آن هم خودی بود.
وعده دیدار ما:
تاپایا (به صرف تظاهرات)
حکایت ما جاودانه شود
شنیدههای شهرونگ از زمزمههای رفتن و نرفتن وزیر ارشاد
یه دل میگه بِرم بِرم، یه دلم میگه نرَم نرَم!
وزیر ارشاد، ممنوعالصدا شد!
یکی از بزرگان بعد از مشورت علی جنتی با ایشان گفت: من در عمر هزار سالهام ندیدم آنقدر سربرگزاری کنسرت مشکل باشد!
پیغام مصطفی میرسلیم به روحانی: روی من حساب نکن! همون یک بار هم اشتباهی وزیر شدم!
از آنجا که در این مملکت چیزی بهتر نمیشود، مصطفی میرسلیم، حمید رسایی، دیپلمات سابق ایران در برزیل و حسن عباسی
و مصطفی کواکبیان گزینههای احتمالی برای وزارت ارشاد هستند!
حکایت ما جاودانه شود
در پی شایعاتی مبنی بر رفتن وزیر ارشاد به ستاد انتخابات کشور
جنتی: شاید به احترام بزرگان روحانی رااز گزینههای ریاست جمهوری حذف کنم!
دکمه بالایی علی جنتی: زودتر وزارت را ازش بگیرید، من بیشتر از همه تحت فشارم
سخنگوی وزارت کشور: احتمال انتصاب جنتی به معاونت سیاسی را از رسانهها شنیدم، کلا همه اخبار مهم را از رسانهها وتلگرام میگیرم! خبر جدید مدید چی دارید؟!
#احترام_بزرگان #کل_اگر_طبیب_بودی
حکایت ما جاودانه شود
تنبیه برای همه!
سوشیانس شجاعیفرد طنزنویس soshyians.fard@gmail.com
کلاس اول: درس حقوق شهروندی
معلم: کی بود خندید؟! مگه کلاس جای خندیدنه؟ ما سن شما بودیم گریه میکردیم! معلم میزد توی سرمون صدامون در نمیومد! حالا شماها یه مشت بچه سوسول، تا دو لگد بهتون میزنیم فوری میرید شکایت میکنید، زنگ میزنید این الناز محمدی بوق استکبار و سرسلسله سیاهنمایان! اونم فرتی گزارش مینویسه، دفعه دیگه ببینم کسی توی کلاس جیک زد، خندید، کتکش زدم، گریه کرد، بچه ننهبازی درآورد، نمره درس حقوق شهروندیشو صفر میدم! فهمیدید؟! یه مشت الاغ چه جوری میتونند بفهمند! کتاباتون رو باز کنید صفحه ٢٢، درس چگونه از حقوق خود دفاع کنیم!
کلاس دوم: درس ریاضی
معلم: خب، مرادخانی و اشرفی بیان پای تخته، امروز جمع و تفریق میخوام بهتون یاد بدم، خب اشرفی، تو شش تا سیلی بزن توی صورت مرادخانی... بزن دیگه تا نزدم کبودت کنم... آهان... خب مرادخانی، تو دو تا سیلی بزن توی صورت اشرفی... خب بچهها، الان دو رو از شش کم کنید، مرادخانی چند تا سیلی دیگه باید بزنه؟! آفرین... چهار تا! حالا برید سرجاتون بشینید! اینطوری قشنگ درس یادتون میمونه!
کلاس سوم: کلاس کار و فناوری
مدیر: آقای معلم، برای چی پرده پسر مردم رو پاره کردی؟! خب این بچه الان کر شده، دیگه نمیشنوه!
معلم: آخه سر کلاس از این موبایل گندهها همراهش بود!
شاگرد: آقا اجازه، خب درس فناوری بود، منم مشقامو روی تبلتم داشتم!
کلاس چهارم: هدیههای آسمان
مدیر: بچه کی زده پای چشمتو کبود کرده؟
دانشآموز: آقا اجازه، معلممون
مدیر: کدوم معلم؟ چه کلاسی؟!
شاگرد: آقا اجازه، معلم دینی! کلاس هدیههای آسمان!
مدیر: خب هدیه آسمانی بوده دیگه اشکال نداره، برو توی حیاط بازی کن! برو عزیزم، برو گلم!
کلاس پنجم: کلاس تفکر و پژوهش
- آقا اجازه، به نظر من...
- کی از تو نظر خواست؟! بشین سر جات! از روی درس امروز ٥بار بخونید، یکبار هم رونویسی کنید. نظر هم ندید!
کلاس ششم: درس فیزیک
ببینید بچهها، من الان یه سیلی میزنم توی صورت همکلاسیتون... ببینید... درهمون جهت سیلی من خورد زمین، این یعنی قانون اول نیوتون! حالا بلند شو... بیا کنار دیوار... خب ببینید، یک کشیده دیگه میزنم... دوباره درهمون راستا حرکت کرد، ولی خورد توی دیوار! این تکمیل قانون اول نیوتونه، یعنی یه جسمی که داره حرکت میکنه، به حرکتش ادامه میده، مگر اینکه یک عامل دیگه نیروی دیگهای بهش وارد کنه و جهتش رو تغییر بده! فیزیک رو باید با مثالهای ملموس درک کرد، الان درک کردید یا تکرار کنم؟!
روابط عمومی آموزش و پرورش، طی اطلاعیهای کلیه اتفاقات بالا را تکذیب و اعلام کرد، این سیاهنماییها درجهت فشار برای استیضاح وزیر است! به جان شما این وزیر و این آموزش و پرورش نیازی برای فشار برای استیضاح ندارد! این وزیر برود یکی دیگر بیاید، باز همینآش و همین کاسه!
روابط عمومی روزنامه شهروند هم کلا این طنز و وجود صفحهای به نام شهرونگ را تکذیب میکند!
روابط حمومی! شهرونگ هم طی اطلاعیهای اعلام کرد: وزارتخانه از پای بست ویران است، نماینده در بند نقش ایوان است!
حکایت ما جاودانه شود
ابوالفضل قناعتی عضو هیات رئیسه شورای شهر گیرنده ملک 44 میلیاردی در مورد یاشارسلطانی:
"کسی که این حرفها را منتشر کرده یک هفته خواهرش دست #داعش باشد تا بفهمد"
اینم معرفت از نوع اصولگرایی
پای دوست داشتنت ایستادهام...
مثلِ درختِ کاج
روبروی پاییز...
آسوده نخوابید!
سوشیانس شجاعیفرد معاون گروه شهرونگ soshyians.fard@gmail.com
سهشنبه، بیستوهفتم مهر ٩٥ مطابق با هجده اکتبر ٢٠١٦ را درحالی آغاز میکنیم که جرأت نداریم اعلام تقویم تاریخ را ادامه دهیم که این روز مطابق با چه روز قمری است که مبادا کسی معترضمان شود! پس تصمیم گرفتیم این روز را با اعلام برائت از طنز و طنزنویسی و طنزنویسها شروع کنیم که اتفاقا الان بازارش گرم است! بنابراین خدمت برادران عزیزی که با ذرهبین مشغول خواندن این سطور هستند عرض میکنم بنده از هر چه طنز و طنزنویس و روزنامهنگار و روزنامهنگاری و مطبوعات و صفحه شهرونگ و همه اعلام برائت میکنم! باشد که در آن دنیا که نه در این دنیا رستگار شوم!
و اما بعد، اخیرا خبری باعث تشویش اذهان عمومی کشور شده و آن خبر جایگزینی چهره افراد با رمز عبور ایمیل و تلفن هوشمند و اینهاست! یعنی شما از خودت سلفی میگیری و موبایل شما با تشخیص چهره شما، ایمیلتان را باز میکند، خب شما فرض کنید یک کوئین، یک ملکه، یک خردادی مغروری که میمیرد ز بیآبی ولی پی پورشه نمیگردد، چطور سر صبح، با آن قیافهای که نه به ملکه شبیه است، نه حتی به ندیمهاش، نه به یک آبانی متواضع، با آن قیافهای که ذرهای آرایش خلیجی ندارد، چطوری بخواهد قیافهاش را به تلفن مثلا هوشمندش بشناساند؟! یا شما فرض کنید شخصی حمام رفته باشد.... نه... نه... فرض نکنید، فرض نکنید! خودتان خانواده ندارید که ملکه مردم را در حمام فرض میکنید؟! شرم و حیا از بین رفته اصلا، شما فرض کنید یکی از این کوئینها با قیافه بعد از حمامش چطوری میخواهد پسورد وارد کند؟! اگر یکی از این خانمهایی که آمار مصرف لوازم آرایش در ایران را به صدر جهانی بردهاند، بعد از حمام و سر صبح آرایش داشت، با این قیافه کج و کولهای که عادت کرده موقع سلفی گرفتن به خودش بگیرد، چه کند؟! نکنید آقا، با این تکنولوژیهایتان عرصه را بر ملکههای ایرانی تنگ نکنید، میروند به آقاییهایشان میگویند، آقاییهایشان هم با ابروی گره کرده و تهریش جذاب و هیکل بدنسازی شده، میآیند سیلیکون ولی را با خاک یکسان میکنند! گفته باشیم، بعدا توی کلانتری و پزشکی قانونی نگویید کسی به ما نگفت!
روز سهشنبه را درحالی ادامه میدهیم که اولین سری دستاندرکاران سریالهای آبکی شبکه جم بهعنوان تعدیل نیرو، عذرشان خواسته شد. الان صداوسیما که درحال ساختن یک مستند است که لابد اسمش را خواهد گذاشت سراب الماس! دوربینهایشان را هم کاشتهاند و نورهایشان را تنظیم کردهاند و درحال نوشتن متن توبه و اعتراف هستند که عزیزان برگشتی را راه به راه ساختمان شیشهای فرودگاه ببرند ساختمان شیشهای جامجم! فقط خواستم از مدیر شبکه جم درخواست کنم شما که داری رابعه اسکویی را برمیگردانی، حداقل چند تا از بازیگران ترکیهای سریالهای آبکیتان را هم به ایران برگردانید که بشورد ببرد! ماه پیکری، خرم سلطانی، گلرویی، نورگل یشیلچایی، چیزی! اصلا نخواستیم، همان صدف خودمان را بدهید، منت بازیگران همسایه را نکشیم! البته ما که شانس نداریم! میدانم بازیگران ترکیهای را هم بفرستند ایران، توی گمرک، خرم سلطان و ماه پیکرش را برمیدارند، به ما دایی رامیزش میرسد!
سهشنبه، بیستوهفتم مهر را درحالی به پایان میبریم که سرآشپز نهاد ریاستجمهوری از کدو خوردن مشایی و نان سنگکخوری احمدینژاد افشاگریها کرده! مرد حسابی، آش را با جاش خورده رفته! تو از آبگوشت خوردنش میگویی! برو عموجان، کل نهاد ریاستجمهوری هر روز آبگوشت و هر شب کباب برگ خورده باشند، آن یک قلم روز آخر واریز به حساب دانشگاه ایرانیان نمیشود! کجای کاری؟! کجای کاریم؟!
حکایت ما جاودانه شود
در پی افزایش ۵۰۰ درصدی دانلود آهنگهای «باب دیلن» بعد از دریافت نوبل ادبیات
کارشناسان: مردم تا الان فرق باب دیلن و باب همایون را نمیدانستند، حالا راکباز شده اند!
کاربران ایرانی از برنده نوبل ادبیات خواستند یک آهنگ از مرتضی پاشایی بخواند!
علیرضا افتخاری برای دریافت جایزه نوبل اعلام آمادگی کرد!
وزیر اسبق ارشاد: می خواستیم لابی کنیم یک جایزه هم به مجید خراطها بدهند!
حکایت ما جاودانه شود
کوچه اول
| علی اکبر محمدخانی| اون روز از کرهجنوبی زنگ زدن که نمیدونیم چی شده موبایلامون آتیش میگیرن، زود خودتو برسون که داریم تو همه شاخصها از ژاپن عقب میافتیم. منم سریع یه شلنگ آب برداشتم، یه بابایی رو هم نشوندم، گفتم: هر وقت علامت دادم، آبو باز کن. گفت: برو، خیالت راحت. هیچی منم رفتم کُره، دیدم یهسری گوله آتیش، تو صف ایستادن برن زیر دوش آب، خاموش بشن، سریع برگردن سر کارشون. من دیدم وضع اینجوریه، علامت دادم که شیر آبو باز کن، ولی دیدم از آب خبری نیست. هرچی سر شلنگو میک زدم، دیدم آب نمیاد. بدو بدو برگشتم، دیدم نه اون بابایی که نشونده بودم هست، نه شیر آب. پرسیدم: پس این بابا چی شد؟ گفتند: بنده خدا رفته مرخصی، شیر آبم با خودش برده که دزد نبره، تا هفته بعدم نمیاد. هیچی دیگه، خواستم فرق بین اینجا و اونجا رو بگم.
حکایت ما جاودانه شود
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)