چه زیباست ...
زندگی کردن با امید...
نه امید به خود...
که غرور است!!!
نه امید به دیگران...
که تباهی است!!!
بلکه امید به خدا...
که خوشبختی و ارامش است...
تغییری باش که آرزو داری در جهان به وجود آوری...
http://forum.konkur.in/thread46960-358.html#post1452252
دیدن این عکس به خودی خود نارحت کننده است و واسه کسایی که تو روستاهای پدربزرگ هاشون اسب داشتن و باهاش ارتباط گرفتن به طرز عجیبی دردناکه .
اسب هایی که خیلی هاشون رو از کره گی بزرگ کردن و باهاش انس گرفتن .
دوستان باز هم میخوام یاداوری کنم که شرایط خیلی بده و زندگی یه عده و اسباب و اثاثیه شون و حتی خونه هاشون به کل نابود شده و شدیدا نیاز به کمک جمعی دارند گفتنی ها رو تو لینک که اول پست گذاشتم گفتم .نه خودم شمالم نه فامیلی و کس و کاری اونجا دارم ولی خودم و تک تک شما رو موظف میدونم واسه کمک رسانی .حتی شده یه کمک پنج هزار تومنی که وقتی کنار هم جمع میشند میشه یه قدم بزرگ
هلال احمر که همیشه پای کار بوده و هست یه سامانه معرفی کرده برای کمک رسانی به افراد سیل زده که میتونید خیلی ساده و با شماره گیره #112*780* اینکار رو انجام بدین(برای اطمینان میتونید روی لینک ها کلیک کنید)
ازتون این درخواست رو دارم که هرکس در حد توان خودش کمک کنه تا خدمات رسانی با کیفیت و کمیت بیشتر ادامه پیدا کنه
.
you can't kill spirit even if you try too
ویرایش توسط Wild Rose : 04 فروردین 1398 در ساعت 22:57
من یک عذر خواهے بزرگ بھ قلبم بدهکارم
برای تمام شبهایے ڪھ بھ آن قول فردایی بهتر را دادم ... برای تمام روزهایے ڪھ منتظر ماند و ڪسے سراغش را نگرفت ... برای نفس هایے ڪھ ڪم آورد ، عمری ڪھ پے دوست داشتن دوید ... برای هر بار ڪھ شڪست اما بھ رو نیاورد ... من یڪ عذرخواهے بزرگ بھ قلبم بدهڪارم ...
#میم_سادات_هاشمی
ویرایش توسط ifmvi : 05 فروردین 1398 در ساعت 00:45
یه وقتهایی، باید خودت را به "بیخیالی" بزنی.
بیخیال تمام آدمهایی که دوستت ندارند!
بیخیال تمام کارهایی کـه میخواستی بشود اما نشد،
بیخیال هرکس که امروز "وارد" زندگیات شد و فردا رفت!
بیخیالِ تلاشهای بینتیجهات
دوست داشتنهای بیثمرت، وقتی کسی دوستت ندارد اصرار نکن!
وقتی کسی برایت وقت ندارد خودت را به زور در برنامههایش جا نده!
"زندگی همین است"
شاید، تو برای همه وقت بگذاری
ولی قرار نیست که: همه دوستت داشته
باشند و برایت وقت داشته باشند...
شاید که بهانههایشان برای فرار تو را قانع نکند
گاهی فقط باید لبخند بزنی و رد شوی...
بگذار فکر کنند نفهمیدی!
http://dl.myeasymusic.ir/music/95/4/...%20Halimeh.mp3
حلیمه کجایی ک ببینی خوابم نبرده
میگم حلیمه نداریم تو انجمن؟
به حباب نگران لب يک رود قسم، و به کوتاهي آن لحظه شادي که گذشت،سهراب سپهری
غصه هم ميگذرد،
آنچناني که فقط خاطره اي خواهدماند..
لحظه ها عريانند.
به تن لحظه خود،جامه اندوه مـپوشان هرگز...!!
زندگی ذره كاهیست،
كه كوهش كردیم،
زندگی نام نکویی ست،
كه خارش كردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجزدیدن یار
زندگی نیست بجزعشق،
بجزحرف محبت به كسی،
ورنه هرخاروخسی،
زندگی كرده بسی،
زندگی تجربه تلخ فراوان دارد، دوسه تاكوچه وپس كوچه واندازه یك عمر بیابان دارد
برای انکساگر بتوانم یک دل را از شکستن باز دارم،به بیهودگی زندگی نخواهم کرد .که ایمان دارد ناممکن وجودندارد/دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی کرمان
اگر یارای آن داشته باشم که یک تن را از رنج برهانم ، یا دردی را تسکین بخشم ، یا انسانی تنها را یاری کنم، که دیگر بار بسوی شادی بازگردد ، به عبث زندگی نخواهم کرد
من برای این هدف می خواهم پزشک شوم
نشاطِ این بهارم ؛
بی گلِ رویت ؛
چه کار آید ؟!
تو گر آیی ،
طرب آید ،
بهشت آید ،
بهار آید ...
پ . ن 1 : بهار آمد ...
پ . ن 2 : امروز پنجمه فروردینه
با تاخیــــــــــــــر عیدتون رو تبریک میگم ^__^
29 اسفند یه سر زدم به کسایی که منشنم کرده بودن تبریک گفتم و رفتم
نشد به بقیه هم تبریک بگم
خیلی خیلی زیادین بخوام منشن کنم دستام میفتن
از همینجا به همتوووووون سال نو رو تبریک میگم
امیدوارم امسالتون از بهترین سال های عمرتون باشه
پ . ن 3 : جاتون خالی وسط حال و هوای بهار داره برف میاد اینجا
خیلی سرده هوااا
گفتم : بیا بشین کنار من یکم تنهایی در کن ، خسته نشدی از بس دور اتاق راه رفتی و نرسیدی ؟
گفت : بذار خبری ازش نگیرم ببینم اونم خبری ازم نمیگیره ؟
گفتم : چی ؟
گفت : لامپ آشپزخونه رو روشن گذاشتی ؟ نیاد ببینه خاموشه چراغا فکر کنه خوابیدیم بذاره بره
گفتم : دیگه آخراشه ...
گفت : نکنه زیادی لاغریم ، قد آغوشش نمیشیم ، از ما میزنه بیرون ، دیگه مارو نمیخواد ؟
گفتم : شام حاضره بیا بشین یه لقمه بخور
گفت : مرسی ، من انقد خودمو خوردم دیگه اشتها ندارم . گفتی چی آخراشه ؟
گفتم : اینکه میگی " بذار ازش خبر نگیرم ببینم اونم ازم خبر نمیگیره ؟ " یعنی دیگه چیزی نمونده برسین به تهش ، به نظرم رهاش کن بره
گفت : خوش به حالت
گفتم : هزار بار بهت نگفتم این پسره سُره ، سعی نکن با دستات بگیریش ؟
گفت : خوش به حالت
گفتم : تا وقتی جذابی که عادت نشی ، تکراری نکن خودتو براش ، مثل شطرنج میمونه ، نباید بذاری حرکت بعدیتو حدس بزنه
گفت : خوش به حالت
گفتم : زهرمار ، چی میگی هی ؟ خوش به حال چیم ؟
گفت : کسیو دوس نداری ، نمیفهمی دوس داشتن یعنی چی
لقمه تو دهنم ماسید ؛
خواستم سینک ظرفشویی رو پر از آب کنم گردنشو بگیرم فرو کنم تو سینکُ
بگم : من کل این قدم زدنای بیهوده و پیوسته ی دور اتاقو جزوه شو پاکنویس کردم رو طاقچه س
دیدم روی دیوار خود عاشق پندارانِ سلیطه سرشت یادگاری نوشتن به چه ارزد ؟ به ارزن ...
چیزی نگفتم ؛
لیوان آبو گذاشتم پشت لقمه ی ماسیده در گلو ...
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)