امیرحسینم ولی دوس داشتم امیر باشم
اسمم خوبه و یه جورایی تکه البته تو شهرمون....<<salehe>>
اما
ٱسمان هم قشنگه......
تو را به ترانهها بخشیدم
با من نمان
عمر هیچ درختی ابدی نیست
باید به جدایی از زندگی عادت کرد
-شمس لنگرودی-
عطا
سوفی آموندسن از مدرسه به خانه میرفت. تکهیِ اول راه را با یووانا آمده بود.
به فروشگاه بزرگ که رسیدند راهشان از هم جدا شد. سوفی بیرون شهر زندگی میکرد و راهش تا مدرسه دو برابر یووانا بود.
بعد از باغِ آنها بنایِ دیگری نبود، خانهشان انتهای دنیا مینمود.
کتابِ دنیایِ سوفی
نوشتهی یوستین گردر
ترجمهی حسن کامشاد
ریرا
وقتی به دنیا اومدهبودم، عمه فاطمهام گفتهبود اسمشو نذارین فاطمه... فاطمهها بدشانسن بعد همسایشون گفتهبود اسمشو بذارین کاملیا
رها کن رئیس
اسم بابام کورشه
رکسانا یا رخسانا یا آتوسا جالب میشد بذارن
اما خوشحالم نذاشتن اخه اصلااااااا بهم نمیومد
همی رضوان خوبه
زندگی ی مجموعه ی منظم از بی نظمی هاست
ی مجموعه ی معقول از بی عقلی ها
له شده ، زیرِ پایِ عرفِ اجتماع
خوب ولی اشتباه
ممد
چون به قول دخترا ممدا بگیرن .....
.
.
حسینا شهید راه عشق.........
?why do we fall
so that we can learn
to pick ourselvesup
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)