بعد از شکست روحی و عشقی شهریار و خیانت معشوق...
این شکست بسیار بر استاد گران آمده و باعث ترک تحصیل وی از دانشگاه شده
شهریار بشدت آشفته خاطر شده و حتی در بیمارستان بستری میشود...
وقتی به گوش معشوق میرسد؛ معشوق از روی ترحم بر بستر استاد شهریار حاضر شده
استاد نیز با چشمانی گریان این شعر زیبا رو میخونه...
بعدها استاد بزرگ موسیقی ؛ بنان عزیز با اون صدای آسمانی اش
این شعر رو به تصنیفی بی نظیر و زیبا تبدیل میکنه و با خوندن اون
آتش عشق شهریار و شهریار ها رو شعله ورتر کند...
درود بر استاد بنان و شهریار عزیز
آمدي جانم به قربانت ولي حالا چرا ؟
بي وفا، بي وفا حالا كه من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي
سنگدل اين زودتر مي خواستي حالا چرا ؟
عمر ما را مهلت امروز و فرداي تو نيست
من كه يك امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنينا ما به ناز تو جواني داده ايم
ديگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟
وه كه با اين عمر هاي كوته بي اعتبار
اين همه غافل شدن از چون مني شيدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پريشان مي كند
درشگفتم من نمي پاشد ز هم دنيا چرا ؟
شهريارا بي حبيب خود نمي كردي سفر
راه عشق است اين يكي بي مونس و تنها چرا ؟
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا ؟
بي مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا
دانلود