خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 26
    1. Top | #1

      نمایش مشخصات

      ★داستهانهایی در مورد حجاب و عفاف ★

      قرار:بلوز سفید تمیزوقشنگی با یک دامن سرخ تنش بود.جلوی آینه ایستاده بود وبا وسواس موهایش راشانه می کرد.گفتم ːگفت ːحرفش را نصفه گذاشت.موهایش را بافت و پشت سرش انداخت.همین طور که با من حرف می زد صورتش را آرایش کرد.ملیح و زیبا شده بود.کم کم نگران شدم,نکند مهمان دارد و من بی موقع مزاحمش شده ام.بین رفتن و ماندن مردد بودم که بوی عطر خوشیفضا را پر کرد.وقتی حسابی مرتب و خوش بو شد.آمدوکنار من نشست تصمیم گرفتم بروم.گفتːبعد به ساعتش نگاهی انداخت.ساعت 05ː12 دقیقه بود.سجاده نماز را پهن می کرد تازه فهمیدم با چه کسی قرار دارد... .
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    2. Top | #2

      نمایش مشخصات
      تخفیف:هر بار که برای خرید می رفت,کلی تخفیف می گرفت.می گفتːآن روز با فروشنده جوان,با ناز و کرشمه از هر دری حرف زد وخندید.نیم ساعت بعد ,پس از فروش حیا و نجابتش توانست مانتو را با ده هزار تومان تخفیف بخرد!
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!
      ویرایش توسط sohireza : 24 خرداد 1392 در ساعت 21:11

    3. Top | #3

      نمایش مشخصات
      پیاده.....کنار خیابان منتظر ماشین ایستاده بود،ماشینی در جلوی پایش ایستاد که یک مرد در جلو و دو مرد در عقب نشسته بودند به تاکسی نگاه کرد از اینکه سوار شود پشیمان شد دستی به چادرش کشید محکمش کرد نگاهش به خط های سفید داخل خیابان افتاد با اینکه دیرش شده بود تصمیم گرفت بقیه راه را پیاده برود ...
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    4. Top | #4

      نمایش مشخصات
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    5. Top | #5

      نمایش مشخصات
      اجازه....:جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زدمردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری ... خجالت نمی کشی؟ ...جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد: خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم..مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    6. Top | #6

      نمایش مشخصات
      نا محرمنمازش که تمام شد چادر را تا کرد و گذاشت در سجاده.موهایش را پریشان کرد و سرخاب و سفیدابی کرد و وارد مجلس مهمانی شد.فرشته سمت چپ لبخند تلخی زد و به فرشته سمت راست گفتː انگار فقط خدا نا محرمه!....
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!
      ویرایش توسط sohireza : 24 خرداد 1392 در ساعت 21:35

    7. Top | #7

      نمایش مشخصات
      فتوشاپ:چند عکس با لباس های نیمه برهنه و ژست های آن چنانی به همراه یک عطر گران قیمت مردانه کادو کرد و برای هدیه تولد پسر برد.چند ماه بعد یک خواستگار خوب به سراغش آمد.تصمیم گرفت برای شروع یک زندگی جدید تمام رابطه های گذشته...را از صفحه ذهنش Delete کند.اما عکس هایش که با یک طراحی ساده فتوشاپ به همراه پسر در فضای اینترنت پخش شده بود، Delet نشدنی بود...
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    8. Top | #8

      نمایش مشخصات
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    9. Top | #9

      نمایش مشخصات
      پایان مهلت:می گف: حالا که جوونم دلم می خواد جوونی کنم.خوش باشم.از همه خوشگل ترباشمهمه فقط به من نگاه کنن.دلم نمی خواد مثل مادر بزرگ ها یه چادر چاقچور بکشم سرم و بچپم تو خونه اون وقت هیچ کس سراغم نمیاد.خوب وقتی یه کم سنم رفت بالا، به چهل پنجاه رسیدم یه سفر می رم مکه و بعدش توبه می کنم، نماز می خونم، روسری سر می کنم، حالا کو تا اون موقع! خیلی وقت دارم... بنده خدا نمی دونست مهلت زنده بودنش خیلی محدوده.بعد از تصادف حتی فرصت استغفار هم پیدا نکرد...
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    10. Top | #10

      نمایش مشخصات
      غیرت:صندلی های اتوبوس کاملا پرشده بود.چند نفر مرد در وسط اتوبوس ایستاده بودند.چند دقیقه از حرکت اتوبوس نگذشته بود که دختری با ظاهری آرایش کرده و نسبتا جلف که روی اولین صندلی قسمت زنان نشسته بود رو به پسری که معلوم بود شهرستانی است و برای کاری به تهران آمده کرد و با صدای نه چندان بلندش فریاد کشید : احمق بی شعور این کارها چیه وسط اتوبوس انجام می دی؟کثافت و ...جوانی با ظاهری حزب اللهی نیم نگاهی به دختر نسبتا جلف انداخت و در دل چند انتقاد همراه فحش به او کرد و به پسر نزدیک شد تا او را به قسمت آقایان ببرد که ناگهان دو جوان هیکلی از روی صندلی های جلوئی بلند شدند و به قسمت میانی اتوبوس آمدند و چند فحش آبدار نثار پسرک کردند و به او گفتند تو مگر خود ناموس نداری و مگر خواهر و مادر نداری و چند جمله کلیشه دیگر .راننده هم به طور کاملا غریزی یا فطری اتوبوس را نگه داشت و در عقب را باز کرد.آن دو جوان هیکلی هم پسر را از اتوبوس به بیرون پرت کرد و پسر در جوب کنار خیابان جای گرفت. پس از چند لحظه یک کیف ورزشی نیز از اتوبوس به بیرون انداخته شد.جوان ظاهرا حزب اللهی به فکر فرو رفت که چرا فقط با پسر برخورد شد و کسی به ظاهر دختر نسبتا جلف انتقادی نکرد . یکی از دو جوان هیکلی که داشتند با غروری شبیه غرور فاتحان مکزیکو سیتی هنگام باز گشت به نیویورک، به صندلی خود در جلوی اتوبوس بر می گشتند ،گفت : فکر کردند مملکت بی در و پیکر است که هر غلطی که می خواهند می توانند بکنند و .....مردی روشن فکر که روی صندلی های انتهائی اتوبوس نشسته بود به فکر فرو رفت که با وجود چنین جوانهای غیرتمندی در جامعه ، طرح امنیت اجتماعی کارکردی به جز ایجاد رعب و خفقان برای مخالفان نظام و دولت ندارد.زنان داخل اتوبوس هم یا به زبان یا در دل آز ان دو جوان هیکلی مراتب تشکرشان را ابلاغ می کرند و خوشحال بودند که با وجود این چنین جوانانی در جامعه امنیت و آزادی آنها تامین خواهد بود.درب اوتوبوس بسته شد و اتوبوس به راه افتاد.همه در فکر فرورفته بودند که دختر نسبتا جلف با لحنی که مشخص بود واقعا ناراحت و عصبی ست و با همان ناز همیشگی در کلامش گفت :مرتیکه ی عوضی خجالت نمی کشه جلوی این همه خانم محترم دستشو توی دماغش می کنه!!!!!!!......و همه بیشتر به فکر فرو رفتند.گویا این بار بد بازی خورده بودن با غیرتشان بازی شده بود ... غیرت!
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    11. Top | #11

      نمایش مشخصات
      فقط یه کم!بهش گفتمːتو خیلی خوبی,بیا حجاب رو هم به خوبی های دیگه ات اضافه کن...گفتːمن حجابم کامله,فقط یه کم از موهام بیرونه,نه آرایش می کنم,نه لاک می زنم,نه صندل می پوشم...سال بعد وقتی او را دیدم هم لاک زده بود,هم آرایش داشت و فقط یک کم از موهایش زیر روسری بود.کسی که زیبایی اندیشه پیدا کرده زیبایی تن را به نمایش نمی گذارد. اگر مرغ فکرش دور و بر گناه زیاد پر بزند بالاخره روزی به دام گناه خواهد افتاد.
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    12. Top | #12

      نمایش مشخصات
      پوسته محافظ:مادر با او تماس گرفت و از او خواست مقداری میوه را پوست بکند و آنهارا آماده روی میز بگذارد.هیچ وقت دلیل کار های مادرش را نمی فهمید.تاکید مادر برروی پوست کندن میوه ها بیشتر گیجش کرده بود.به هر ترفندی بود سعی کرد میوه های پوست گرفته را تا رسیدن مادر تازه نگه دارد اما وقتی مادر از راه رسید میوه ها شادابی و طراوتشان را از دست داده بودند.هنوز منتظر بود تا دلیل کار مادر را بداند.مادر هدیه کادو پیچ شده ای را به او داد و گفت دلیل کارم اینجاست، من نمی خواهم تو مثل این میوه ها طراوت و تازگی ات را از دست بدی عزیزم. درون بسته هدیه یک چادر مشکی بود...
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    13. Top | #13

      نمایش مشخصات
      چیز سیاه روی سر:- مامان! مامان! من از این چیزای سیاهی که روی سر این خانوماست می خوام! والا اولش وقتی دختر بچه ی کوچولوی توی پارک با اشاره به خانم و خواهرم که با من راه می رفتن این جمله رو به مامانش گفت خیلی تعجب کردم که این بچه حتی اسم چادر رو هم نمیدونه! ولی وقتی مامانش دستشو گرفت و کشون کشون از ما دورش کرد و جوابشو داد , اون تعجبم از بین رفت که هیچی! از این متعجب شدم که بچه ای توی این سن با همچین مامانی چطور از چادر خوشش اومده!! آخه مامانش بهش گفت:- اه! از اینا خوشت اومده؟بعد انگار که به کیسه زباله ای که گربه پاره ش کرده باشه و بوی بد ازش میاد نگاه کنه به ماها یه نگاهی انداخت و ادامه داد:- پاشو !‌پاشو بریم دخترم! اینا که می بینی اُمُلن! جالب بود بچهه هم که انگار یه عروسک خوشگلو توی ویترین مغازه دیده باشه و بخوادش, گریه می کرد و به چادر ماها (من نه ها!!) اشاره می کرد. خلاصه ...آخرش بچهه به زور مادرش از ما دور شد و حتی ما نتونستیم بهش بگیم که عزیز دل برادر! این «چیز سیاه روی سر» همون چادره!
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!

    14. Top | #14

      نمایش مشخصات
      ....... ................... ............. ................آے פֿـانم .....פ בפֿـتر פֿـانمـے ڪﮧ تــمام آرزפٺ غربی شـבنـﮧ!بـבפלּ چـیـزے ڪـﮧ براے شما آرزפسـت براے زنـﮫـاے غربے خاطره شـבه .... !!!اפنها בارלּ بـﮧچیزے مــے رسـלּ کــﮧ تــפ از בاشـتنش פֿــجـالــت مے کـشــے !حجاب... هیـــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــســـ ــــــجای اینکه ربطش بدی به آزادی یکم فک کن!
      ویرایش توسط sohireza : 27 خرداد 1392 در ساعت 11:18

    15. Top | #15
      کاربر انجمن

      نمایش مشخصات
      بابا اینجا فرومه کنکوره یا حوزه علمیه؟!! اقا جان اشتباه اومدی؛ برو مطالبت رو بزن توی وبلاگی چیزی... اینجا محل عمومی هست ؛اینطوری که سایت بی در و پیکر می شه. یه طرف تاپیک انتخابات زدن از یه طرف هم جنابعالی...

      عزیز من، برادران/خواهران مدیر این سایت برای چی هست؟ کنکور دیگه! چرا هر طرفش یکی شلنگ و تخته می ندازه. از 100 تا مطلب 68 تاش در مورد مسائل نامربوطه

    صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. آشنایی با رشته هوشبری
      توسط Mahsa.Nzr در انجمن رشته های دانشگاهی
      پاسخ: 29
      آخرين نوشته: 29 تیر 1398, 18:00
    2. آشنایی با رشته اپیدمیولوژی
      توسط Mahsa.Nzr در انجمن پرسش و پاسخ دانشجویان علوم پزشکی
      پاسخ: 3
      آخرين نوشته: 23 بهمن 1394, 13:20
    3. کلامیدوموناس و کاهوی دریایی
      توسط DANNART در انجمن پرسش و پاسخ زیست شناسی
      پاسخ: 4
      آخرين نوشته: 17 اردیبهشت 1392, 23:02
    4. آشنایی با رشته علوم آزمایشگاهی
      توسط Mahsa.Nzr در انجمن رشته های دانشگاهی
      پاسخ: 1
      آخرين نوشته: 13 اردیبهشت 1392, 20:07
    5. آشنایی با رشته زیست شناسی
      توسط Mahsa.Nzr در انجمن رشته های دانشگاهی
      پاسخ: 0
      آخرين نوشته: 11 اردیبهشت 1392, 12:10

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن