گربهی شکموی پارک امت بیدخت
فریدونکنار: غروب دریا و در دستشویی هنرستان توانگر
بازار شاهرود
شهری که عاشقش شدم
مخصوصا جاده سلامتش
دم غروب رفتم، چه ویویی داشت از شهر، و چه هوای خنکی
همه هم اومده بودن ورزش، بیرجند کله صبح میرم بیرون احساس تنهایی میکردم، اینجا فرق داشت
متاسفانه عکس گویای گفته ها نیست اینو باید تجربه کنین
داریم کسی ازینجا شاهرودی؟
آلاشت
از گرمای لب دریا فرار کردیم رفتیم اونجا، بخاری روشن کردیم ō_Ō
یه رصد خونه داشت که وقتی باز شد بد جور غلغله شد، نرفتم اونجا، به جاش اون عکس کهکشانی رو گرفتم
یه مقبره هم داشت: دختر پاک. میگفتن خواهر اما رضا بوده
نمیدونم چند تا خواهر بودن که همه جا هستن
ولی جای دنج و با صفایی بود
اون اقا هم فرهمند ذبیحی، دو شب خونهش بودیم