خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین
    نمایش نتایج: از 1 به 15 از 41
    1. Top | #1
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات

      معجزه ارادهIII +کلیپ هایپر انگیزشی_Stephen Hawking (از بزرگترین نوابغ عصر حاضر)

      یه سلام گرم به همه

      امروز با قسمت سوم سری معجزه اراده با یه عالمه انرژی مثبت اومدم...امیدوارم همگی به اهدافمون برسیم و سد مشکلات و موانع رو در راه رسیدن به موفقیتها در هم بشکنیم
      مهم ترین هدف من از سری تاپیکهای معجزه ی اراده اینه که به خودم و همه ی اونایی که این سری رو دنبال میکنن یاداوری بشه که مشکلاتی خیلی خیلی بزرگتر از مشکلات و موانع راه یه کنکوری یا دانش آموز و یا دانشجو هست که بعضی افراد تونستن بااون مشکلات دست و پنجه نرم کنن و به اهداف خیلی بزرگتر برسن
      قبل از همه چیز از همه ی اونایی که با انرژی های مثبتشون از قسمتهای 1و2 معجزه اراده حمایت کردن تشکر ویژه میکنم و امیدوارم از این قسمت هم خوشتون بیاد

      افرادی که تو زندگیشون با موانع جدی روبرو بودن دو گروه اصلی هستن:
      گروه اول اونایی هستن که از اول مسیر میدونن که مشکلات خیلی بزرگی دارن و خودشونو برای طی مسیر با مشکلات آماده کردن و با اتکا به پشتکار و ارادشون خودشونو به بهترین جایگاه ها میرسونن (مثل جناب نیک وی آچیچ که قبلا براتون تو قسمت 2 معجزه اراده ماجراشو گفتم؛ایشون یسری مشکلات رو از اول راه داشت و قبول کرد که تنها کاری که میتونه بکنه اینه که بهترین خودش باشه...و نتیجه ی زحماتش رو هم دید و روز به روز پله های ترقی رو طی میکنه)
      اما!
      گروه دوم اونایی هستن که وقتی تو یه مسیر قدم میذارن تا به هدفشون برسن...اوایل هیچ مشکلی نیست و همه ی شرایط عالیه (انگار چرخ زمونه بر وفق مرادشون میچرخه)...اما تو وسطای راه یسری موانع نا امید کننده براشون پیش میاد که حتی فکر کردن به اون موانع و قبول کردن اونا تقریبا غیر ممکنه چون تا چن مدت قبلش همه چیز برای رسیدن به هدفشون آماده بود اما الان مسیر ترقی به روشون بسته شده)؛یسری مشکلات غیر قابل حل خیلی بزرگ(مثل یه بیماری صعب العلاج ناگهانی؛یا مثل خبر اینکه 2-3 سال بیشتر زنده نخواهی ماند و ...) که همه ی رویا هایی رو که تو ذهنته رو کبریت میکشه و دود میکنه به هوا،این لحظات سخت ترین و دیوانه کننده ترین لحظاته(مدام از خودشون میپرسن که چرا من؟چرا از بین اینهمه افراد تو این جامعه این بلا باید سر من بیاد؟)...ولی عده ی بسیار معدودی از همین افراد بعد از یه مدت تنهایی شرایط جدید و ناگهانی شون رو قبول میکنن و حتی بسیار مصمم تر و با اراده تر از قبل میرن به سمت هدفشون و نه تنها به هدفشون میرسن بلکه اسمشون و ارادشون رو برای همیشه تو ذهن جهانیان حک میکنن...

      بقول حافظ:
      چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد...................من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

      یکی از همین افراد که در مسیر رسیدن به اهدافش شرایط برایش مهیا بود ولی در میانه ی راه با بن بست بزرگی مواجه شد یکی از بزرگترین نوابغ عصر حاضر استیون هاوکینگ بود:

      در ۲۱ سالگی دکترها از او قطع امید کردند و به او گفتند ‘فقط ۲ الی ۳ سال بیشتر زنده نخواهی بود…’ اما استیون هاوکینگ قبول نکرد و دنیای فیزیک را با نظریه های پیچیده و تحقیقات گسترده اش دگرگون کرد… با اینکه به بیماری نادر A.L.S مبتلا شده بود و تمام بدنش فلج شده بود اما بازهم تسلیم نشد.

      این کلیپ انگیزشی با سایر کلیپهای انگیزشی تفاوت دارد،از آنجایی که بر خلاف سایر کلیپهای انگیزشی سخنران این کلیپ اصلا یک سخنران انگیزشی نیست!بلکه یک نابغه و پروفسور جهانی است که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده و با ذهن نامحدودش گامهای بزرگی در عرصه فیزیک و نجوم برداشته است و افتخارات زیادی را ازآن خود کرد.

      حتما این کلیپ انگیزشی را ببینید،(من خودم وقتی اولین بار اینو دیدم از تاثیر شنیدن حرفاش کل بدنم یخ زد)



      لینک دانلود این کلیپ فوق العاده انگیزشی از استیون هاوکینگ
      .
      .
      .
      امیدوارم از این هدیه ی انگیزشی لذت برده باشید؛...همانطور که در کلیپ مشاهده کردید هاوکینگ حتی این ناتوانی جسمانی خود را یک فرصت بزرگ میداند...
      در پست دوم همین تاپیک خلاصه ای از فراز و نشیبهای زندگی هاوکینگ را آورده ام(نمیخوام پست اول زیاد شلوغ شه و از موضوع اصلیش که مقدمه و کلیپ انگیزشیه دور بشه)


      از همتون دعوت میکنم پست دوم این تاپیک رو بخونید...واقعا حتی فکر کردن به اینکه بدنت روز به روز جلوی چشمات نابود بشه غیر ممکنه چه رسد به اینکه هر روز بلا های بیشتری بیاد سرت و همچنان به راهت ادامه بدی...اصلا از اینها گذشته همین که بدونی 2،3 سال بیشتر زنده نیستی خودش برای نا امیدی مطلق کافیه...ولی هاوکینگ چنان اراده ی محکمی داشت که به مشکلات پیروز شد...

      Walter Mischel روانشناس مشهور میگه : " عامل اصلی خیلیا تو نرسیدن به اهدافشون نداشتن اراده و پشتکاره و تو یه جای دیگه هم گفتن که از یکی بهترین راه های تقویت اراده اینه که ببینی افراد موفق و با اراده چطور زندگی کردن و چطور با مشکلاتشون جنگیدن، این کار باعث میشه قوه ی اراده بیدار شه و با تلاشهای مستمر بر میزان اراده افزوده بشه "...


      میدونم که این تاپیک هم مثل تاپیک نیک وی آچیچ یکم طولانی شد(ببخشید واقعن) ولی "ارزشش رو داره ک یکم وقتمون رو صرف کنیم به تحول خودمون ، این وقتی که صرف میکنیم جای دوری نمیره(مثل یه تلنگره به خودمون)...حداقلش اینه که میفهمیم چه موانع بزرگی رو طی کرده تا به این مرتبه از شهرت رسیده

      از جمله نکات جالبی که در معجزه اراده هاوکینگ در پست دوم همین تاپیک آورده ام :
      *وضعیت وی در مدرسه
      *چه چیز استعداد نهفته ی او را آشکار کرد؟
      *او بر خلاف خواست پدرش؛ که یک پزشک بود و میخواست پسرش هم حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند؛به دنبال علایقش(فیزیک و ریاضیات) رفت اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن‌بست می‌دانست که فقط به تدریس ختم می‌شود.
      *سطح علمی هاوکینگ در کالج و دانشگاه و بی‌اعتنایی و تحقیری که هرگز فراموش نکرد...
      *آغاز کابوس تلخ بیماری و دوران سیاه افسردگی و مواجه شدن با پیش بینی پزشکان و عکس العمل هاوکینگ نسبت به این اتفاقات تلخ که زندگی او را متحول کرد
      *آشنایی‌اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد قوت قلبی برای ادامه ی زندگی و پیشبرد اهداف
      *شروع دوباره به زندگی
      *جدایی استیون از جین و ازدواج مجدد
      *تحولی در وضعیت مالی با تالیف پرفروش ترین کتب
      *تجربه ی بی وزنی و حرکات آکرباتیک در وضعیتی که تقریبا همه ی ماهیچه های اسکلتی اش از کار افتاده
      *هاوکینگ چگونه صحبت میکند



      Written by myself

      ویرایش توسط EXCELSIOR : 07 مهر 1395 در ساعت 11:25

    2. Top | #2
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      *تولد ، دوران تحصیل در مدرسه و اخذ بورسیه تحصیلی در 17 سالگی*
      استیون هاوکینگ در ۸ ژانویه ۱۹۴۲ در شهر دانشگاهی آکسفورد از فرانک و ایزابل هاوکینگ زاده شد. استیون در روزهای جنگ جهانی دوم به دنیا آمد دقیقا 300 سال بعد از مرگ گالیله (که در ۸ ژانویهٔ ۱۶۴۲ چشم از جهان فرو بست)
      وی از همان زمان به علم ریاضیات علاقه داشت و آرزوی دانشمند شدن را در سر می‌پروراند، اما در مدرسه یک شاگرد خودسر و به خصوص بدخط شناخته می‌شد.
      او هرگز خود را در محدوده کتاب‌های درسی مقید نمی‌کرد، بلکه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از کلاس بالاتر بود همیشه سعی داشت در کتاب‌های درسی اشتباهاتی را یافته و با معلمان به جروبحث بپردازد.
      پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند و زندگی ساده در خانه‌ای شلوغ و فرسوده اما مملو از کتاب، عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقویت می‌کرد. فرانک پدر خانواده ،پزشک متخصص در بیماری‌های مناطق گرمسیری بود و به همین جهت نیمی از سال را به سفرهای پژوهشی در مناطق آفریقایی می‌گذراند. این غیبت‌های متوالی برای بچه‌ها چنان عادی شده‌بود که تصور می‌کردند همه پدرها چنین وضعی دارند. در عین حال غیبت‌های پدر نوعی استقلال عمل و اتکا به نفس در بچه‌ها ایجاد می‌کرد.



      در سن هشت سالگی، هاوکینگ و خانواده‌اش به شهر سنت آلبنز، شهری در ۳۲ کیلومتری شمال لندن رفتند. استیون در آنجا به بهترین مدرسه‌ی محلی رفت و از همان آغاز، نبوغ خود را نشان داد. استیون به علوم طبیعی علاقه‌مند شد و حتی یک آزمایشگاه علمی در خانه دایر کرد. استعداد پنهان وی به یک تکان و ضربه نیاز داشت تا خود را آشکار کند. این اتفاق در شانزده سالگی او افتاد، که در حال آماده‌شدن برای امتحانات اِی لِوِل (A level) بود. در سال ۱۹۱۸ پدر هاوکینگ به یک سمت تحقیقاتی در هند گمارده شد و خانواده تصمیم گرفت دست به ماجراجویی بزند و تا هند با اتومبیل خود برود. اما یک اتفاق نومید کنندهٔ بزرگ رخ نمود، همهٔ اعضای خانواده نمی‌توانستند در این سفر شرکت کنند و باید استیون را باقی می‌گذاشتند تا امتحان‌های اِی لِوِل خود را بدهد و نزد خانوادهٔ همفری، که از دوستان نزدیک‌شان بودند، ماند.



      جاگذاشته‌شدن هاوکینگ از سوی خانواده‌اش ممکن است هر تأثیری بر او نهاده باشد، اما باعث شد نفوذ نیروی خرد وی در زندگی‌اش برانگیخته و تحریک شود. پدرش از وی خواسته بود به مطالعهٔ زیست‌شناسی بپردازد، تا حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند. استیون بیشتر به ریاضیات گرایش و علاقه داشت، که در این درس از همه بهتر بود؛ اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن‌بست می‌دانست که فقط به تدریس ختم می‌شود.
      سرانجام آنان به سازش رسیدند، قرار شد استیون ریاضیات، فیزیک و شیمی را مطالعه کند. وی تمام تلاش و دقت خود را وقف درس‌هایش برای امتحان اِی لِوِل کرد، یک امتحان اولیه هم برای آزمون ورودی آکسفورد در پیش داشت که هدف آن شرکت در آزمون واقعی سال بعد بود. در اتفاقی نامنتظره، استیون از پس امتحان آکسفورد چندان خوب برآمد که یک کمک هزینهٔ تحصیلی به او عطا شد.
      استیون هاوکینگ در هفده سالگی به کالج دانشگاه آکسفورد وارد شد تا در آن جا به تحصیل علوم طبیعی، با تأکید بر فیزیک بپردازد. او از همان زمان به اخترفیزیک و کیهان‌شناسی علاقه‌مند شد زیرا در خود کنجکاوی شدیدی می‌یافت که به رمز و راز ستارگان و آغاز و انجام کیهان پی ببرد. سالهای دهه ۶۰ عصر طلایی کشف فضا، پرتاب اولین ماهواره‌ها و سفر فضانوردان به کره ماه بود و بازتاب این وقایع تاریخی در رسانه‌ها جوانان را مجذوب می‌کرد. به علاوه استیون از کودکی عاشق رمان‌های علمی‌تخیلی بود و مطالعه آن‌ها نیز بر اشتیاق او به کسب معلومات بیشتر در فیزیک، نجوم و علوم دیگر می‌افزود.(خلاصه اینکه همه چیز فراهم بود و استیون به دنبال علایق و آرزو های شخصی اش رفت)



      بسیاری از دانشجویان سال اول حدود یک سال و نیم از استیون هفده ساله بزرگ‌تر بودند، و کسانی هم تا سه سال مسن‌تر، و دو سال خدمت سربازی خود را هم طی کرده‌بودند. وی قسمت عمدهٔ وقت خود را در سال اول در اتاقش می‌گذرانید. علائق هاوکینگ متوجه دنیای بزرگ‌تر پیرامونش بود، و این حوزه را به دقت و مشتاقانه مطالعه می‌کرد، حتی تا انجام رصدهای شبانه هم پیش می‌رفت. وی در آستانهٔ امتحانات نهایی یک شب را تا صبح نخوابید، و در نتیجه پاسخ تعدادی از سوال‌ها را به هر ترتیبی که شده، داد. نمره‌های نهایی‌اش در مرز بین اول و دوم قرار گرفت. مطابق معمول در این مورد، برای مصاحبه فراخوانده شد تا در مورد سرنوشتش تصمیم بگیرند. در این هنگام اعتماد به نفس ویژهٔ وی برگشته بود. وقتی دربارهٔ برنامه‌هایش از او پرسیدند، پاسخ داد:
      «اگر شاگرد اول شوم به کمبریج راه پیدا می‌کنم. اگر شاگرد دوم شوم در آکسفورد خواهم ماند. از این رو انتظار دارم مرا شاگرد اول کنید.»

      به قول دکتر برمن:
      «مصاحبه‌کنندگان به اندازهٔ کافی از خرد و هشیاری برخوردار بودند که تشخیص دهند دارند با کسی صحبت می‌کنند که از اکثرشان بسیار باهوشتر است.»



      هاوکینگ شاگرد اول شد، و در پاییز سال ۱۹۶۲، در بیست سالگی به ترینیتی‌هال کمبریج وارد شد. ورودش به آکسفورد خیلی ناخوشایند بود؛ ورودش به کمبریج بسی بدتر اتفاق افتاد. در همان ابتدا، پی برد که با همهٔ این‌ها فرد هویل تصمیم گرفته او را به عنوان دانشجوی خود نپذیرد. دستیار هویل به عنوان استاد راهنمای وی برگزیده شد. به غرور هاوکینگ ضربهٔ سختی وارد آمد، این بی‌اعتنایی و تحقیر را هرگز فراموش نکرد. در دورهٔ فوق‌لیسانس کمبریج، هاوکینگ دیگر آن دانشجوی درخشان دورهٔ لیسانس نبود.
      *آغاز بیماری ALS و شروع دوران افسردگی*



      در سال آخر تحصیل هاوکینگ در آکسفورد در پاگرد پله‌ها زمین خورده و سرش به زمین اصابت کرده بود. در نتیجه، اندکی حافظه‌اش را از دست داده بود. دوستانش گمان می‌کردند که این اتفاق ناشی از مستی او بوده است اما این تنها باری نبود که او از پله‌ها افتاده بود و گاهی هم گره زدن بند کفش‌هایش برایش دشوار شده بود. هاوکینگ در رفتن از پله‌ها مواظب خودش بود، اما آن دشواری بستن بند کفش کماکان باقی بود. وقتی در پایان نخستین نیمسال تحصیلی یعنی در ژانویه ۱۹۶۳در آغاز بیست و یک سالگی در کمبریج به خانه رفت، پدرش تصمیم گرفت او را برای معاینه به بیمارستان ببرد. نتیجه فراتر از بدترین کابوس‌هایی بود که ممکن بود به سراغ کسی بیاید. آزمایش‌هایی که روی او انجام گرفت علائم بیماری بسیار نادر و درمان‌ناپذیری به نام ALS را نشان داد. این بیماری بخشی از نخاع و مغز و سیستم عصبی را مورد حمله قرار می‌دهد و به تدریج اعصاب حرکتی بدن را از بین می‌برد و با تضعیف ماهیچه‌ها فلج عمومی ایجاد می‌کند به طوری که به مرور توانایی هر گونه حرکتی از شخص سلب می‌شود. معمولاً مبتلایان به این بیماری بی‌درمان مدت زیادی زنده نمی‌مانند و این مدت برای استیون بین دو تا سه سال پیش‌بینی شده‌بود.

      هاوکینگ به کمبریج بازگشت، به حالت افسردگی سیاه و هراسناکی فرو رفت. چندین ماه به ندرت خانهٔ اجاره‌ای خود را ترک کرد. تمام چیزی که از این اتاق به بیرون راه می‌یافت، نوایی بود که از صفحه‌های موسیقی واگنر گسیل و بطری‌های خالی ***** که بیرون گذاشته می‌شد. نومیدی و اندوه عمیقی استیون دربرگرفت. ناگهان همه آرزوهای خود را بر باد رفته می‌دید؛ دوره دکترا، رویای دانشمند شدن، کشف رمز و راز کیهان، همگی به صورت کاریکاتورهایی در آمدند که در حال دورشدن از او بودند. به جای همه آن خیال‌پردازی حالا کاری به جز این از دستش برنمی‌آمد که در گوشه‌ای بنشیند و دقیقه‌ها را بشمارد تا دو سال بعد با فلج عمومی بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقی که در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهایی ساعت‌ها متفکر و بی‌حرکت ماند.
      *زندگی جدید هاوکینگ و امید به زندگی*



      خودش بعدها تعریف کرده‌است که آن شب دچار کابوسی شد و در خواب دید که محکوم به اعدام شده‌است و او را برای اجرای حکم می‌برند و در آن موقعیت حس کرد که هر لحظه زندگی چقدر برایش ارزشمند است.
      بعد از بیداری به یاد آورد که در بیمارستان با یک جوان مبتلا به بیماری سرطان خون هم‌اتاق بوده و او از فرط درد چه فریادهایی می‌کشید. پس خود را قانع کرد که اگر به بیماری بدون‌ درمان مبتلا است اما لااقل درد نمی‌کشد. به علاوه طبع لجوج و نقادش که هیچ چیز را به آسانی نمی‌پذیرفت هشدار داد که از کجا معلوم که پیش‌بینی پزشکان درست باشد و چه بسا که از نوع اشتباه‌های کتب درسی باشد!
      آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بیشتری برای مبارزه با ناامیدی و بدبینی داد آشنایی‌اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد بود. دختری که در مهمانی سال نو با او دیدار کرده بود، در کمبریج به دیدنش رفت. او فقط هیجده سال داشت. وی درس‌های اِی لِوِل را در دبیرستان سن‌آلبانز نزد خود می‌خواند، و قصد داشت سال بعد به دانشگاه لندن برود. جین دختری کم‌رو و خجالتی بود. وقتی هاوکینگ نخستین بار به او گفته بود که دارد کیهان‌شناسی می‌خواند، او بعداً ناگزیر به فرهنگ لغات مراجعه کرد تا بفهمد کیهان‌شناسی به چه معناست.
      *ازدواج استیون با دختری که قوت قلبش برای مبارزه با مشکلاتش بود*





      استیون طی دو سال با اشتیاق و پشتکار برنامه هایش را عملی کرد در حالی که رشد بیماری را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به کمک یک عصا و سپس دو عصا راه می‌رفت. ازدواجش با جین در ژوئیه سال ۱۹۶۵ صورت گرفت. از نظر هاوکینگ، این اتفاق «همه چیز را تغییر داد وی اکنون چیزی داشت که به خاطرش زندگی کند. اما اگر قرار بود ازدواج کند، پس باید شغل و پیشه‌ای می‌داشت و اگر باید به کاری مشغول می‌شد، به درجهٔ دکتری نیاز داشت. هاوکینگ بار دیگر اعتماد به نفس خود را به دست‌آورد، و دست به کار اندیشیدن دربارهٔ موضوع مناسبی برای پایان‌نامهٔ دکتری خود شد.هاوکینگ دیگر خود را خوشبخت می‌دانست.
      هاوکینگ در ۱۹۶۵، در بیست و سه سالگی، کار برای دریافت دکتری تخصصی را آغاز کرد
      از اواخر دهه ۶۰ برای نقل مکان از صندلی چرخدار استفاده می‌کند و قدرت تحرک از همه اجزای بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده‌است. با این دو انگشت او می‌تواند دکمه‌های رایانه بسیار پیشرفته‌ای را فشار دهد که اختصاصأ برای او ساخته‌اند و به جایش حرف می‌زند و رابطه‌اش را با دنیای خارج برقرار می‌کند زیرا استیون از 43 سالگی قدرت گویایی خود را هم از دست داده‌است(طی یک عمل جراحی).
      *روحیات و اخلاق هاوکینگ و شوخ طبعی او*



      وی اتکای زیادی به ویلچر خود دارد چون علاوه بر حرکت با آن وسیله‌ای برای ابراز احساساتش نیز محسوب می‌شود. مثلا اگر در یک میهمانی به وجد آید با ویلچرش به سبک خاص خود می‌رقصد و چنانچه صبر و حوصله‌اش را در مورد یک شخص مزاحم از دست بدهد در یک مانور سریع از روی پاهای او رد می‌شود! بسیاری از شاگردانش ضربه چرخهای ویلچر او را تجربه کرده‌اند.
      یکی از شگفتی‌های این آدم مفلوج و نحیف که به ظاهر باید موجودی تلخ و غمزده و منزوی باشد شوخ طبعی و شیطنت کودکانه اوست که بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه‌اش دیده می‌شود. در حالیکه اجزای چهره‌اش بی‌حرکت و فاقد هرگونه واکنش احساسی و عاطفی هستند اما چشمانش می‌درخشند.

      انگار به هزار زبان با مخاطب سخن می‌گویند. او به‌هیچ وجه خودش را منزوی نکرده است. به کنسرت و پارک میرود. در رستوران غذا میخورد(البته تا قبل از پیشرفت بیماری اش تا این حد). در انجمنهای دانشجویان شرکت میکند. و سر به سر شاگردانش که همیشه او را سوال پیچ میکنند میگذارد. شیوه شیطنت آمیزش اینست که پاسخگویی را گاهی عمدا کش میدهد و در حالیکه پرسش کنندگان پس از چند دقیقه انتظار پاسخ مفصلی را برای سوال خود پیشبینی میکنند با یک کلمه بله یا نه از کامپیوتر سخنگویش همه را به خنده می‌اندازد.

      استیون هاوکینگ در یکی از کنسرتها در سال 2014

      این اعجوبه فاقد تحرک عاشق جنب و جوش و گشت و سیاحت است و تا کنون دوبار به سفر دور دنیا رفته و حتی از چین و دیوار باستانی آن دیدن کرده است حتی هاوکینگ در سال 1341 یک سفر تفریحی به ایران و ترکیه هم داشته. همچنین در صدها کنفرانس و سمینار علمی شرکت کرده است و به ایراد سخنرانی پرداخته است.
      پیش‌بینی پزشکان در مورد بیماری فلج پیش رونده او نادرست نبود و این بیماری به همه بدنش چنگ انداخت.
      زمینهٔ پژوهشی اصلی وی کیهان‌شناسی و گرانش کوانتومی است. از مهم‌ترین دستاوردهای وی مقاله‌ای است که به رابطهٔ سیاه‌چاله‌ها و قانون‌های ترمودینامیک می‌پردازد.
      *تولد 3 فرزندش انگیزه ای دیگر برای جنگ با مشکلات*


      استیون هاوکینگ و خانواده ی وی
      از نکات جالب دیگر در زندگی استیفن هاوکینگ یکی هم اینست که او در سال‌های اولیه زناشویی‌اش با جین وایلد از او صاحب سه فرزند شد یک دختر و دو پسر. لذت پدری و احساس مسئولیت در تامین زندگی فرزندان یکی از مهمترین انگیزه‌هایی بود که او را در مقابله با مشکلاتش یاری داد زیرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت که بهترین امکانات زندگی و تحصیل را برای بچه‌هایش فراهم کند و این امر مخارج هنگفتی روی دستش می‌گذاشت. هزینه خودش هم کم نبود چون می‌بایست به دو پرستار تمام وقت و یک دستیار حقوق بپردازد و درآمد استادی دانشگاه کفاف این مخارج را نمی‌داد. به همین جهت در اواسط دهه 80 به فکر نوشتن کتاب افتاد و در سال 1988 کتاب معروف خود به نام تاریخچه زمان (A Brief History of Time) را منتشر کرد.کتاب مزبور 8 میلیون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در لیست 10 کتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنین موفقیت بی‌مانندی مشکلات مادی استیون هاوکینگ را برای همیشه حل می‌کند.
      از دیگر کتاب‌های استیون هاوکینگ می‌توان به آثار زیر اشاره نمود:
      قدم اول: برای سفر به فضا
      جهان در پوست گردو (دنباله کتاب تاریخچه زمان): برنده جایزه اونتیس به عنوان بهترین کتاب علمی
      طرح بزرگ (The Grand Design)‏: هاوکینگ این کتاب جنجال برانگیز را با همکاری لئونارد ملودینوف نوشته‌است. (این کتاب در ۷ سپتامبر ۲۰۱۰ در ایالات متحده آمریکا به چاپ رسید و تنها پس از چند روز به پرفروش‌ترین کتاب سایت amazon.com تبدیل شد.)
      و...

      *جدایی استیون و جین*
      جین تا سال ۱۹۹۱ از استیون نگهداری کرد. در آن سال به دلیل مشکلات ناشی از شهرت استیون و بدتر شدن بیماری او، این دو از یکدیگر جدا شدند. سپس استیون که از این ازدواج 3 فرزند داشت، با یکی از پرستارانش، الن میسون، ازدواج کرد.که سر انجام استیون در سال 2006 از الن میسون هم جدا شد.
      *استیون هاوکینگ ابر مردی با ذهن بی نهایت(قدرت پردازش ذهن وی غیر قابل تصور است)*



      اما عجیب‌تر از آن مغز این مرد است که این نظزیه پردازی‌ها و رهگشائی‌ها از آن می‌تراود.
      او برای محاسبات طولانی و پیچیده ریاضی و نجومی خود حتی از نوشتن ارقام روی کاغذ محروم است و باید همه این عملیات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتایج را در حافظه‌اش نگهدارد بدینگونه فقط با مغزش زنده است و به قول دکارت چون فکر می‌کند پس وجود دارد.
      *تجربه بی وزنی هاوکینگ *




      در سال 2007 میلادی، هاوکینگ 65 ساله موفق شد به لطف شرکتی به نام Zero Gravity پرواز در جاذبه صفر را تجربه کند و بدون ویلچر خود در هوا شناور شود. در جریان این تجربه، مسافران سوار یک هواپیما می شوند و به خاطر صعود و نزول های یکباره آن می توانند بی وزنی را برای بازه های زمانی 25 ثانیه ای تجربه نمایند.
      *هاوکینگ چگونه سخن میگوید*



      او با استفاده از یک کامپیوتر خاص که توسط شرکت اینتل در سال ۱۹۹۷ توسعه داده شده می تواند با مردم ارتباط برقرار کند.
      در طراحی کامپیوتر فعلی سنسور مادون قرمز به تنها ماهیچه فعال در گونه هاوکینگ وصل می شود و داده ها را برای پردازشگر کامپیوتر ارسال می کند. هم چنین این سیستم قادر است متن تایپ شده توسط یک سیستم خاص را به گفتار تبدیل کند



      امیدوارم خوشتون اومده باشه



      Written by myself

      ویرایش توسط EXCELSIOR : 15 مرداد 1395 در ساعت 19:52

    3. Top | #3
      کاربر اخراجی

      Mehrabon
      نمایش مشخصات
      ممنون مث همیشه عالی بود




      من موندم این افراد چجوری از کجا اینهمه انگیزه رو میارن؟!!!!!!!!! و خسته نمیشن!!!!!!
      ما چهار ستون بدنمون سالمه از پس یه کنکور بر نمیایم

    4. Top | #4
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      سلام....و از چرندیات ایشون هم اینکه: خدایی وجود ندارد و بوجود اومدن تمامی جهان یک اتفاق بوده است... حالا چرا؟چون خدا با قوانین فیزیک قابل اثبات نیست!!!!آره واقعا نابغه ایه واسه خودش...
      لب لعلش چو مرا جان عزیز است
      عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم


    5. Top | #5
      کاربر نیمه فعال

      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط Monsieur Ali نمایش پست ها
      سلام....و از چرندیات ایشون هم اینکه: خدایی وجود ندارد و بوجود اومدن تمامی جهان یک اتفاق بوده است... حالا چرا؟چون خدا با قوانین فیزیک قابل اثبات نیست!!!!آره واقعا نابغه ایه واسه خودش...
      اولا این یک تاپیک انگیزشیه و هدف فقط و فقط اینه که اراده ی یک انسان رو بررسی کنیم و بدونیم که افرادی بودن از ما میلیاردها برابر مشکلاتشون بیشتر بود ولی الان تو فلان مرتبه هستن که فقط بخاطر تلاششونه.هیچ بحثی درمورد اعتقادات دینی(مثل عدم اعتقاد به خالق یا وجود خالق) یا سیاسی(مثلا تحریم اسرائیل و نظرات ضد ترامپ و یا ...) هاوکینگ نکردم...و هیچوقت هم چیزی درمورد اعتقادات دینی هاوکینگ رو تایید نکردم و به نظرم اعتقادات دینی هر کس به خودش مربوطه و همونطور که تو قرآن اومده"لا اکراه فی الدین"...
      در ضمن نبوغ و مرتبه ی علمی یک فرد چیزی نیست که با گفته ی دیگران!!!! از کسی ساقط بشه یا به کسی اهدا بشه...

      اینی هم که به خدا اعتقاد نداره تو کتابهاش بصورت مبهم یه همچین چیزایی گفته که طبق آخرین مصاحباتش با یه شبکه ترکی گفته ی خودشو پس گرفته بود( بر فرض در ظاهر باشه...به هر حال پس گرفته!...)...اصلا گیرم اعتقادی هم نداره(خودش میدونه و خدا...مگه خدا با حرفهای یک انسان میره زیر سوال؟!)؛ حداقل فردی بود که بجای نا امیدی و عزلت نشینی رفته و خودشو به این مرتبه از علم رسونده و 30 سال صاحب کرسی لوکازین بوده، مثل بعضی ها نیست که با یه تریلی اعتقادات دروغینش 3 هزار میلیارد دلار مردم رو بدون زحمت بالا بکشه بعدشم هیچکس حتی اسمی ازش نیاره...
      لطفا نقل نگیرید...



      Written by myself


    6. Top | #6
      کاربر باسابقه

      نمایش مشخصات
      بله تلاشش قابل تحسینه درست....منم نگفتم شما اعتقاداتشو تایید کردی...اگه اعتقاداتش به خودش مربوط بود راجع بهش سخنرانی نمیکرد این شمایی که میگی به خودش مربوطه نظر خودش این نیست وگرنه اعتقادات مسخرشو همه جا جار نمیزد...(ترامپ)!!!!...حرف خودشو پس گرفته این دیگه واقعا مسخرست نکنه با قوانین فیزیک تازگیا خدا رو اثبات کرده!!!...خدا با حرفای یک انسان زیر سوال نمیره ولی اعتقادات خیلی از انسانها چرا...در ضمن من هم نگفتم اعتقادات دروغین و دزدی مال مردم کار درستیه...
      لب لعلش چو مرا جان عزیز است
      عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

      ویرایش توسط Ali__S : 15 مرداد 1395 در ساعت 23:23

    7. Top | #7
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط dr.a.f نمایش پست ها
      یه سلام گرم به همه

      امروز با قسمت سوم سری معجزه اراده با یه عالمه انرژی مثبت اومدم...امیدوارم همگی به اهدافمون برسیم و سد مشکلات و موانع رو در راه رسیدن به موفقیتها در هم بشکنیم
      مهم ترین هدف من از سری تاپیکهای معجزه ی اراده اینه که به خودم و همه ی اونایی که این سری رو دنبال میکنن یاداوری بشه که مشکلاتی خیلی خیلی بزرگتر از مشکلات و موانع راه یه کنکوری یا دانش آموز و یا دانشجو هست که بعضی افراد تونستن بااون مشکلات دست و پنجه نرم کنن و به اهداف خیلی بزرگتر برسن
      قبل از همه چیز از همه ی اونایی که با انرژی های مثبتشون از قسمتهای 1و2 معجزه اراده حمایت کردن تشکر ویژه میکنم و امیدوارم از این قسمت هم خوشتون بیاد

      افرادی که تو زندگیشون با موانع جدی روبرو بودن دو گروه اصلی هستن:
      گروه اول اونایی هستن که از اول مسیر میدونن که مشکلات خیلی بزرگی دارن و خودشونو برای طی مسیر با مشکلات آماده کردن و با اتکا به پشتکار و ارادشون خودشونو به بهترین جایگاه ها میرسونن (مثل جناب نیک وی آچیچ که قبلا براتون تو قسمت 2 معجزه اراده ماجراشو گفتم؛ایشون یسری مشکلات رو از اول راه داشت و قبول کرد که تنها کاری که میتونه بکنه اینه که بهترین خودش باشه...و نتیجه ی زحماتش رو هم دید و روز به روز پله های ترقی رو طی میکنه)
      اما!
      گروه دوم اونایی هستن که وقتی تو یه مسیر قدم میذارن تا به هدفشون برسن...اوایل هیچ مشکلی نیست و همه ی شرایط عالیه (انگار چرخ زمونه بر وفق مرادشون میچرخه)...اما تو وسطای راه یسری موانع نا امید کننده براشون پیش میاد که حتی فکر کردن به اون موانع و قبول کردن اونا تقریبا غیر ممکنه چون تا چن مدت قبلش همه چیز برای رسیدن به هدفشون آماده بود اما الان مسیر ترقی به روشون بسته شده)؛یسری مشکلات غیر قابل حل خیلی بزرگ(مثل یه بیماری صعب العلاج ناگهانی؛یا مثل خبر اینکه 2-3 سال بیشتر زنده نخواهی ماند و ...) که همه ی رویا هایی رو که تو ذهنته رو کبریت میکشه و دود میکنه به هوا،این لحظات سخت ترین و دیوانه کننده ترین لحظاته(مدام از خودشون میپرسن که چرا من؟چرا از بین اینهمه افراد تو این جامعه این بلا باید سر من بیاد؟)...ولی عده ی بسیار معدودی از همین افراد بعد از یه مدت تنهایی شرایط جدید و ناگهانی شون رو قبول میکنن و حتی بسیار مصمم تر و با اراده تر از قبل میرن به سمت هدفشون و نه تنها به هدفشون میرسن بلکه اسمشون و ارادشون رو برای همیشه تو ذهن جهانیان حک میکنن...

      بقول حافظ:
      چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد...................من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

      یکی از همین افراد که در مسیر رسیدن به اهدافش شرایط برایش مهیا بود ولی در میانه ی راه با بن بست بزرگی مواجه شد یکی از بزرگترین نوابغ عصر حاضر استیون هاوکینگ بود:

      در ۲۱ سالگی دکترها از او قطع امید کردند و به او گفتند ‘فقط ۲ الی ۳ سال بیشتر زنده نخواهی بود…’ اما استیون هاوکینگ قبول نکرد و دنیای فیزیک را با نظریه های پیچیده و تحقیقات گسترده اش دگرگون کرد… با اینکه به بیماری نادر A.L.S مبتلا شده بود و تمام بدنش فلج شده بود اما بازهم تسلیم نشد.

      این کلیپ انگیزشی با سایر کلیپهای انگیزشی تفاوت دارد،از آنجایی که بر خلاف سایر کلیپهای انگیزشی سخنران این کلیپ اصلا یک سخنران انگیزشی نیست!بلکه یک نابغه و پروفسور جهانی است که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم کرده و با ذهن نامحدودش گامهای بزرگی در عرصه فیزیک و نجوم برداشته است و افتخارات زیادی را ازآن خود کرد.

      حتما این کلیپ انگیزشی را ببینید،(من خودم وقتی اولین بار اینو دیدم از تاثیر شنیدن حرفاش کل بدنم یخ زد)



      لینک دانلود این کلیپ فوق العاده انگیزشی از استیون هاوکینگ
      .
      .
      .
      امیدوارم از این هدیه ی انگیزشی لذت برده باشید؛...همانطور که در کلیپ مشاهده کردید هاوکینگ حتی این ناتوانی جسمانی خود را یک فرصت بزرگ میداند...
      در پست دوم همین تاپیک خلاصه ای از فراز و نشیبهای زندگی هاوکینگ را آورده ام(نمیخوام پست اول زیاد شلوغ شه و از موضوع اصلیش که مقدمه و کلیپ انگیزشیه دور بشه)


      از همتون دعوت میکنم پست دوم این تاپیک رو بخونید...واقعا حتی فکر کردن به اینکه بدنت روز به روز جلوی چشمات نابود بشه غیر ممکنه چه رسد به اینکه هر روز بلا های بیشتری بیاد سرت و همچنان به راهت ادامه بدی...اصلا از اینها گذشته همین که بدونی 2،3 سال بیشتر زنده نیستی خودش برای نا امیدی مطلق کافیه...ولی هاوکینگ چنان اراده ی محکمی داشت که به مشکلات پیروز شد...

      Walter Mischel روانشناس مشهور میگه : " عامل اصلی خیلیا تو نرسیدن به اهدافشون نداشتن اراده و پشتکاره و تو یه جای دیگه هم گفتن که از یکی بهترین راه های تقویت اراده اینه که ببینی افراد موفق و با اراده چطور زندگی کردن و چطور با مشکلاتشون جنگیدن، این کار باعث میشه قوه ی اراده بیدار شه و با تلاشهای مستمر بر میزان اراده افزوده بشه "...


      میدونم که این تاپیک هم مثل تاپیک نیک وی آچیچ یکم طولانی شد(ببخشید واقعن) ولی "ارزشش رو داره ک یکم وقتمون رو صرف کنیم به تحول خودمون ، این وقتی که صرف میکنیم جای دوری نمیره(مثل یه تلنگره به خودمون)...حداقلش اینه که میفهمیم چه موانع بزرگی رو طی کرده تا به این مرتبه از شهرت رسیده

      از جمله نکات جالبی که در معجزه اراده هاوکینگ در پست دوم همین تاپیک آورده ام :
      *وضعیت وی در مدرسه
      *چه چیز استعداد نهفته ی او را آشکار کرد؟
      *او بر خلاف خواست پدرش؛ که یک پزشک بود و میخواست پسرش هم حرفهٔ او را از حوزهٔ پزشکی تعقیب کند؛به دنبال علایقش(فیزیک و ریاضیات) رفت اما پدرش ریاضی خواندن را راه پیمودن به سوی بن‌بست می‌دانست که فقط به تدریس ختم می‌شود.
      *سطح علمی هاوکینگ در کالج و دانشگاه و بی‌اعتنایی و تحقیری که هرگز فراموش نکرد...
      *آغاز کابوس تلخ بیماری و دوران سیاه افسردگی و مواجه شدن با پیش بینی پزشکان و عکس العمل هاوکینگ نسبت به این اتفاقات تلخ که زندگی او را متحول کرد
      *آشنایی‌اش در همان ایام با دختری به نام جین وایلد قوت قلبی برای ادامه ی زندگی و پیشبرد اهداف
      *شروع دوباره به زندگی
      *جدایی استیون از جین و ازدواج مجدد
      *تحولی در وضعیت مالی با تالیف پرفروش ترین کتب
      *تجربه ی بی وزنی و حرکات آکرباتیک در وضعیتی که تقریبا همه ی ماهیچه های اسکلتی اش از کار افتاده
      *هاوکینگ چگونه صحبت میکند
      نمیخوام حاشیه سازی کنم ولی این اقا همونی بودن که گفتن جهان هستی نیازی به وجود خدا نداره
      حرفای ضدو نقیض دیگه ای هم زدن که بعدش تکذیبش کردن
      ولی خب پشتکارش فوق العادس
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    8. Top | #8
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      واقعا که...همتون فقط زود قضاوت میکنید...........شماها اصلا خودتون میتونین یه لحضه تصور کنید جای ایشون باشین.....اصلا حتی تصورشم سخته که با همچین شرایطی زندگی کنید........ازکجا معلوم اگه خودمون جای ایشون بودیم خدارو انکار نمیکردیم.......
      انسان ها هرگز شکست نمیخورند بلکه تلاششان را متوقف میکنند
      (هرگونه سوالی از شیمی با هر سطحی! داشتین در خدمتم)
      رتبم شده 2970 در سهمیه(اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر پایین شم
      )

    9. Top | #9
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      دکتر جان مثه همیشه مارو با این تاپیکای فوق العادت به وجد آوردی که تو دنیا هیچ چیز جای اراده و پشت کار
      آدم ها رو نمیتونه بگیره و همین دوتا هستن که باهاشون میشه قله هارو فتح کرد

    10. Top | #10
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      دکتر جان مثه همیشه مارو با این تاپیکای فوق العادت به وجد آوردی که تو دنیا هیچ چیز جای اراده و پشت کار
      آدم ها رو نمیتونه بگیره و همین دوتا هستن که باهاشون میشه قله هارو فتح کرد

    11. Top | #11
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط amirhosseinR نمایش پست ها
      واقعا که...همتون فقط زود قضاوت میکنید...........شماها اصلا خودتون میتونین یه لحضه تصور کنید جای ایشون باشین.....اصلا حتی تصورشم سخته که با همچین شرایطی زندگی کنید........ازکجا معلوم اگه خودمون جای ایشون بودیم خدارو انکار نمیکردیم.......
      اقا این افسدگی نگرفته که از روی نا امیدیو وضع زندگیش بگه خدا وجود نداره
      ایشون اومده گفته از دید علم فیزیک جهان نیازی به وجود خدا نداره
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    12. Top | #12
      کاربر باسابقه

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sajad564 نمایش پست ها
      اقا این افسدگی نگرفته که از روی نا امیدیو وضع زندگیش بگه خدا وجود نداره
      ایشون اومده گفته از دید علم فیزیک جهان نیازی به وجود خدا نداره
      خب حتما يه تحقيقي كرده تو رشته خودش به اين نتيجه رسيده
      براي هرباوري ادم بايد خودش بهش برسه نه از طريق تولد و نسل
      هرباوري هم داشته باشه در نبوغش و پشتكار و اراده بي نظيرش شكي نيست و الگوي بسيار خوبي هست
      This time,this is my fight song
      Take -backe -my life Song
      Prove - I'm - alright Song
      My power's turned on
      Starting right now,i'll be strong

    13. Top | #13
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sajad564 نمایش پست ها
      اقا این افسدگی نگرفته که از روی نا امیدیو وضع زندگیش بگه خدا وجود نداره
      ایشون اومده گفته از دید علم فیزیک جهان نیازی به وجود خدا نداره
      بهرحال قضاوت نکنید...خودش میدونه و خودش...
      انسان ها هرگز شکست نمیخورند بلکه تلاششان را متوقف میکنند
      (هرگونه سوالی از شیمی با هر سطحی! داشتین در خدمتم)
      رتبم شده 2970 در سهمیه(اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر پایین شم
      )
      ویرایش توسط amirhosseinR : 16 مرداد 1395 در ساعت 15:10

    14. Top | #14
      کاربر باسابقه

      divoone-shodam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط amirhosseinR نمایش پست ها
      بهرحال قضاوت نکنید...خودش میدونه و خودش...
      اگه به خودش ربط داره و یه چیز شخصیه چرا میاد علنی میکنتش
      ما انسانیم و هیچ وقت کامل نمیشیم
      تو مسیر زندگیمون همیشه اشتباه هست...
      اگه به این فکر کنی که میخوای اشتباهتو جبران کنی شانس دوباره خراب کردن به اندازه قابل توجهی افزایش پیدا میکنه چون وقتی به خودت میگی جبران میکنم
      یه چیزی تو عمق وجودت میگه "چیو جبران میکنی؟آها اشتباهو؟؟همون روز که..."
      و به ذهن خودت این شانس رو میدی که دلایل سرکوب کردنت رو لیست وار تحویلت بده
      خلاصه=فقط الان و از الان به بعد وجود داره و قرار نیست چیزی رو جبران کنی

    15. Top | #15
      کاربر نیمه فعال

      Khoshhalam
      نمایش مشخصات
      نقل قول نوشته اصلی توسط sajad564 نمایش پست ها
      اگه به خودش ربط داره و یه چیز شخصیه چرا میاد علنی میکنتش
      آقا شما خودت رفتی تحقیق کنی ببینی خدا وجود داره یا نه(مطمئنا تو این قضیه شما پیرو والدینتون هستین)...حالا ایشون رفته تحقیق کرده به یه چیزی رسیده و گفته......الان من چن تا سوال بپرسم ازتون که خدا رو نفی کنه شما میتونی جواب بدی؟؟؟...
      شما تابحال فکر کردی چرا ما 200 میلیون نفر شیعه هستیم و بقیه 7 میلیارد دین ها ومذاهب دیگه دارن....ما راست میگیم و بقیه اشتباه میکنن؟؟؟یعنی اون 7 میلیارد آینده اون دنیاشون واسشون مهم نیست؟؟؟
      لطفا پاسخ ندین و همینجا تموم بشه....بحث جالبی نیست بهتره راجع بهش حرف نزنیم...فقط خواستم بگم جای بقیه قضاوت نکنیم..
      انسان ها هرگز شکست نمیخورند بلکه تلاششان را متوقف میکنند
      (هرگونه سوالی از شیمی با هر سطحی! داشتین در خدمتم)
      رتبم شده 2970 در سهمیه(اصلا فکرشو نمیکردم اینقدر پایین شم
      )

    صفحه 1 از 3 12 ... آخرینآخرین

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    موضوعات مشابه

    1. ریاضی تجربی_اموزش
      توسط sobhan20 در انجمن منابع ریاضیات تجربی
      پاسخ: 23
      آخرين نوشته: 27 بهمن 1394, 18:11
    2. 20 تا 25 هزار کشوری_رشته تجربی
      توسط n1ma در انجمن رتبه مورد نیاز قبولی در رشته و دانشگاه
      پاسخ: 5
      آخرين نوشته: 15 آذر 1394, 18:18
    3. متن انگیزشی_روانشناختی دکتر افشار 25 اردیبهشت
      توسط afshar در انجمن مطالب انگیزشی کنکور
      پاسخ: 6
      آخرين نوشته: 09 خرداد 1394, 11:01
    4. کلاس های 3-5 نفره شیمی_شیراز.....کنکور و سوم
      توسط Mohsen Talebi در انجمن مشاوران و مدرسان و موسسات کنکوری
      پاسخ: 0
      آخرين نوشته: 10 تیر 1392, 14:06



    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن