خانه شیمی

X
  • آخرین ارسالات انجمن

  •  

    صفحه 3 از 3 نخستنخست ... 23
    نمایش نتایج: از 31 به 33 از 33
    1. Top | #31
      کاربر باسابقه

      Daghon
      نمایش مشخصات
      -سلام خانم...
      -این بارسومه که سلام میکنی...صبحانت کو؟؟؟
      -بفرمایید
      تزرا ظرف صبحانه را روی میز میگذارد
      وخوردن پیرزن را نگاه میکند...
      -معذرت میخوام بانو...فکر کنم قضیه ی پسربچه رو شنیده باشید
      -بله شنیدم...
      -راستش اون خیلی اینجاغریبه وجایی رو نداره که بره...
      -خب؟؟؟
      خواستم اگه ...اگه....
      -میدونم چی میخوای بگی،خوب گوش کن تزرا
      اینجا سازمان حمایت از کودکان بی سرپرست نیست
      -اما...
      -اما واگر نداره سعی کن فراموشش کنی...
      اشک در چشمان تزرا حلقه میزند...با نامیدی به سمت در حرکت میکند
      ناگهان چشمان معصوم پیتر در نظرش مجسم میشوند...
      تزرا مصمم تر از قبل برمیگردد
      -بانو...من حاضرم تمامی مخارج پیتر رو به عهده بگیرم و خودم ضمانتش کنم
      -پس که اینطور...اسمش پیتره....چی باعث شده که اینقدر روی این قضیه اصرارکنی؟؟؟
      تزرا فقط با نگاه ملتمسانه به او مینگرد...
      انگار دل سنگی پیرزن هنوز هم کمی انسانیت دارد...بانگاه رضایتش را به تزرا میفهماند...
      تزرا بهت زده ومتعجب بی آنکه بخواهد بر دستان پیرزن بوسه میزند و به سمت پیتر میرود...
      وقتی پیتر نگاه شادمان تزرا را میبند ناخوداگاه خود را دراغوش او می اندازد...
      تزرا به آرامی اورا نوازش میکند....
      چه حس عجیبیست برای پیتر .... انگار نوازش را تابحال تجربه نکرده است
      تزرا درحالی که بانوک انگشتانش اشک های پیتر را پاک میکند به آرامی میگوید
      -باید یه دستی به سرو وضعت بکشم بعدش به اقای اندرو معرفیت کنم
      سپس با مهربانی دست پیتر را میگیرد و به سمت سالن زیبایی حرکت میکنند...
      -این پیتر کوچولو رو میسپارمش بهت میخوام مثل یک شاهزاده تحویلم بدی...
      زن آرایشگر به نشانه ی تایید سری تکان میدهدوروبه پیتر میگوید:
      بسپارش به من...
      -----------------
      پیترنو نوار شده...با تزرا به سمت اتاق آقا وخانم اندرو در حرکتند
      تزرا اجازه ی ورود میخواهد
      صدایی از ته سالن اجازه ی ورود میدهد...
      پیتر شش دانگ حواسش را جمع کرده تانظر مساعد این خانواده را بدست آورد...
      چند قدمی حرکت میکنند وبه آنها نزدیک میشوند
      پیتر با ذکاوت تمام احترام جانانه ای میگذارد
      خانم اندرو از شباهت عجیب پیتر و البرت(مایکل)شگفت زده میشود...
      -وای خدای من!!!!مایکل نگاه کن چقدر شبیه توئه پسرم...
      نگاه پر از مهر پیتر برای البرت نامفهوم است ... حس غریبی به پیتر دارد...
      ارام به سمت او حرکت میکند وبه او دست میدهد
      - از دیدنت خوشحالم پیتر...
      - ممنونم آلبرت...
      ناگهان نگاه آقای اندرو رو به پیتر برمیگردد
      -آلبرت؟؟؟؟آلبرت دیگه کیه؟؟؟
      پیتر دست و پایش را گم میکند و من من کنان میگوید
      -ببخشید منظورم مایکل بود...
      اندرو که میبیند مایکل از پیتر خوشش آمده ذهنیت مثبتی به او پیدا میکند
      -خب پسرجان، تو میتونی از این به بعد همینجا زندگی کنی و دوست خوبی برای
      مایکل باشی
      چشمان البرت وپیتر برق میزنند...
      آلبرت از پدرخیالیش تشکر میکند...
      تزرا:خب دیگه ارباب بهتره ما رفع زحمت کنیم
      خانم اندرو:راحت باشید فقط مواظب پیتر کوچولو باش...ظاهرا پسرم بعد از مدتها برای خودش یه دوست خوب پیدا کرده...نمیخوام شادی پسرم از دست بره...
      -چشم خانم....راه بیفت پیتر
      پیتر بار دیگر احترام میگذارد وبه همراه تزرا سالن اصلی را ترک میکند...
      انگار نقشه اش عملی شده...او خوب میداند که تا مدرکی بدست نیاورده نباید بند
      را اب بدهد....او در اندیشه ی جاکردن خود در دل خانواده ی اندرو وهمچنین برادرش است....
      از طرفی به دنبال یک فرد مطمئن میگردد تا در این راه به او کمک کنند...
      تزرا وشوهر مهربانش ((آندره ))گزینه های خوبی به نظر میرسند
      اما او هنوز مطمئن نیست...
      در حالی که در حیاط مشغول تفکر است صدای پایی توجهش را جلب میکند...
      آلبرت ارام آرام به سمتش می آید...انگار میخواهد بیشتر با پیتر اشنا شود
      وهنوز از شباهت عجیبش با پیتر متعجب است....
      .................................................. .................................................. ............


    2. Top | #32
      کاربر اخراجی

      Mamoli
      نمایش مشخصات
      من میخواهم تورا به یک جای خوب ببریم که آداسو \فکم انجا هست.....

    3. Top | #33
      کاربر باسابقه

      Daghon
      نمایش مشخصات
      آقا یکی بیاد اینو ادامه بده خداییش...
      بیاین از اول بخونین یکم روش فکر کنید
      البته پست قبلی رو بی خیال شید الکیه...


    صفحه 3 از 3 نخستنخست ... 23

    افراد آنلاین در تاپیک

    کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

    در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)

    کلمات کلیدی این موضوع




    آخرین مطالب سایت کنکور

  • تبلیغات متنی انجمن