بقیه رو بعدا مینویسم درس دارم ...
دیوانه ها
پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟
آری...اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می کنی وقتی ندانی
لبخند های شادی و غم فرق دارند
برعکس می گردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشته ی عشقت نظر کن
پروانه های مرده با هم فرق دارند
نامه
اگرچه شمعی و از سوختن نپر هیزی
نبینمت که غریبانه اشک میریزی
هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن
بخند گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا تو کجا تک درخت من باید
که برگ ریخته به شاخه ها بیاویزی
درخت فصل خزان هم درخت میماند
تو پیش فصل بهاری نه اینکه پاییزی
تورا خدا به زمین هدیه داده چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمی آید که از تو جان گیرد
وگرنه ازدگران کم نداشتی چیزی
شهر
شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده است
آسمانا کاسه صبر درختان پر شده است
زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پرشده است
چای مینوشم که با غفلت فراموشت کنم
چای مینوشم ولی از اشک فنجان پرشده است
بس که که گل هایت به گورم دسته جمعی رفته اند
دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر شده است
دوک نخریسی بیاور یوسف مصری ببر
شهر از بازار یوسف های ارزان پرشده است
شهر گفتم شهر آری شهر آری شهر شهر
از خیابان از خیابان ازخیابان پرشده است
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)