بها دادن ب ادمای اشتباهی ک از خودمم مهمتر شدن برام
حسرت که نه ولی خب یه سری هارو تو زندگیمون راه دادیم که خانوادشون راشون نمیدادن((:
جدی بعد از اون قضیه یاد گرفتم که هرکسی ظرفیت خوبی کردن و محبت نداره یهو دیدی همون طرف گذاشت تو کاست((:
خدا رو شکر ندارم
چرا الان یادم اومد !!!
اینایی که هی میخورن چاق نمیشن
کاش جا اونا بودم
تعریف من همیشه بلوا کنه
مثه شیطانی که تنها شده
همیشه با خودم فکر میکردم اگه کنکور تموم شه مادربزرگمو میبرم گردش و حسابی کمکش میکنم تا شاید یه مقدار خیلی کوچیکی از زحماتی که برام کشیده بود جبران بشه .
سال گذشته فوت کرد و نتونستم کاری براش بکنم ...
یه روزایی بود مامان بزرگم بودوبچگی باصفای گذروندم بخاطرکنکور3سال ندیدمش ومرد.اواخرمنویادش نمیومد.حسرت روزای خوب بچگی...
3سال پشت کنکورتجربی موندم به امیدیه زندگی خوب امانشدکه نشدازهمه چیزم زدم ولی نشد.حسرت قبولی حتی خودش نه. حس موفقیتی که خونوادتو به ذوق بیاره..
یه روزایی بودبچه بودیم عشق میکردیم نمیخابیدیم که فردازودتر بیاد.حسرت اون شوقه مونده تودلم.خسته ازاین روزمرگیه تکراری روبه نزول...
حسرت بغل کردن عمیق خونوادم وبگم که چقددوسشون دارم وچقدرازدست دادشون منو میترسونه بااینکهکنارمن ونمیتونم چون نمیشه لوسه وایناوخجالت میکشم...
حسرت یک روز زندگی کردن نه ادامه زنده بودن.
حسرت خودم بودن بی دلیل خندیدن وزندگی شاد.حال دلم اصلاخوب نیس.....
اینکه هیچوقت به خاطردل خودم کاری نکردم
نگران منی به توقرصه دلم
ویرایش توسط n3gin2000 : 02 شهریور 1398 در ساعت 20:50
باهمین طرز فکرم و تجربه هام
برگردم به ۳ سال پیش :/
دیگه هیچ وقت تو درس خوندن کم کاری نمیکنم :/
25 : 32 : 13 : 00
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربر و 1 مهمان)